ترجمه: عبدالرضا سالاربهزادي| ما اينك چيزي را از سر ميگذرانيم كه با هر معيار و مقياسي يك بحران عظيم است، لذا طبيعي است تصور شود كه نقطه عطفي در تاريخ نوين خواهد بود. طي ماههايي كه از ظهور كوويد-19 (Covid-19) بيماري اي كه ويروس نوظهور كرونا ايجاد كرده است، ميگذرد تحليلگران درباره نوع جهاني كه اين همهگيري جهاني (pandemic) در پشت سر باقي خواهد گذارد، اختلاف نظر داشتهاند. ولي بيشتر آنها استدلال ميكنند جهاني كه در حال ورود به آنيم به شكلي بنياني با آنچه كه پيش از اين بود، تفاوت خواهد داشت. برخي پيشبيني ميكنند كه اين همهگيري جهاني نظم جهاني جديدي به رهبري چين به وجود خواهد آورد؛ برخي ديگر بر آنند كه افول رهبري چين را رقم خواهد زد. بعضي ميگويند به روند جهانيشدن (globalization) پايان خواهد بخشيد؛ برخي ديگر اميدوارند كه طليعه عصري جديد از جهانيشدن باشد. و باز ديگراني پيشبيني ميكنند كه به مليگرايي شدت و قدرت ميبخشد، اساس تجارت آزاد را سست خواهد كرد و به تغيير نظام حاكم در كشورهاي مختلف منجر خواهد شد يا همه گزينههاي بالا. اما احتمال نميرود كه دنيايي كه در پي اين همهگيري جهاني خواهد آمد با جهان قبل از خودش تفاوتي ريشهاي داشته باشد. بيماري كوويد-19 آنقدر سمت و سوي اساسي تاريخ جهان را تغيير نخواهد داد كه به آن شتاب خواهد بخشيد. اين همهگيري جهاني و واكنش در برابر آن مشخصهها و خصايص بنياني ژئوپليتيك امروزه را آشكار كرده و تقويت كردهاند. در نتيجه، اين بحران نشان از آن دارد كه بيش از آنكه نقطه عطفي باشد ايستگاهي است در طول مسير راهي كه جهان در چند دهه گذشته طي كرده است.
هنوز خيلي زود است كه پيشبيني كنيم خودِ اين بحران كي به پايان خواهد رسيد. اينكه 6، 12، يا 18 ماه به درازا بكشد، زمانبندي به ميزان عمل كردن مردم به دستورالعمل فاصلهگيري اجتماعي و رعايت موارد بهداشتي توصيه شده؛ به در دسترس بودن تستهاي سريع با هزينهاي كه در بضاعت مردم باشد، داروهاي ضد ويروس، و يك واكسن؛ و نيز به گستره كمكهاي اقتصادي كه در اختيار افراد و كسبوكارها قرار ميگيرد بستگي خواهد داشت.
با اين همه، جهاني كه از دل اين بحران پديد خواهد آمد جهاني قابل شناسايي خواهد بود. رهبري از رمق افتاده امريكا، همكاري متزلزل جهاني، ناسازگاري و اختلاف قدرتهاي بزرگ: همه اينها خصوصياتياند كه جامعه جهاني پيش از ظهور [بيماري] كوويد-19 را توصيف ميكردند و اين همهگيري جهاني آنها را واضحتر از هميشه بارز ساخته است. احتمالا آنها ويژگيهاي حتي برجستهتر دنيايي خواهند بود كه از پي ميآيد.
جهان پسا- امريكايي
يكي از مشخصههاي بحران حال حاضر فقدان رهبري ايالات متحده در آن است. ايالات متحده دنيا را براي تلاشي جمعي به منظور مقابله با اين ويروس يا آثار و عواقب اقتصادي آن گرد هم نياورده است و نيز ايالات متحده جهان را براي دنبالهروي از رهبري خودش در مديريت اين مساله در داخل كشور هم سامان نداده است. ممالك ديگرخودشان به بهترين نحوي كه ميتوانند از خود مراقبت ميكنند يا براي كمك به سوي آنهايي رو ميكنند كه نقطه اوج [همهگيري] عفونت را پشت سر گذاردهاند مانند چين.
