بگذاريد زاگرس نفس بكشد
رحيم ملكنيا
در هفتههاي اخير و با شروع فصل بحراني حريق در زاگرس، نگاه نگران دوستداران طبيعت كشور بار ديگر به منطقه زاگرس معطوف شد. اگرچه اين مساله امسال ابعاد وسيع رسانهاي پيدا كرد اما نه پديدهاي تازه در زاگرس است و نه تنها عامل به شماره افتادن نفسهاي ارزشمند بلوط محسوب ميشود. زاگرس سالهاست كه گرفتار تخريب است. فشار بيش از حد استفاده از اين جنگلها، رمقي براي زاگرس به جاي نگذاشته است. چراي شديد دام، قطع درختان براي سوخت و زغالگيري، تغيير كاربري، فعاليتهاي معدنكاوي، برنامههاي نامتناسب توسعه و آتشسوزي، قرباني مظلومتر از زاگرس نيافته است. در كنار اين عوامل، بيتوجهي و گاهي دستاندازيهاي وزارت جهاد كشاورزي به عنوان وزراتخانه مسوول مديريت اين مناطق، زاگرس را بيش از پيش شكننده كرده است. زاگرس استوار كه طي اعصار همچون سدي محكم در برابر دشمنان خارجي، پاسدار مرزها بوده و تامين آب و خوراك كشور را بر عهده دارد، امروز مظلومتر از هر زماني زير زانوي پر از ظلم و تكبر ما در حال جان دادن است. فريادهاي واپسين زاگرس از اين ظلم و جور بلند شده است اما گوش ما فرياد «بگذاريد نفس بكشم» درختان زاگرس را نميشنود. فرياد خشم از گلوي زخمي زاگرس سالهاست كه راهي به گوش ناشنواي ما پيدا نكرده و سيل بهار 98 نيز گوش ما را براي شنيدن ناله و چشم ما را به ديدن رمقهاي آخر آن باز نكرد. گويا بايد به چشم خويش ببينيم كه زاگرس استوار بر زمين افتاده و نفس نميكشد تا شايد مرگش را باور كنيم و زانوي ظالم خود را از گردهاش برداريم. آن زمان اما ديگر دير است و عجز و التماس بلوط براي نفس كشيدن اثري ندارد. شيون و ناله ما پس از مرگ آخرين بلوط ديگر كارساز نخواهد بود و خشم طبيعت چنان بر ما خواهد تاخت كه نه قدرت اقتصادي و نه نظامي، ياراي مقابله با آن را ندارد.
زاگرس و بلوطهايش ديرزماني است كه پناهگاه و ياور مردمان اين ديار هستند. زاگرس نه تنها مردمان ديارش را سيراب كرده كه شرقيترين مردمان كشور نيز از نعمت آن بهره ميبرند. حيات مردمان اين سرزمين شايد بيش از هر چيز به بقاي بلوط در زاگرس وابسته باشد. پس از مرگ آخرين بلوط است كه خواهيم فهميد نه ميتوانيم آبي براي نوشيدن بيابيم و نه زمينهاي كشاورزي ايجاد شده بر گور جنگلهاي بلوط به ما گندمي براي نان خواهند داد. بلوط را اگر از زاگرس برانيم و به قهوهخانه و منقل كبابش ببريم، دودش به چشم همه ما خواهد رفت. براي نجات بلوط منتظر سازمانها و دولتمردان نمانيم. سازمان جنگلها گويا دغدغههايي مهمتر از بلوط دارد كه در ساليان طولاني سوختن زاگرس، خم به ابرو نياورده و چارهاي براي نجاتش نينديشيده است. كسي چه ميداند شايد وزارت كشاورزي خود را صاحب زاگرس و بلوطش ميداند و آن را به بهايي ناچيز صرف توسعه كشاورزي و باغات ميكند. مديريتي كه با طرح طوبي و جنگلكاري اقتصادي نتوانست، بلوط را از زاگرس فراري دهد و توسعه باغات و حمايتش از كشت زير آشكوب نيز بر استقامت و پايداري بلوط غلبه نكرد، سوختن چند هزار هكتار از زاگرس را نيز مهم نميداند. اما به عنوان شهرونداني كه نفسمان به حيات بلوط وابسته است بايد چارهاي بينديشم. بيايد يار و ياور بلوطهاي زاگرس باشيم. نگذاريم تيغ تيز توسعه و تضاد سازمان جنگلها با مردم زاگرسنشين و رقابت گاه و بيگاه استفادهكنندگان محلي، آتش به خانه بلوط بيندازد. بلوط را قرباني تفريح خود و پيالهاي چايي دم كرده بر آتش آن نكنيم. بلوط نبايد قرباني طمع براي گسترش مزارع و باغاتمان شود. تا خانه و كاشانه ما نسوخته از سوختن زاگرس جلوگيري كنيم. تا ديرتر نشده، آتش را، گاوآهن را، تيغ تيز لودر و بولدوزر، ويلاهاي اعياني، دام مازاد، زغالگيري و آتش به دستان را از زاگرس بيرون كنيم. براي آنكه خود و فرزندانمان نفس بكشيم، بگذاريم زاگرس نفس بكشد.
هيات علمي دانشگاه لرستان