شناختهشدهترين نويسنده زنده ايران
كاوه ميرعباسي
محمود دولتآبادي شناختهشدهترين نويسنده زندهاي است كه داريم. آشنايي من با آثار اين نويسنده از هجده، بيست سالگي شروع شد. در آن زمان كتابهاي او را با قيمت ارزاني جلوي انقلاب ميفروختند كه اغلب هم كتابهايي كمحجم بودند و من اولين كتاب از دولتآبادي را از همانجا خريدم، در آن زمان آثار او صداي مستقلي در ادبيات ايران بود و مخاطبان خود را داشت.
بعدها كه از ايران رفتم گرچه ارتباطم با ايران كم شده بود اما همچنان آثار دولتآبادي را دنبال ميكردم. «گاواره بان» از جمله داستانهايي بود كه مرا بسيار تحت تاثير قرار داد و متاسفانه در ايران ممنوع بود. از ديگر داستانهايي كه از اين نويسنده در خارج از كشور خواندم «جاي خالي سلوچ» و بخش اول كتاب «كليدر» بود. اين آثار حال و هواي تازهاي داشت و با كتابهايي كه از او خوانده بودم مانند «عقيل، عقيل» و «آوسنه بابا سبحان» و ... متفاوت بودند. آثار اوليه محمود دولتآبادي مرا ياد كتابهاي «جك لندن» ميانداخت، البته اين استنباط من در آن ايام بود و نميدانم اگر الان هم آن آثار را بخوانم باز هم چنين برداشتي دارم يا نه، ما در اين آثار يك جور روحيه مبارزهجويي اجتماعي ميبينيم.
محمود دولتآبادي در ادبيات روستايي يكي از صداهاي شاخص ادبيات ايران است. خوشبختانه ميبينم هنوز هم اين نويسنده بسيار پربار و پركار است. نمونهاش نشر اثري جديد از او همزمان با تولد هشتادمين سالگي است كه نشر چشمه رونمايي ميكند.
به عنوان يكي از علاقهمندان آثار دولتآبادي قريب 50 سال است كه آثارشان را دنبال ميكنم. دولتآبادي از چهرههاي بزرگ فرهنگي ايران است و كتابهاي زيادي از او در خارج از كشور ترجمه و منتشر شده است. علاوه بر آن پاياننامههاي دكتري درباره آثار دولتآبادي عمدتا توسط دانشجويان ايراني خارج از كشور نوشته شده است. كتاب «رمان، درخت هزارريشه» نوشته «كتايون شهپرراد» كه با ترجمه «آذين حسينزاده» توسط انتشارات معين و انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران در سال 1382 منتشر شد يكي از اين پاياننامهها است. اگر بخواهم از ميان آثار دولتآبادي يكي را انتخاب كنم آن اثر «جاي خالي سلوچ» است. اين كتاب برجستهترين كار اوست، ساختار منسجمي دارد، همهچيز سر جاي خود و داراي ايجاز دراماتيك است. در «كليدر» گاه گرايش به رمانس را ميبينيم اما «جاي خالي سلوچ» دقيقا رمان مدرن خوشساخت و امروزي است. تولدشان مبارك و عمرشان دراز باد...