اما اگر جهاني كه پس از اين بحران خواهد آمد، جهاني باشد كه در آن سلطه ايالات متحده كمتر و كمتر شود- امروز تصور كسي كه درباره يك «لحظه تكقطبي» بنويسد تقريبا غيرممكن است- اين روند را مشكل بتوان تازه دانست. اين امري است كه دستكم يك دهه است كه آشكار و روشن است.
تا اندازهاي اين حاصل همان چيزي است كه فريد زكريا آن را با عبارت «برآمدن ديگران» (به ويژه چين) توصيف كردكه افولي در برتري نسبي ايالات متحده پديد آورد هرچند قدرت مطلق اقتصادي و نظامي آن به رشد خود ادامه داد. اما حتي بيش از آن، اين امر نه نتيجه افول قابليت و توانايي امريكا كه حاصل تزلزل اراده امريكاست. رييسجمهور اوباما بر بيرون كشيدن نيروها از افغانستان و خاورميانه نظارت كرد. رييسجمهور دونالد ترامپ بيشتر از قدرت اقتصادي براي مقابله با دشمنان بهره جسته است. ولي اساسا او حضور نظامي ايالات متحده در سوريه را پايان بخشيده و به دنبال انجام همين امر در افغانستان است و شايد مهمتر از آن، علاقه اندكي به [حفظ] اتحادها يا به حفظ نقش سنتي ايالات متحده در قرار گرفتن در روبهرو شدن با مسائل عمده بينالمللي از خود نشان داده است.
مدتها پيش از آنكه [بيماري] كوويد-19 دنيا را ويران كند، افولي پرشتاب در جاذبه مدل امريكايي [در جهان] وجود داشت.
دورنماي اين تغيير بخش بزرگي از جذابيت پيام «اول امريكا»ي ترامپ بود كه وعده ميداد اگرامريكا كار كمتري در خارج از كشور انجام ميداد و توان خود را بر مسائل داخلي متمركز ميكرد از قدرت و رفاه بيشتري برخوردار ميشد. آنچه در اين ديدگاه به تلويح مورد اشاره قرار ميگرفت اين فرض و انگاره بود كه آنچه ايالات متحده در جهان انجام ميداد اتلاف [منابع و سرمايه] غيرضروري و بي ارتباط با رفاه و آسايش داخلي امريكا بود. اين همهگيري جهاني به احتمال زياد بهرغم آنكه بايد اين امر را بارز و برجسته كند كه رفاه و آسايش داخلي از بقيه جهان تاثير ميپذيرد، براي بسياري از امريكاييان ديدگاه [تلويحي شعار ترامپ] را تشديد و تقويت ميكند؛ آنها خواهند گفت ايالات متحده بايد بر اصلاح خود و تخصيص منابعش بر نيازهاي داخلي به جاي خارج از كشور، بر نان به جاي اسلحه، تمركز كند. از آنجا كه كشور [ايالات متحده] نيازمند، و قادر، به انجام هر دوي اين كارهاست، اين انتخابي اشتباه است، اما به هر حال باز هم احتمالا اين بحث و استدلال انجام ميشود.
نمونه قدرت امريكا نيز به همان اندازه گزينشهاي سياستگذاري آن تاثيرگذار بوده و پيامدهايي دارد. مدتها پيش از آنكه كوويد-19 زمين را به يغما ببرد پيشاپيش افولي شتابنده در جاذبه نمونه و مدل [زندگي] امريكايي وجود داشت. به فضل بنبستهاي مداوم سياسي، خشونت مسلحانه، سوء مديريتي كه به بحران مالي جهاني 2008 انجاميد، همهگيري [اعتياد به] داروهاي مشتق از ترياك و بيش از آن، آنچه امريكا نماينده آن بود بيش از پيش براي بسياري غيرجذاب و ناخوشايند شد. واكنش كند، غيرمنسجم و نامفهوم وغالبا بياثر دولت فدرال در قبال اين همهگيري جهاني، ديدگاه پيشاپيش گسترده را كه ايالات متحده راه خود را گُم كرده است، تقويت خواهد كرد.
