درباره دشوارتر شدن معيشت اهل هنر
بقا تا صبح دولت
علي وراميني
به قول ماركز بدبختي تنها نمياد. ما ديگر جانِ كلام اين جمله ماركز را درك ميكنيم، ما كه هر روز صدها تن كشته كرونايي ميدهيم و هر روز از روز پيش، بيشتر سفرهمان وا ميرود و بيش از پيش به هيچ مطلق نزديك ميشويم. پرواضح است كه اين «ما» شامل طبقه اقليت بسيار برخورداري كه به انواع رانت متصلند و از قضا هر روز فربهتر ميشوند، نميشود. همين طبقهبندي اجتماعي در ميان اهالي هنر وجود دارد. اينكه ميگويم هنر منظور فقط رسيدن به يك انگارهاي است و نه به معناي اصيل آن. منظور كساني است كه در جامعه به يكي از هفت هنر شناخته ميشوند و از اين راه روزگار ميگذرانند. شبيه كليت جامعه در اين قشر هم عده كثيري روزگار بسيار سختي ميگذرانند و عده بسيار محدودي حتي از اين وضعيت هم كسب سود ميكنند. در ميان اهالي هنر، اهالي تئاتر وضعيت ويژهاي دارند. به لحاظ ساختاري، تئاتر فارغ از ارتباط نزديك، تماشاي در لحظه و مراوده صورتبهصورت خالق اثر و مخاطب، تقريبا بيمعناست. تلهتئاترها هرگز نميتوانند آنچه را در صحنه ميگذرد بهطور كامل بازنمايي نكنند، در واقع تجربه تكين صحنه، رويارويي بيواسطه مخاطب و هنرمند حداقل تا به امروز و با تكنولوژيهاي كنوني ابدا در مديومهاي ديگر تكرار نميشود. ميتوان اين ايراد را گرفت كه در موسيقي و تجربه كنسرت هم همين است يا در تفاوتي كه ميان تجربه ديدن فيلم در سينما با ديدن در مديومهاي ديگر دارد؛ درست است، در آن تجربهها هم قطعا تفاوت بنياديني وجود دارد كه مفصل درباره آن كتابها و مقالات نوشته شده است اما تجربه تئاتر به دلايلي كه ذكرش در اينجا امكانپذير نيست، از اين لحاظ بسيار خاصتر است. بهلحاظ بازار هنر كه تفاوت كهكشاني است؛ ببينيد كه پرفروشترين تلهتئاتر ايران نهايت چقدر فروش داشته است و آن را مقايسه كنيد با ميزان فروش يك كاست موسيقي يا حتي فروش فيلمها در «وياودي»ها؛ نه فقط آنهايي كه براي اولينبار در اين بستر اكران ميشوند بلكه فيلمهايي كه پيش از آنهم در سينما نمايش داده شده است. همه اينها نشان ميدهد كه بازار تئاتر و تقريبا 25 هزار نفري كه در اين بستر ارتزاق ميكنند تا اطلاع ثانوي، تا مادامي كه دل روزگار به رحم نيايد و شر كرونا كنده نشود هيچ راهِ امرار معاشي از طريق كاري كه بلدند ندارند. در ميان اهالي تئاتر هم البته كه باز همان دستهبندي وجود دارد، آنها كه از تئاتر به سمت سينما و تلويزيون نقب زدند و راه سلبريتي شدن را انتخاب كردند، با انباشت سرمايهاي كه داشتند از اين توفان گزندي نخواهند ديد. حتي مجال بيشتري هم پيدا ميكنند كه شأن تبليغاتچي خودشان را بيشتر تقويت كنند و پولهايي كلانتر از قراردادهاي سينماييشان بگيرند. با آن درصد اقليت كار نداريم، اما تكليف قاطبه جامعه تئاتري در اين هنگامه بلا چيست؟ تا آنجا كه من اطلاع دارم، صندوق هنر، به عنوان كارگزاري ميانجي بين دولت و هنرمندان و نويسندگان همه حمايت خود را به پرداخت سه ماه بيمه ابتداي سال محدود كرد. پس هزينههاي جاري، اجارهخانه، خوردوخوراك، بيمار شدني كه احتمالش بسيار بالاست و خانواده اين جماعت از چه طريقي بايد تأمين شود؟ با اين اوضاع و ترس بهجاي مردم از سويي و سالنهاي با نصف ظرفيت از سوي ديگر در بهترين حالت يك اجرا كه حتي هزينه سالن خودش را هم نميتواند بپردازد. در حالي كه اساسا بردن اجرا در اين شرايط نه كار مصلحتانديشانهاي است و نه اخلاقي. باري استمرار اين روند دو زيان بزرگ به هنرمندان تئاتري و جامعه خواهد زد. تئاتريها در اين شرايط به ميزان نداشتن پشتوانه حمايت فردي؛ سرمايه پيشيني يا خانواده و دوستان حمايتگر دچار آسيبهاي عميق مادي و بهتبع آن روحي خواهند شد. اما فروپاشي هنرمند تئاتر و مشغول شدن او به كارهايي كه بتواند به طريقي امرار معاش كند ضررهاي بسيار بلندمدتي به كيفيت كار تئاتر در ايران خواهد زد. بهنظر ميرسد كه هيچ يك از اين دو مصيبت دغدغه دولت نيست، اگر هم باشد در حل و ارايه راهكاري ناتوان است. من كه اصلا ياد ندارم آخرين بار وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي كي صحبتي كرده باشند كه ذرهاي حائز اهميت باشد يا معطوف به عملي. انتظار داشتن از اين دولت در اين شرايط عقلاني نيست. وقتي نسبت به رنج عموم مردم بيتفاوت است، انتظار توجه به اقليت هم نيست. آنچه قاطعيت دارد اين است كه بايد دنبال راه ديگري بود، بايد از مردمي كه تئاتر دوست دارند و اين اواخر هم تعدادشان كم نبوده كمك خواست. نميدانم دقيقا چطور، شايد بايد فكر پويشي بود و به گوش اهلش رساند كه اين چند صباح، هواي هم را داشته باشيم تا ببينم چه در انتظار است.