عصر پنجشنبه امارات متحده عربي و رژيم اشغالگر سرزمين فلسطين اعلام كردند كه براي عاديسازي روابط به توافق رسيدهاند. اين توافق از سوي دولتمردان امريكا يك توافق تاريخي جهت صلح خاورميانه توصيف شده است. حمزه صفوي، كارشناس مسائل خاورميانه و مديرعامل موسسه آيندهپژوهي جهان اسلام معتقد است كه نتيجه اين توافق چيزي جز ناامني و بيثباتي بيشتر در خاورميانه نخواهد بود. صفوي ميگويد كه صلح و امنيت، اساسا از انگيزههاي هيچيك از طرفين براي امضاي اين توافق نبوده است. به اعتقاد صفوي يكي از آثار اين توافق، افزايش نفوذ و عمل گروههاي مقاومت فلسطيني و كاهش حوزه عملكرد تشكيلات خودگردان فلسطيني است. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با حمزه صفوي، مديرعامل موسسه آيندهپژوهي جهان اسلام، مطالعه ميكنيد.
پيشينه توافق عاديسازي روابط ميان امارات و اسراييل چه بود؟
در دو سال گذشته تمامي شواهد نشاندهنده شروع روابط رسمي ميان تلآويو و ابوظبي بود. دستكم دوبار رسانهها از سفر پنهاني نتانياهو به امارات متحده عربي نوشتند. خبري كه روزنامه عبري زبان اسراييل هيوم در مورد سفر نتانياهو به امارات نوشت، هيچوقت توسط مقامهاي رسمي تكذيب نشد. اما سفرهاي آشكار و غيرمحرمانه در همين دوسال اتفاق افتاده است كه شاهد روشني براي آغاز رابطه ميان امارات و رژيم اشغالگر سرزمين فلسطين بود. وزير انرژي، وزير ورزش و مدير كل وزارت خارجه اسراييل به امارات سفر كرده بود و تاكنون دست كم دو پرواز مستقيم ميان اين دو سرزمين انجام شده است. شايد مهمترين رابطه تاكنون، سفر هياتي از موساد به امارات متحده عربي به رياست يوسي كوهن بود. حتي يكي از اين سفرها هم براي مقدمهچيني چنين توافقي كافي بود و نشان ميداد كه دو طرف براي ايجاد اين رابطه اراده داشتند.
اين توافق تا چه اندازه جدي و پايدار محسوب ميشود؟
به اعتقاد من اين يك رويداد جدي است. نه فقط در مورد امارات متحده عربي، بلكه كشورهاي ديگري از شوراي همكاري خليج فارس در صف هستند تا روابطشان را با اسراييل عاديسازي كنند. الان عمان و عربستان سعودي، پيشگامان اين صف هستند. دولتهاي رياض و مسقط با دقت شرايط را دنبال ميكنند تا بازخورد داخلي و بينالمللي اقدام امارات را ببينند. اگر عكسالعملها جدي و هزينهساز باشد، احتمال دارد كه اندكي تعلل كنند و با محافظهكاري بيشتري براي رابطه با تلآويو گام بردارند. اگر اين توافق براي امارات خيلي هزينهاي در پي نداشته باشد، مسقط و رياض و در مرحله بعد دوحه اين مسير را ميپيمايند. مساله عاديسازي روابط با اسراييل، مدتهاست كه آغاز شده است. شكاف ايران با كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس سرعت بيشتري به اين روند داده است. يعني ما شاهد نشانههاي زيادي از اراده حكام عرب حاشيه خليج فارس براي عاديسازي روابط با اسراييل بوديم، به ويژه از زماني كه تبليغات در مورد وجود دشمن مشترك، يعني ايران، از سوي طرفين آغاز شد.