جامعهاي پرهرج و مرج
يك همهگيري جهاني كه از يك كشور شروع شده و با شتابي عظيم در گوشه و كنار جهان گسترش مييابد تعريف يك چالش جهاني است و نيز شاهد ديگري است بر اينكه جهاني شدن يك واقعيت است نه يك انتخاب. اين همهگيري جهاني كشورهاي باز و بسته، غني و فقير، شرق و غرب، همه را به ويراني كشانيده است. آنچه در اين ميان ناپيداست نشانهاي معنادار از يك واكنش جهاني است. (قانون نيوتن- كه در قبال هر كنشي يك واكنش متقابل و برابر وجود دارد- ظاهرا معلق مانده است.) بيربط بودن و بيمعنا بودن «سازمان بهداشت جهاني» كه بايد در مركز رويارويي با تهديد حاضر باشد، يك مثنوي سخن درباره درماندگي حكومت جهاني ميگويد.
امادر عين آنكه اين همهگيري جهاني اين واقعيت را به ويژه واضح ساخته است، روالهاي زيرساختي مدتهاست كه از آن پيشي گرفتهاند: پديد آمدن چالشهاي جهاني كه هيچ كشوري، فارغ از آنكه چه اندازه نيرومند است، به تنهايي قادر به مقابله با آنها نيست- و ناتواني سازمانهاي بينالمللي در همگام شدن با اين چالشها- بسيار بر آن سبقت دارند. در واقع، شكاف بين مسائل جهاني و قابليت رويارويي با آنها گام بزرگي در جهت توضيح مقياس گستردگي اين همهگيري جهاني است. حقيقت غمانگيز ولي گزيرناپذير آن است كه اگرچه عبارت «جامعه بينالمللي» به گونهاي به كار برده ميشود كه انگار پيشاپيش واقعيتي موجود است، اين عبارت عمدتا عبارتي آرماني است كه تنها در جنبههايي معدود از ژئوپليتيك امروز قابل اطلاق است. اين امر در آيندهاي نزديك تغيير نميكند.
واكنشهاي اصلي و اساسي نسبت به اين همهگيري جهاني نه در سطحي بينالمللي، كه ملي يا حتي محلي بودهاند. و زماني كه اين بحران بگذرد تاكيد به سمت بهبودي و جبران [خسارتهاي] ملي سوق خواهد كرد. در اين زمينه مشكل است تا اشتياق زيادي براي، مثلا، از ميان برداشتن مشكل تغييرات اقليمي ديد، به ويژه اگر همچنان- به اشتباه- در جايگاه مشكلي كه ميتوان آن را [فعلا] به سود توجه به مشكلاتي فوريتر ناديده گرفت.
يكي از دلايل چنين بدبيني آن است كه همكاري بين دو كشور قدرتمندتر دنيا براي از ميان برداشتن غالب چالشهاي جهاني ضروري است، حال آنكه رابطه ايالات متحده و چين سالهاست در حال خراب شدن و رو به انحطاط است. اين همهگيري جهاني در حال شدت بخشيدن به اصطكاك و تنش ميان دو كشور است. در واشنگتن بسياري دولت چين را به خاطر هفتهها سرپوش گذاردن [بر ماجرا] و بيعملي از جمله كوتاهي در قرنطينه سريع ووهان (Wuhan) جايي كه همهگيري از آنجا آغاز شد و اجازه دادن به هزاران انسان آلوده [به ويروس] براي ترك شهر و انتشار ويروس در نقاط دورتر مقصر و مسوول ميشمارند. تلاش كنوني چين براي جلوه دادن خودش به عنوان نمونه و الگويي موفق در مقابله با همهگيري و بهرهبرداري از اين دوران همچون فرصتي براي گسترش نفوذش در جهان تنها بر خصومت امريكاييها خواهد افزود. در عين حال، هيچ چيز درباره بحران كنوني اين ديدگاه چين را كه حضور ايالات متحده در آسيا امري خلاف هنجار تاريخي است تغيير نخواهد داد يا از ناخشنودي و خشمش نسبت به سياست ايالات متحده در مورد گسترهاي از موضوعات از جمله بازرگاني، حقوق بشر و مساله تايوان نخواهد كاست.
