سقوط تيمورتاش
مرتضي ميرحسيني
نوشتهاند كه در سالهاي نخست دوره پهلوي نفر دوم كشور بود و به اجازه و اشاره رضاشاه بر همه امور سيطره داشت. در دوران مشروطيت چند بار نماينده مردم نيشابور در مجلس شد و پيش از جنگ اول جهاني- با لقب سردار معظم- مدتي فرمانده قشون خراسان بود. با برادران وثوقالدوله و قوامالسلطنه دوستي و همكاري داشت و در دولتهايي كه رياستشان به عهده يكي از اين دو بود، كارها و مقامهاي مهمي به عهده ميگرفت. در دولت وثوق در مقطعي از شورش جنگليها به حكومت گيلان گماشته شد و حدود يك سالي كه در اين مقام بود آنقدر بيرحمي و تباهي از خود به جاي گذاشت كه تا مدتها بعد از آن نمايندگاني كه از گيلان به مجلس ميرفتند از «جنايتها و كثافتكاريها»ي او در ولايتشان ياد ميكردند. اواخر عصر قاجار به رضاخان نزديك شد و در تغيير خاندان سلطنتي هم ايفاي نقش كرد. در بيشتر سالهاي نيمه نخست حكومت رضاشاه با عنوان شغلي وزير دربار حضور پررنگ و موثري در اداره كشور داشت و عملا در كنار شاه بر ايران حكومت ميكرد. خود رضاشاه به او ميگفت: «تيمور تو درست راست من هستي» و واقعا هم چنين بود. اما در ماجراهاي متن و حاشيه بازبيني در قرارداد نفتي ميان ايران و انگليس -كه بحث آن كمي پيچيده و طولاني است - از چشم شاه افتاد و بدگماني نصفهنيمهاي كه دربار به او پيدا كرده بود، شدت گرفت. اعتبار سابق را كه از دست داد و سايهاش كمرنگ شد، برخي محافل وابسته به دربار- شايد به دستور خود شاه- بخشي از زدوبندها و فسادهايش را افشا كردند و از نيتهاي پنهان و رشوههايي كه داده يا گرفته بود، پرده برداشتند. برخي از اين اتهامات واقعا به او ميچسبيد و برخي ديگر هم ساختگي و مسخره بود. از وزارت دربار عزل شد؛ مدتي زير نظر شهرباني ماند و بعد به زندان افتاد. سال 1312 در چنين روزي در محاكمهاي به قول سعيد نفيسي «مصنوعي» به تحمل 5 سال حبس و پرداخت جريمه نقدي محكوم شد اما چندي بعد او را در زندان سر به نيست كردند. ويژگيهاي مثبتي مثل تيزهوشي و سختكوشي داشت، زياد كتاب ميخواند و در صحبتهايش ارجاعات جالب و لذتبخشي به شعر و حكايات كهن فارسي ميداد. اما زن و شراب را نه در معني مجازي كه واقعا ميپرستيد و قلدري آميخته به تكبر و قساوت بخشي از شخصيتش بود. چند سالي نفر دوم- و حتي گاهي اول -كشور بود و در همه كارها از قراردادهاي خارجي گرفته تا انتخاب نمايندگان مجلس شوراي ملي و تشكيل كابينه و گزينش وزرا دخالت مستقيم داشت. اما بد بيآبرو شد و بد سقوط كرد و به قول قديميهايي كه او و آن سالها را به ياد داشتند «عاقبت بخير نشد».