نگاهي تاريخي و تحليلي به عكاسي استيج
عكاسي صحنهآرايي شده - استيج - عكسبرداري نيست
فاروق مظلومي
تلاشهاي عكاساني مانند پيتر هنري امرسون و هنري پيچ رابينسون در نيمه دوم قرن نوزدهم براي نزديك كردن فضاي عكسها به فضاي آثار نقاشي باعث شد دخل و تصرف در عكس توسط عكاس مشهود باشد و با طرح موضوع عكاسي به عنوان هنر از وجه ابژكتيو يا شيئي آن كاسته شود. امرسون با مقاله «عكاسي، هنري پيكتوريال- تصويرگرا» و رابينسون با چاپهاي تركيبي معروفش كه اولين فتومونتاژها بودند در نزديك كردن افكار عمومي براي شناختن عكاسي به عنوان هنر نقش مهمي داشتند. با گسترش نقاشي انتزاعي از ابتداي قرن بيستم فضاي محو و مبهم در عكاسي پيكتوريال پررنگتر شد. نمايشگاه اخير سارا رشيدي در گالري سايه تهران نمونههاي خوبي براي عكاسي پيكتوريال بودند. اما همچنان در قرن بيستم وجود يا عدم وجود يك فاعليت انساني (سوبژكتيويته) در عكاسي، موضوع بحث متفكراني مانند والتر بنيامين، آندره بازن، پيير بورديو، رولان بارت، ماريتا استوركن، ليزا كارترايت و... بوده است. آيا عكسها ماهيتي صرفا ابژكتيو (شيئي) دارند يا دخالت ذهن انسان در آنها جريان دارد؟ Staged Photography يا عكاسي صحنهآرايي شده كه به عكاسي با دخل و تصرف عكاس در صحنه عكس گفته ميشود از همان دهههاي ابتدايي اختراع عكاسي وجود داشته است. گره خوردن سرنوشت هنر با سياست موجب شد كه اولين عكس استيج در سال 1855 ميلادي در ميانه جنگ كريمه توسط عكاس تاثيرگذار اين رشته راجر فنتون گرفته شود. فنتون و همكارانش تمام گلولههاي توپ را روي جاده و كادر عكس چيدند تا تاثيرگذاري بيشتري داشته باشد. استالين، ديكتاتور بزرگ شوروي كه در نقاشي اعمال نفوذ ميكرد در عكاسي صحنهپردازي شده هم اعمال قدرت كرده است. عكس «اهتزاز پرچم بالاي رايشس تاگ» كه توسط يوگني خالدي در تاريخ دوم مه 1945 در نبرد برلين گرفته شده است با فرمان استالين عكاسي و توسط عكاس صحنهآرايي شده و احتمالا در تقابل با عكس استيج «برافراشتن پرچم امريكا در ايوجيما» در بيست و سوم فوريه همان سال بوده است كه عكاسش جوزف جان رزنتال بود. سابقه عكاسي استيج در ايران به اولين سالهاي ورود عكاسي به كشورمان برميگردد. در اواخر دوران محمدشاه به فاصلهاي كوتاه از اختراع دوربين در اروپا دوربين عكاسي وارد ايران شد. در ابتدا به دليل زمان طولاني عكاسي از اشياي بيجان عكس گرفته ميشد و بعدا به خصوص در زمان ناصرالدينشاه با طراحي فضاي عكس و آرايش افراد نمونههايي از عكاسي صحنهآرايي شده به وجود آمد. از خفتبارترين عكسهاي استيج در تاريخ عكاسي ايران عكس شاهزادههاي قاجار با حيواناتي مثل يوز ايراني است كه بعد از شكار صحنه را براي عكاسي آماده ميكردند و شاهزاده با قرار دادن پاي مبارك روي سر يا بدن حيوان مرده شجاعتش را نشان ميداد. همه عكاسها به نحوي در صحنهآرايي عكس حداقل در حد تعيين كادر عكس و فوكوس دخالت دارند و ميشود گفت عكاسي تبليغاتي و پرتره هم عكاسي استيج است. اما عكاسهاي معروف به صحنهآراييشده فضاي زيستي جديدي را براي انسانها و اشياي موجود در عكس ميسازند و از اين نظر در نقطه مقابل عكاسهاي ژورناليستي يا پاپاراتزيها قرار ميگيرند. عكسها با ثبت لحظهاي از واقعيت، واقعيتهاي پيرامون سوژه را ناديده ميگيرند و به قول سوزان سانتاگ جهان را تكهتكه ميكنند. اما عكاس صحنهآرا اغلب تكههايي از جهان را در صحنهاي با نورپردازي و چيدمان خودش قرار ميدهد كه از اين نظر برخلاف جريان رايج عكاسي حركت ميكند، از اينرو به اين نوع عكاسي، عكاسي كارگرداني شده هم ميگويند. عكاسان استيج برخلاف عكاسان خبري و مستند فرصت زيادي براي نمايش توانايي خود دارند. وضعيت ايستگاهي موضوع در اين نوع عكاسي به عكاس فرصت ميدهد تا با نورپردازي و صحنهآرايي دلخواه كار را تمام كند. گاهي عكاسان استيج روياها و جهانهاي دستنيافتني در واقعيت را ايجاد ميكنند از اينرو فضاي اين نوع عكاسي ميتواند علاوه بر واقعنمايي به فضاهاي سوررئال و انتزاعي هم ورود پيدا كند و باعث اختلال در زمان و واقعيت شود. از طرفي عكاسي صحنهآرايي شده با امكاناتي كه در خلق صحنه دارد، ميتواند با رويكردي مفهومي حقايق فراموش شده توسط انسان مثل مهرورزي به طبيعت را يادآوري كند. البته همين قابليت عكاسي استيج عامل سوءاستفاده ديكتاتورها براي تبليغ مفاهيم دلخواهشان ميشود. امروزه عكاسي استيج با نزديككردن لنز به بدن انسان و با طراحي دقيق نور و فضا، فرمها و حركتهايي از اندام را ثبت ميكند كه هرگز مورد توجه چشم انسان نبوده است. در نگاهي كلي عكاسي استيج نوعي رجوع عامدانه به انسان، فضا و اشياست كه ميتواند با انگيزههاي مختلف معنوي و مادي باشد. تنوع فضا و سوژه در عكاسي استيج آن را از ژانرهاي انحصارگرا مثل عكاسي طبيعت يا عكاسي خياباني جدا و عكاسي را از تعريف ابتدايي آن كه وسيله ثبت زمان و مكان را داشت، دور ميكند. در اينجا عكاس وظيفه خلق صحنه يا دستكاري در آن را هم دارد و عكاسي فراتر از عكسبرداري است. انگار عكسهاي صحنهآرايي شده يك پلان از يك فيلم يا زندگي يا تصوير گمشده در واقعيت يا تخيل هستند كه عكاس صحنهآرا وظيفه پيدا كردن آن را داشته است. عكاسان صحنهآرا به جاي برداشتن عكس آن را ميسازند.