فكر و ايده «جداسازي» دو اقتصاد [امريكا و چين] قبل از همهگيري جهاني جذابيت و كشش قابل توجهي به دست آورده بود و اين بيم در ايالات متحده كه [امريكا] داشت براي بسياري از كالاهاي اساسي خود بيش از اندازه به چين وابسته و در برابر جاسوسي و سرقت مالكيت فكري از سوي چينيها بيش از اندازه آسيبپذير ميشد آن را به پيش ميراند. انگيزه براي جداسازي در نتيجه اين همهگيري جهاني افزايش خواهد يافت و تنها بخشي از آن ناشي از دغدغه در مورد چين خواهد بود. تمركزي مجدد بر امكان بالقوه قطع خط تامين كالا در كنار تمايل به انگيزه بخشيدن و برانگيختن توليد داخلي به وجود خواهد آمد. تجارت و دادوستد جهاني تا حدودي بهبود خواهد يافت، اما قسمت بيشتر آن نه از سوي بازارها بلكه توسط دولتها مديريت خواهد شد.
احتمال آن هست كه همهگيري جهاني ركود دموكراتيك را كه در طول 15 سال گذشته آشكار بوده است تقويت كند.
همچنين، مقاومت در سراسر بخش بزرگي از دنياي پيشرفته در برابرپذيرش شمار زيادي از مهاجران و پناهندگان، روندي كه دستكم در طول نيمدهه گذشته قابل مشاهده بوده است با اين همهگيري جهاني تشديد خواهد شد. بخشي از اين امر ناشي از دغدغه احتمال خطر ورود بيماري عفوني است و بخشي به دليل شمار بالاي بيكاري كه جوامع را در برابر پذيرفتن خارجيان محتاط ميكند. اين مخالفت و ضديت [با خارجيها] با افزوده شدن به افراد بيجا و پناهندگان- كه پيشاپيش تعدادشان در سطحي تاريخي است- با اين واقعيت كه اقتصادها ديگر قادر به تامين و حمايت از مردمان خودشان نخواهند بود به رشد خود ادامه خواهد داد. ماحصل هم درد و رنج گسترده بشري خواهد بود و هم بار تحميلي بيشتر بر گردن حكومتها كه بضاعت كافي براي تامين [مردمان خود] نخواهند داشت. ضعف حكومتها دهههاست كه يك مشكل چشمگير جهاني بوده است ولي هزينه و بار اقتصادي همهگيري جهاني بيش از پيش حكومتهاي ضعيف يا در حال سقوطي را پديد خواهد آورد. اين امر تقريبا به يقين با رويهم انباشته شدن مشكل بدهيها تشديد خواهد شد: بدهيهاي دولتي و شخصي در بيشتر نقاط دنيا پيشاپيش در سطحي بيسابقه بودند و نياز به هزينههاي دولتي براي پوشش مخارج مراقبتهاي بهداشتي و تامين مالي بيكاران موجب آن خواهد شد تا ميزان ديون سر به آسمان بگذارد. كشورهاي در حال توسعه به ويژه با نيازهاي عظيمي مواجه خواهند بود كه قادر به برآوردن آنها نخواهند بود و بايد ديد كه آيا ممالك توسعهيافته با در نظر گرفتن مطالبات داخلي، تمايل و ارادهاي براي فراهم آوردن و ارايه كمك خواهند داشت يا نه. احتمال بالقوه واقعي براي پسلرزههايي وجود دارد- در هند، در برزيل و مكزيك و در سراسر آفريقا- كه ميتواند در روند بهبودي اختلال ايجاد كند. گسترش كوويد-19 در سراسر اروپا همچنين از ميان رفتن شتاب پروژه اروپايي را بارز و برجسته كرده است. كشورها غالبا بهطور انفرادي به همهگيري و تبعات اقتصادي آن واكنش نشان دادهاند. ولي روند همگرايي و وحدت اروپا مدتها پيش از اين بحران رمق و نيروي حركت خود را از دست داده بود- همانطور كه برگزيت به ويژه به وضوح آن را به نمايش گذارد. سوال اصلي در جهان پسا- همهگيري با اين پرسش كشورها كه آيا كنترل آنها بر مرزهايشان ميتوانست شيوع ويروس را كندتر كند يا نه، اين است كه نوسان پاندول بين بروكسل و پايتختهاي ملي كشورها چقدر ادامه خواهد يافت.