اين عاديسازي چه امتياز و دستاوردي براي كشورهاي عربي دارد؟
اين سوال مهمترين مساله در مورد توافق امارات است. بزرگترين سوال اين است كه در اين توافق امارات متحده عربي چه داده و چه گرفته است. من تصور نميكنم كه امارات مستقيما ارادهاي براي علني شدن اين موضوع با اين سرعت داشت. انگيزههاي رونمايي از اين توافق اول از همه به ناكاميهاي دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا در مورد خاورميانه بازميگردد. اين مساله در آستانه انتخابات براي دونالد ترامپ حياتي و ضروري بود تا بتواند يك پيروزي براي طرحهاي خاورميانهاي خودش دست و پا كند. تمام طرحهاي خاورميانهاي دونالد ترامپ تاكنون ناكام بودند. نخبگان سياسي و منتقدان دونالد ترامپ، سياست خارجي او به ويژه در مقابل خاورميانه را بسيار نقد كردهاند. در آستانه انتخابات اين توافق ميتواند يك دستاورد براي دولت ترامپ برشمرده شود. من تصور ميكنم كه دولت ترامپ در تسريع و تعجيل خبري شدن اين ماجرا نقش بازي كرده است. انگيزه دوم، اراده اسراييليها است. مقامهاي اسراييلي در سفرهاي پيشيني كه به كشورهاي عربي داشتند، عمدتا كشورهاي عربي تلاش ميكردند تا اين سفرها را محرمانه نگه دارند. اما در برابر دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي اسراييل خبر اين سفرها را بيرون ميدادند و منتشر ميكردند. هدف از درز دادن اين اخبار عاديسازي روند عاديسازي روابط ميان اعراب و اسراييل در افكار عمومي بود. در حاليكه اعراب نگران از واكنش افكار عمومي كشورهايشان تمايل داشتند كه اين روابط پنهاني بماند، اسراييليها مدتها بود كه تلاش ميكردند با درز دادن اخبار، قبح اينگونه رفت و آمدها و توافقها را در افكار عمومي كشورهاي عربي بريزند. اعلام علني توافق ميان محمد بن زايد با نتانياهو، يك گام مهم براي اسراييل در قبحزدايي از عاديسازي روابط اعراب و اسراييل بود. انگيزه سومي هم وجود دارد كه به نظر من به شخص محمد بن زايد بر ميگردد. من تصور نميكنم كه كل حكومت امارات در تصميمگيري براي اين توافق دخالت داشته باشد. امارات متشكل از ۷ امارت است كه هر يك حكومت مستقلي دارند، مجموعه اين كشور يك نخستوزير و يك وزير خارجه دارد و محمد بن زائد، فقط بخشي از قدرت در اين كشور را در اختيار دارد. ميبينيم كه در اظهارنظرها و اعلام مواضع در مورد اين توافق، محمد بن زايد تنهاست. تحليل من اين است كه طراحي اين توافق توسط شخص محمد بن زايد صورت گرفته است.
چرا فكر ميكنيد كه ممكن است محمد بن زايد رويكرد متفاوتي نسبت به ديگر مقامهاي اماراتي داشته باشد؟
محمد بن زايد، فارغالتحصيل مدرسه نظامي سلطنتي سندهرست است. جايي كه وينستون چرچيل از آن فارغالتحصيل شدهبود، جايي كه سه پادشاه قبلي اردن در آن تحصيل كردند، سلطان فقيد عمان، سلطان قابوس از همين مدرسه نظامي فارغالتحصيل شده بود. امير قبلي قطر و شيخ حمدان در همين مدرسه نظامي تحصيل كرده بودند. همه اين افراد از يك زاويه وارد بحث مساله فلسطين شدند و آن هم عاديسازي روابط با اسراييل است. محمد بن زايد، درگير رقابت داخلي درون امارات متحده عربي است. او براي اينكه بتواند برگ برندهاي به دنيا نشان بدهد كه در اين كشور دست بالا را دارد و بتواند حمايت و پشتيباني قدرتهاي خارجي براي تفوق بر امارات به دست بياورد، اين امتياز را به كشورهاي غربي و محور اسراييل- امريكا داده است. در نتيجه به اعتقاد من اين معامله امارات با اسراييل نيست، بلكه معامله محمد بن زايد با نظام سلطه و هژموني غرب است. او ميخواهد از اين مسير موقعيت خودش را در داخل امارات تثبيت و رقبايش را در داخل امارات از صحنه حذف كند. محمد بن زايد، طراح استراتژي گسترش حوزه نفوذ امارات است. براساس اين طرح امارات نه فقط در حوزه اقتصادي بلكه در حوزه نظامي و اقتصادي در خارج از مرزهاي اين كشور حضور پيدا ميكند. مهندس حضور نظامي و سياسي امارات متحده عربي در يمن، آفريقا و به ويژه شاخ آفريقا، محمد بن زايد بود. بر اساس اين برنامه بن زايد قصد دارد كشور كوچك امارات را به يك قدرت برتر منطقهاي و بينالمللي و حتي يك قدرت استعمارگر تبديل كند. براي رسيدن به اين اهداف، بن زايد نيازمند حمايت غرب و قدرتهاي جهاني است. در واقع امتيازي كه او به اسراييل ميدهد يك كليد و يك پاسپورت براي او فراهم ميكند تا بتواند نفوذ، اشغالگري و استعمارش را در شاخ آفريقا و جزيره سقطري يمن گسترش دهد. بايد توجه داشت كه برنامه نفوذ امارات در يمن، طي يك سال گذشته به شدت تضعيف شده است. اختلافها با عربستان سعودي از يك سو و فشارهاي ايران و انصارالله يمن، باعث نزديك شدن امارات متحده عربي به شكست در يمن شد. امارات براي اينكه بتواند در يمن توازن تازهاي با عربستان سعودي پيدا كند، نيازمند حمايتهاي تازهتر و بيشتر بود. پيدا كردن اين حمايت از سوي غرب، بدون هزينه نبود و من تصور ميكنم كه بن زايد براي پيشبرد برنامهاش مجبور شد يك امتياز بدهد تا بتواند حمايتهاي بيشتري دريافت كند.
