قرقبان روسفيد طبيعت هم رفت
فرناز حيدري
بار ديگر يك تعقيب و گريز براي دستگيري شكارچي متخلف، خط پاياني ميشود بر يك زندگي. اين بار يك قرقبان جان ميبازد، داستاني كه گويي تمامي ندارد. به رسم روزگار، تلخيهاي پيشروي محيطبانان و قرقبانان را گويي پاياني نيست و سازمان حفاظت محيطزيست كه متولي حفاظت از حياتوحش است، در مديريت بحران ميان شكاركشها و حافظان طبيعت واقعا جا مانده است.
اين بار قرعه جان سپردن براي طبيعت و حفاظت از حياتوحش به نام كريم بيگي، سرپرست قرق حياتوحش عليآباد چهلگزي- تنگچنار مهريز استان يزد افتاد كه از سال ۹۰ تا ۹۶ در پيگيري پروندههاي تخلف شكار توسط اداره مهريز يزد نقشي پررنگ ايفا كرد. جان باختن كريم بيگي كه به سختكوشي عادت داشت و پايداري و استوارياش در راه حفاظت از طبيعت شهره خاص و عام بود، تلخ است و حسرت به دنبال دارد. خاطرم هست كه در پاييز سال ۱۳۹۵، به همراه جناب آقاي مهندس جواد نجفي و همسر ايشان از مناطق حفاظت شده و قرقهاي استان يزد بازديد كرديم. در آن زمان كريم بيگي، يكي از قرقبانان موفق و خوشسابقه قرق حياتوحش عليآباد چهلگزي- تنگچنار بود كه به گفته رييس اداره حفاظت محيطزيست شهرستان مهريز آن زمان، جناب آقاي مهندس مهدي تيموري توانسته بود ظرف تنها ۴ سال فعاليت مستمر، كمكهاي شاياني در راستاي حفاظت از حياتوحش انجام دهد. كريم بيگي سالها پيش برادرش را حين درگيري با محيطبانان از دست داده بود، اما براي حفاظت از طبيعت بسيار مصمم به نظر ميرسيد.
در ذهنم حك شده كه از چه فاصلههاي بعيدي و در هر شرايط استتاري كه حيوان بود، قادر به ردزني بود. از داخل ماشين در حال حركت، دست تكان ميداد كه بايستيد. وقتي پياده ميشديم، كوهها را در دوردست نشان ميداد و ميگفت اينجاست. من ميپرسيدم چه چيزي؟ ميگفت خانم خبرنگار دقت كنيد. در نگاه اول، دوم و سوم هم چيزي نميديدم اما او مينشست و دوربين ميكشيد، نزديك ميشد و سنگ ميانداخت و من تازه در آن زمان چهارپاياني را ميديديم كه با چه سرعتي در كوه بالا و پايين ميرفتند.
كريم بيگي در دوربينكشي يك اعجوبه بود. در ردزني شكارچي متخلف نظير نداشت، بيباك و نترس بود اما جداي از همه اينها او يك عاشق طبيعت و يك راهبلد واقعي بود. هنوز آهنگ صداي او را به خاطر دارم وقتي از قرق حياتوحش عليآباد چهلگزي- تنگچنار ميگفت: «منطقهاي كه شما از آن بازديد كرديد را زماني با عنوان ميدان تير ميشناختند، چراكه شرايط در اينجا به نحوي است كه شكارچي ميتواند راحت هدف بگيرد. اما ظرف
۳ الي ۴ سال گذشته نيروهاي قرقبان با همياري محيطبانان بازديدهاي مستمر و متمركزي را بر اين منطقه اعمال كردهاند كه نتيجه آن امنيت براي قوچ و ميشها و كل و بزهاست.» كريم بيگي معتقد بود كه محيطزيستيها اكثرا راه عناد را با شكارچيان در پيش ميگيرند و همين مساله باعث ميشود تا صورتمساله هرگز پاك نشود. او معتقد بود كه شكارچي هم به طبيعت و حياتوحش علاقهمند است منتها راه را اشتباه رفته. او ميگفت خيلي از شكارچيها از سالها قبل به اين باور رسيدهاند كه جمعيت حياتوحش كاهش پيدا كرده اما آنها راه درست را كه لذت بردن از حياتوحش است، نميشناسند. معتقد بود تنها معدودي از شكارچيها مثل خودش بخت آن را داشتهاند كه با مديراني همچون مهندس مهدي تيموري مواجه شوند كه راه درست زندگي را بدانها نشان دهد.
مهدي تيموري از نظر كريم بيگي يك الگو بود، چراكه معتقد بود او هميشه با بچههاي قرقبان به نحوي برخورد كرده كه آنها بيشتر شيفته طبيعت شدهاند و همين تغيير رويكردهاي ساده است كه ميتواند جاذب مشاركتهاي بيشتر باشد در حالي كه اگر ما بخواهيم كه محيطزيست فقط از آن عدهاي معدود باشد آن هم بدون سرمايهگذاري و بدون كسب منافع، نميتوان ادعا كرد كه حفاظتي موثر از محيطزيست اعمال شده است. كريم بيگي يك دوستدار واقعي طبيعت بود، دغدغه اين روزهايش آتشسوزيهاي اخير بود و مرتب اخبار را پيگيري ميكرد. در مورد حياتوحش هر فيلم و عكسي را كه به دستش ميرسيد، برايم ميفرستاد تا با كارشناس يا محققي درباره آن صحبت و نظرسنجي كنم. به دادههاي اندك قانع نبود و شوق و ذوق يادگيري در او موج ميزد.
درست مانند هر محيطبان و قرقباني خطر همواره مثل ابرسياهي بالاي سرش معلق بود اما او عادت داشت كه اين تكه ابر سياه را پايين بكشد و همسطح خودش كند. شايد براي همين بود كه همكارانش هميشه نگاه مثبتي به او داشتند، چون راهبلد اين كار بود و عادت داشت كه ترس را قورت بدهد و ذرهذره براي حفاظت از طبيعت هضم كند. كريم بيگي براي حفظ طبيعت جان سپرد و تا باقي است ايام، نكاهد ذرهاي از اعتبارش.