احتمال دارد كه اين همهگيري ركود دموكراسي را كه در 15 سال اخير بديهي و آشكار بوده است شدت بخشد. درخواستهايي براي نقش بزرگتري براي دولت در جامعه خواهد بود، خواه محدود كردن تحرك جمعيت باشد يا فراهم آوردن كمك اقتصادي [براي مردم]. آزاديهاي مدني از سوي بسياري چون تلفات جنگي، يك چيز تجملي كه در اثناي يك بحران نميتوان از عهده آن بر آمد، تلقي خواهند شد. در عين حال تهديدهايي كه از سوي ممالك غيرليبرال همچون روسيه، كره شمالي و ايران شكل ميگيرند وقتي هم كه ديگر همهگيري نيست همچنان وجود خواهند داشت؛ در واقع بسيار امكان دارد كه آنها وقتي كه توجه به سوي ديگري سوق يافته بود، افزايش يافته باشند.
جهاني در آشفتگي و نابساماني حتي بيش از اين
بيش از3 سال پيش من كتابي منتشر كردم با عنوان جهاني در آشفتگي . آن كتاب منظرهاي از رقابتهاي فزوني يافته قدرتهاي بزرگ، تكثير سلاحهاي اتمي، حكومتهاي ضعيف، بالا گرفتن جريان پناهندگي، رشد مليگرايي، همراه با كوچك شدن نقش ايالات متحده در جهان را توصيف ميكرد. آنچه در نتيجه اين همهگيري جهاني تغيير ميكند نه واقعيت اين آشفتگي كه گستره آن است.
در بهترين صورت متصور و آرماني، اين بحران تعهد مجددي را نسبت به ساخت يك نظم جهاني شاداب و سرزنده به وجود خواهد آورد، تقريبا همانطور كه فاجعه جنگ جهاني دوم به سازماندهي و ترتيباتي انجاميد كه صلح، رفاه و دموكراسي را براي قريب به 3 ربع قرن رواج و گسترش داد. چنين نظمي همكاري گستردهتر براي رصد و كنترل بروز بيماريهاي عفوني و مقابله با پيامدهاي آنها، علاوه بر تمايل و اراده بيشتر براي رويارويي با تغييرات اقليمي، وضع قواعدي براي فضاي مجازي (cyberspace) كمك به مهاجران اجباري و از پيش رو برداشتن اشاعه [سلاحهاي اتمي] و تروريسم را در بر ميگيرد.
اما دليل اندكي براي باور به اين وجود دارد كه پس از اين آخرين مصيبت فاجعهبار جهاني، گذشته خود را تكرار خواهد كرد. دنياي امروز براي شكل پذيرفتن مساعد و همراه نيست. قدرت، بيش از هر زماني پيش از اين در دستان بيشتري، از حكومتها يا غير- حكومتها، تقسيم شده است. اجماع و توافق جمعي عمدتا در ميان نيست. فنآوريها و چالشهاي نو از توانايي جمعي براي رويارويي با آنها پيشي جستهاند. هيچ كشوري به تنهايي از جايگاهي كه ايالات متحده در سال 1945 از آن برخوردار بود برخوردار نيست.
علاوه بر اينها، ايالات متحده امروزي در حال حاضر در نتيجه خستگي و فرسودگي كه دو جنگ طولاني در افغانستان و در عراق برايش به بار آوردهاند و نيازهاي در حال ظهور داخلي، تمايلي به پذيرش و ايفاي نقش رهبري بينالمللي ندارد. حتي اگر يك «سنت-گرا » در سياست خارجي مثل جوزف بايدن معاون رييسجمهوري پيشين در انتخابات رياستجمهوري در ماه نوامبر پيروز شود، مقاومت كنگره [ايالات متحده] و عامه مردم مانع بازگشت تمام و كمال نقش گسترده ايالات متحده در جهان خواهد شد. و هيچ كشور ديگري، نه چين و نه كسي ديگر، نه تمايل پر كردن خلايي را خواهد داشت كه ايالات متحده به وجود آورده است و نه توانايياش را. بعد از جنگ جهاني دوم نياز به رويارويي با سايه تهديد هيولانما و بزرگنمايي شده كمونيستي، جامعه را به حمايت از برعهده گرفتن نقش رهبري در سراسر جهان توسط كشور [ايالات متحده] برانگيخت. اين نقل قولي معروف از وزير خارجه پيشين [ايالات متحده] دين اچسُن است كه دولت [ايالات متحده] مجبور بود بحث و استدلال خودش را «روشنتر از حقيقت» ارايه كند تا مردم و كنگره امريكا تلاش براي مهار و محدود ساختن اتحاد شوروي را پذيرفته و در آن سهيم شوند. برخي از تحليلگران بر آنند كه تمسك به تهديد چين [تهديدي كه از سوي چين ميتواند متوجه امريكا و جهان آزاد باشد] امروزه ميتواند به صورت مشابهي حمايت عمومي جامعه را برانگيزد، ولي يك سياست خارجي مبتني بر ضديت با چين به سختي براي روبهرو شدن با چالشهاي جهاني كه دنياي امروز را شكل ميبخشند مناسب است. در عين حال، درخواست از مردم امريكا براي آنكه از سر راه برداشتن آن مشكلات جهاني رادر دل و در مركز سياست خارجي امريكا قرار دهند همچنان كاري صعب باقي خواهد ماند. بر اين قرينه، مرتبطترين سابقه تاريخي كه ميتوان مد نظر قرار داد نه دوره پس از جنگ جهاني دوم بلكه دوره متعاقب جنگ جهاني اول است- زمانه افول مشاركت امريكا [در امور جهان] و افزايش و سرعت گرفتن تحولات بينالمللي. باقي، همانطور كه ميگويند، تاريخ است.