اگر فرض كنيم بن زايد نماينده امارات و جهان عرب محسوب نميشود، از طرف ديگر هم سه ماه ديگر در امريكا انتخابات برگزار ميشود و دونالد ترامپ حتي در صورت انتخاب مجدد بيش از ۴ سال رييسجمهور امريكا نيست، در اسراييل هم جايگاه نتانياهو متزلزل است. آيا فكر ميكنيد با رفتن اين افراد، اين توافق هم از بين برود؟
نه! تصور من اين نيست. اگر اخبار انتخاباتي امريكا را دنبال كنيد، ميبينيد كه بهرغم تمام اختلافنظرهاي سياسي ميان رقباي حزبي در امريكا، تنها اقدام دولت ترامپ كه رقيب انتخاباتي او جو بايدن با صدور بيانيهاي تمام قد پشت آن ايستاده است همين توافق امارات و اسراييل است. من تصور نميكنم كه اين رويداد يك دستاورد حزبي باشد. حكومت امريكا چه در اختيار دموكراتها باشد چه در اختيار جمهوريخواهان، از توافق عاديسازي روابط اعراب و اسراييل حمايت ميكنند. اين تنها اقدام ترامپ در ماههاي اخير است كه مورد تحسين همه طرفهاي سياسي امريكا قرار گرفت. همين مساله در اسراييل هم وجود دارد. چه نتانياهو و چه همه جناحهاي رقيب او از اين سياست حمايت ميكنند و آن را يك پيروزي براي اسراييل ميدانند. كمتر كسي در دنيا هست كه اين توافق را يك پيروزي براي رژيم اسراييل نداند. همزمان با انتشار اين خبر وقتي خبرگزاري دولتي دويچه وله آلمان را نگاه ميكردم ديدم كه عكس انتخابي آنها براي اين گزارش يك عكس سرافكنده از محمد بن زايد و يك عكس پيروزمند از نتانياهو با دو دست به علامت پيروزي در آسمان است. به تحليل من اروپاييها هم تصور ميكنند كه امارات عملا چيز زيادي از اين توافق نبرده است و اسراييل برنده اصلي اين ماجرا است.
با اين اوصاف شما تصور ميكنيد كه توافق بن زايد و نتانياهو يك توافق ماندگار است؟
بايد صبر كرد و ديد. در واكنش به اين موضوع هر اندازه هزينههاي امارات بيشتر باشد، امارات مجبور به تعديل در رويكرد خودش براي ارتباط با اسراييل خواهد شد. به علاوه اينكه اگر اين توافق براي محمد بن زايد هزينهزا باشد و اعتراضهاي زيادي را نسبت به او برانگيزد، قطعا كشورهاي ديگر عربي هم كه ارادهاي براي اين كار داشتند مجبور به تامل بيشتر ميشوند. زماني كه وزير ورزش امارات به اسراييل سفر كرد، درون امارات اعتراضهاي زيادي به اين سفر شد، همين اعتراضات باعث شد كه امارات كمي ترمز رابطه با تلآويو را بكشد. اما اعتراضات استمرار پيدا نكرد و حالا ميبينيم كه بعد از مدتي تعلل اسراييليها به تدريج سفرهاي بيشتر و بيشتري به امارات انجام دادند و عاقبت هم كار به عاديسازي روابط كشيد. هر اندازه كه اعتراضات در افكار عمومي امارات به اين اقدام بيشتر باشد، اين توافق هم شكنندهتر و سستتر ميشود. اما اگر دولت امارات با سكوت منتقدان و مخالفان رابطه با اسراييل مواجه شود، نه تنها گامهاي محكمتري بر ميدارد، بلكه ديگر كشورهايي كه در صف رابطه با تلآويو ايستادهاند هم سوار اين قطار ميشوند.
