نگاهي به دو كتاب تازه منتشر شده
تاريكي درخشان در بوطيقاي سينما
گروه هنر و ادبيات
فرم شخصي و همزمان راديكال
روبرت صافاريان در زمينه ترجمه آثار آكادميك حوزه سينما همواره بر عناويني انگشت ميگذارد كه يك نياز اساسي جامعه دانشگاهي است. «اُزو و بوطيقاي سينما» كه اواخر به همت نشر مركز روانه بازار نشر شد از همين جنس كتابها به شمار ميورد. كتاب در عين حال سويه دومي هم دارد، اينكه خواننده پس از مطالعه درمييابد علاوه بر آشنايي با جهان زيباييشناختي فيلمنامهنويس و كارگردان صاحب سبك سينماي ژاپن با زواياي تازه از جهان شخصي او نيز آشنا شده و همين شايد كليد تازهاي به دست دهد براي تماشاي دوباره فيلمي مانند «داستان توكيو» و دريافت جزيياتي از جنس ديگر كه تا پيش از مطالعه كتاب هرگز به آنها فكر نميكرد. چنانكه مترجم نيز در ابتدا توضيح ميدهد «به عنوان كتابي درباره ازو، از زندگينامه او گرفته تا سبك سينمايي منحصر به فردش مورد بحث قرار گرفته است. بهطور خاص، ارتفاع پايين دوربين ازو و فصلهاي گذار خودويژهاش از فصلي به فصل ديگر، از ديدگاه بوطيقاي تاريخي مورد بحث قرار گرفته و از خلال اين بحثها تفاوت اين رويكرد با رويكردهاي تفسيرگرا و سياستزده شرح داده شده است.»
بوردول نيز در همين رابطه اشاره ميكند كه «زندگي ياسوجيرو ازو از آن زندگيهاي ساده و بيتكلفي بود كه بسياري از آدمها براي خود مقدر ميدانند. او در 12 دسامبر 1903 متولد شد و شصتمين سالگرد تولدش از بيماري سرطان درگذشت. رويدادهاي مهم زندگياش بيشباهت به نقاط اوج خاموش فيلمهاي خودش نيستند؛ يكي دوره معلمي در يك مدرسه ابتدايي؛ به دست آوردن شغلي در صنعت فيلمسازي؛ مرگ پدرش در 1934؛ زندگي با مادرش تا زمان مرگ در 962 و در فاصله اينها خدمت در نيروهاي مسلح. برخلاف ميزوگوچي و كوروساوا در دروهاي كه غرب داشت سينماي ژاپن را ميشناخت با فيلمهايشان به جشنوارههاي جهاني سفر ميكردند.» و شايد عبور از همين مراحل موجب شد ازو در نهايت به فرم كاملا شخصي و در عينحال راديكال خودش دست يابد كه براي درك بهتر جزيياتش بايد كتاب «ازو و بوطيقاي سينما» را مطالعه كنيد.
كتابهاي نانوشته
كافي است در دانشگاه تصميم به نگارش پاياننامهاي با موضوع يكي از نويسندگاني ايراني بگيريد و در تمناي منبع و ماخذي براي ارجاع، به بيابان بيآب و علف فقدان كتابهاي تحليلي درباره شخصيتها دست يابيد. اگر هم چيزي نصيبتان شود، جُنگنامههايي است در منقبت نويسنده درگذشته كه چنين بوده و چنان شده است و تمام حرفها در راستاي آن است كه آن نويسنده مصون از خطا بوده و جز خير براي آيندگان به جاي نگذاشته است. دريغ از يك خط نقد آثار نويسنده و يك كلام به درد بخور با موضوعيت كاوش و جستوجو و مداقه در آثارش. نتيجه آنكه ما نميدانيم مشي سياسي اكبر رادي در نمايشنامههايش به چه نحوي است يا بهرام بيضايي چه نسبتي با سنت ارسطويي دارد، يا اينكه وجوه روانشناسانه ساعدي چگونه در آثارش نمود پيدا ميكند.
چندي پيش انتشارات عنوان كتابي با موضوع يون فوسه و نوشتارهايش تئاترياش منتشر كرده است با نام «آن تاريكي درخشان». نويسنده كتاب ليف سارن (Leif Zern) روزنامهنگاري است سوئدي كه بخش مهمي از زندگيش را وقف نوشتن در باب هنرمندان اسكانديناوي كرده است. كتابش نثري ساده و روان دارد و بدون آنكه خودش را به در و تخته بزند كه يون فوسه پيامبر ادبيات دراماتيك اسكانديناوي است، به خوبي به سراغ موتيفهاي آثار او رفته و نشان ميدهد پشت نقاب سادگي زبان فوسه چه وحشتي نهفته است. او با شناختش از جوامع اسكانديناويايي تصويري براي ما، ساكنان غير نورديسكي پديد ميآورد تا به خوبي درك كنيم در ميان ديالوگهاي كوتاه، موجز و بيروح فوسه، چه اتفاقي رخ داده است. چرا پدرها اينگونهاند و مادرها متفاوت از باور ما.
كتاب آقاي سارن به ما ميآموزد يك منتقد براي ارزيابي يك هنرمند نبايد صرفا وقتش را در سالنها بگذراند و ببيند او چه ميكند. او نشان ميدهد منتقد يك محقق است كه دربست زندگياش را وقف كاوش در زيست يك نويسنده ميكند. سارن در كتاب مشخص ميكند براي مطالعه فوسه چگونه هر اجرايي در اروپا را ديده و چيزي را از قلم نينداخته است. از همين رو او قياسي جذاب از تفاوت خوانش انگليسيها و آلمانيها به دست ميآورد.
منتقد كتاب «آن تاريكي درخشان» يك الگوي جذاب است براي ثبت تاريخ و نقد آثار هنري با محوريت شخص. او كتابي نگاشته است كه ما ميتوانيم بدان ارجاع دهيم و بگوييم فوسه در نوشتار چنين است چراكه در دنياي منابع و مواخذ اين ليف سارن است كه مستند مكتوبي را به جاي گذاشته است. كاري كه ما در ايران نكردهايم و شايد نخواهيم كرد. تنها ميماند مجيزهاي منتقدان از برخي نويسندگان بدون درنظر گرفتن مطالعه عميق آثارش و در نهايت فراموش شدن آن نويسنده با درگذشتش.