[ريچارد هاس Richard Haass، متولد سال 1951 يك ديپلمات امريكايي است و از سال 2003 رياست شوراي روابط خارجي امريكا (Council on Foreign Relations) را بر عهده دارد.او در سمتهاي مختلفي مانند فرستاده مخصوص ايالات متحده در ايرلند، مدير برنامهريزي سياستگذاري وزارت خارجه امريكا و مشاور كاولين پاول وزير امور خارجه امريكا در زمان رياستجمهوري جورح بوش خدمت كرده است.]
1- social distancing
2-COVID-19
3- pandemic
4- Fareed Zakaria، متولد سال 1964 (م.)، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی و نویسنده هندیالاصل آمریکایی. برنامه تلویزیونی او Fareed Zakaria GPS در تلویزیون CNN از پربینندهترین معتبرترین برنامههای تحلیل سیاسی در آمریکاست.او همچنین ستون ثابتی در روزنامه واشینگتنپست دارد. او دبیرهفتهنامه نیوزویک بینالمللی (Newsweek International) و سردبیر هفتهنامه تایم (Time) بوده است.
5- Opioid epidemic
6- (W.H.O) World Health Organization
7- decoupling
8- ممنونم از دوستان افغان دری لهجهام که این اصطلاح زیبا و گویا را به من آموختهاند.
9- پایتخت بلژیک و مرکز اداری و سیاسی اتحادیه اروپا.
10-Richard Haass, A World in Disarray, Penguin Press N.Y.,1st. ed. Jan. 1917
11- Joseph Biden، سیاستمدار و دولتمرد آمریکایی، معاون باراک اوباما 44مین ريیسجمهور ایالات متحده آمریکا (2009تا2017) و قبل از آن سناتور ایالات متحده از ایالت دلور Delaware (1973-2009)، نامزد احتمالی و پیشتاز حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری در 2020.
12- Dean Acheson، 1893-1971، حقوقدان و دولتمرد آمریکایی، وزیر خارجه در دومین دوره ریاستجمهوری پرزیدنت هری ترومن از 1949 تا 1953. از معماران سیاست جنگ سرد آمریکا در برابر اردوگاه کمونیست.
7 آوريل 2020
منبع: نسخه ديجيتال مجله Foreign Affairs)
بيش از سه سال پيش من كتابي منتشر كردم با عنوان جهاني در آشفتگي . آن كتاب منظرهاي از رقابتهاي فزوني يافته قدرتهاي بزرگ، تكثير سلاحهاي اتمي، حكومتهاي ضعيف، بالا گرفتن جريان پناهندگي، رشد مليگرايي، همراه با كوچك شدن نقش ايالات متحده در جهان را توصيف ميكرد.
اگر جهاني كه پس از اين بحران خواهد آمد جهاني باشد كه در آن سلطه ايالات متحده كمتر و كمتر شود- امروز تصور كسي كه درباره يك «لحظه تكقطبي» بنويسد تقريبا غيرممكن است- اين روند را مشكل بتوان تازه دانست. اين امري است كه دستكم يك دهه است كه آشكار و روشن است.