با اين توافق سرنوشت طرحهاي صلح پيشين عربي چه ميشود كه شرط عادي سازي روابط را ايجاد دولت فلسطيني تعيين كردهبودند؟
هم طرح صلح عربي، هم طرح صلح پيشنهادي عربستان سعودي تمام شده است و هم به اعتقاد من طرحهاي ديگر از جمله پيشنهاد تركيه. دو تا خانواده دارند دختري را از خانواده ديگر عروس ميكنند. خود آن عروس و خانوادهاش نه تنها رضايت ندادهاند بلكه نمايندهاي در اين مذاكرات ندارند. از ميان فلسطينيها چه مشاورهاي به اين مذاكرات دادهشده است؟ نظر فلسطينيها كجاي توافق امارات است؟ فلسطينيها يك طرف ماجرا هستند اما در هيچيك از اين تصميمگيريها دخالت داده نميشوند. هيچ طرح صلحي بدون رضايت كامل فلسطينيها معنا نخواهد داشت. هيچكس نميتواند بدون كسب نظر فلسطينيها در مورد سرنوشت سرزمين فلسطين به توافق يا معاهدهاي دست پيدا كند. بر خلاف آنچه تبليغات رسانهاي هوادار اسراييل ادعا ميكنند كه اين توافق ميان امارات و اسراييل يك گام مهم در جهت صلح در منطقه است، به اعتقاد من اين اقدام نه تنها به صلح كمكي نميكند، بلكه به تنش و شكافها در خاورميانه دامن ميزند. هر تصميمي كه طرفين در آن به يك اندازه منتفع نشوند، شكننده است. اين يك بازي برد - باخت است كه تنها برنده آن اسراييل است. هيچ نتيجه ديگري هم در اين بازي وجود ندارد.
فكر ميكنيد كه فلسطينيها چه باشند؟ آيا فلسطينيها واكنشي عملي نشان ميدهند يا طرفهاي مختلف فلسطيني مستهلك شدهاند و ديگر تواني براي واكنش ندارند؟
بين تشكيلات خودگردان و بدنه سياسي امارات و عربستان، شكاف بيشتري ايجاد خواهد شد. در مورد محور مقاومت، بخش عمدهاي از نيروهاي گروههاي مقاومت فلسطيني تفكرات نزديك به اخوانالمسلمين دارند و محمد بن زايد دشمن ديرينه اخوانالمسلمين است. يعني اينكه از قبل اختلاف شديد و خصومت ميان محمد بن زايد و گروههاي مقاومت وجود داشت و حالا اين دشمني بيشتر ميشود. تصور من اين است كه نيروهاي نزديك به اخوانالمسلمين به ايران و محور مقاومت نزديكتر ميشوند. تشكيلات خودگردان احتمالا اتوريته كمتري در ميان فلسطينيها پيدا ميكند و به تدريج نفوذ خود را در ميان فلسطينيان از دست ميدهد. وقتي نه ترامپ و نتانياهو و اين طرف نه بن زايد و سعوديها نقشي براي تشكيلات خودگردان قائل نميشوند، قاعدتا فلسطينيها هم به فكر ديگري براي نمايندگي خودشان ميافتند. تشكيلات خودگردان توانايي براي واكنش نشان دادن ندارد. تنها برگ محمود عباس تاكنون ديپلماسي بود، اما ديگر حتي براي شور و مشورت هم در هيچ يك از طرحهاي امريكا و كشورهاي عربي مشاركت داده نميشود. الان نمايندگان فلسطيني كساني خواهند بود كه اهرم قدرت را در اختيار دارند، در نتيجه اين نمايندگي در اختيار تشكيلات خودگردان ديگر نيست. بالنهاي آتشيني كه از چند روز گذشته به سمت شهركهاي صهيونيست نشين روانه ميشد، تصادفي نبود. گروههاي مقاومت پيشخبر چنين توافقي را دريافت كرده بودند و از حالا اقدامات خود را براي مقابله با اين روند آغاز كردهاند. آنچه من پيشبيني ميكنم اين است كه با اين توافق امارات متحده عربي، ميزان ناامني و بيثباتي در منطقه به شكل چشمگيري افزايش خواهد يافت.
همه سران عرب كه در مدرسه نظامي سلطنتي سندهرست تحصيل كردهاند، از يك زاويه وارد بحث مساله فلسطين شدند و آن هم عاديسازي روابط با اسراييل است.
من تصور نميكنم كه كل حكومت امارات در تصميمگيري براي اين توافق دخالت داشته باشد.