كرونا و مهارتِ تنهايي!
مهدي مالمير
ميگويند: «دانته آليگيري» حماسهسُراي ايتاليايي را چهار سالِ آزگار بر نيمكتي نشسته، زنجير كرده بودند، آنچنان كه توان جُنب خوردن نداشت. دانته هزار و پانصد روز زنجير شده، خيره به احتمالا ديوارهاي زشت و آلوده زندان، روزش را به شب ميدوخت بيآنكه عقلش را ببازد. دانته كسي كه به زبان و نثر ايتاليايي رونقي دوباره بخشيد، آن اندازه از درون پُربار بود و در طول شبانهروز با كلمات و خواندهها و ديدهها و شنيدههايش دلخوش كه توانست تنهايي اتاق نمور زندان را به دنج گوشهاي بدل كند و سختي جانگداز تنهايي در سلول را تاب بياورد. اين البته انتظار عقلاني و بجايي نيست تا از همگان انتظار داشته باشيم، تنهايي و انزواي دوران خانهنشيني را دانتهوار بر خود آسان كنند! دوران حكيماني كه همهچيز را در درون خود داشتند و كمتر نيازي به دنياي بيرون از خود پيدا ميكردند، سالها است به سر آمده است. اين روزها اگر از شهرونداني بگذريم كه به هزار و يك دليل ناگزير به آمد و رفت ميان خانه و محل معاش هستند، برخيها كه ناگزير به كسب روزي نيستند، صداي اعتراضشان گوش فلك را كر كرده كه توان گوشه گرفتن در خانه و دمي از دنيا و مافيهايش كناره جُستن را از كف دادهاند و گوشهنشيني را هر روز دشوارتر مييابند. در حالي كه تا دو سه ماه پيش اگر دل و دماغي داشتيد و پاي درددل اين ناراضيان مينشستيد، در لابهلاي گلايه از گراني و شلوغي خيابانها و بزرگراهها و آلودگي هوا و... به احتمال نهچندان كم اين جمله كليشه شده را چاشني درددلشان ميكردند كه: دوست دارم چند صباحي به جايي كوچ كنم، تنها، فارغ از چك و سفته بانك و قيل و قال شهر و... اما حالا به نظر ميرسد، «تنهايي» آنچنان كه در نگاه نخست به چشم ميآمد، كارِ آسان و بيدردسري نيست. آدابي دارد براي خودش، توان ذهني فراواني ميطلبد و شايد از همه اينها بالاتر، ميزاني فرهيختگي ميخواهد. آناني كه نياموختند با كتابها سفر كنند، اين روزها غمباد مسافرت گرفتهاند، آنها كه اهل فيلم و موسيقي نبودهاند، كاسه چه كنم چه كنم دست گرفتهاند و خسته از ساعت شماري، به پايان اين روزهاي ويروسي ميانديشند! «تنهايي» و با خود سر كردن مثل همه كارهاي جهان، بلدي ميخواهد و خيلي از ما شهروندان متاسفانه اين مهارت را نياموختهايم. اگر آنهايي كه سختي زندگي ناچارشان نكرده تا از خانه بيرون بزنند اما هر روز براي ورزش و قدم زدن و حتي مهماني گرفتن لحظهاي ترديد به خود راه نميدهند و تمهيد بسيار حياتي «فاصلهگذاري اجتماعي» را آنچنان كه سزاوار است، رعايت نميكنند، افزون بر پا گذاشتن بر حق ديگر شهروندان، از مهارت تنهايي نيز بويي نبردهاند. اينكه خانههاي امروز كوچك هستند، اينكه هزاران مشكل ريز و درشت گريبان زندگي بيشترينه مردم را گرفته و هزار دليل ديگر نظير اينها، البته قابل فهم است اما در اينجا روي سخن با كساني است كه سلامتي جامعه را بيآنكه جيبشان خالي باشد در خطر مياندازند. آنچنان كه از خبرها پيداست، اين ويروس تازه حالا حالاها مهمان ما است و انگار ناگزير به دگرگوني در سبك زندگي هستيم: ديدارهاي حضوري كمتر، مهمانيهاي خلوتتر، لباسهاي مجهزتر و... حتي برخي شركتها به دوركاري و كنفرانسهاي از راه دور به وسيله اسكايپ و همانندِ اينها ميانديشند و ديگر دفتر و دستك را به فراموشي خواهند سپرد! در چنين حال و هوايي، تنهايي، يك مهارت است كه دير يا زود بايد آموخته شود و صد البته كه نيازي به دانشگاه و دورههاي درازمدت ندارد. كمي مسووليتپذيري چه از سوي شهروندان و چه از سوي گردانندگان امورِ اجتماعي و اقتصادي، عادت دادن چشم و گوش به پديدههاي تازهتر و نترسيدن از گوشهنشيني و فراگيري كار با نرمافزارها و دنياي مجازي، ميتواند چراغ راهنماي ما شهروندان باشد. در نهايت اينكه: اگر شرايط با همين نواخت پيش رود و آزمايشگاهي به اين زوديها، درماني براي اين درد نيابد، چارهاي نيست تا مهارتِ زندگي در تنهايي و خلوت همانند مهارت رانندگي به امري پيشپاافتاده و ضروري بدل شود. شايد سالها پس از اين اگر از كسي فهرست مهارتهايش را پرسيدند، بگويد: يكي از مهارتهاي من، زندگي در تنهايي به مدت چند صد شبانه روز است! «كازويو ايشي گورو» نويسنده ژاپني انگار اين روزها را پيشبيني كرده بود كه در جايي از زبان يكي از پرسوناژهايش گفت: «تنهايي تنها چيزي است كه در آن استادم»! و چه عبارت بهدردخوري است اين روزها، اين جمله نويسنده ژاپني!