حالا حكايت اوست
علي مسعودينيا
نميدانم اينكه هنرمندي عمده حضورش در عرصه طنز باشد تا چه حد در جدي گرفته شدن ساير كراماتش در نظر منتقدان و خوانندگانش تاثيرگذار است؛ اما دستكم در مورد زندهياد عمران صلاحي هميشه به اين فكر ميكنم كه طنزپردازي و شوخطبعي دائمياش باعث شد شعرهاي او چنانكه شايستهاش بود جدي گرفته نشوند. حال آنكه عمران صلاحي واقعا شاعر قابل اعتنا و خوش قريحه و ماهري است و فقط همان يك شعر بلندش با مطلع «من بچه جواديهام» ميتواند در كارنامه هر شاعري موجب مباهات باشد كه البته عمران عزيز شعر خوب بيش از اينها دارد. عمران صلاحي اگرچه چندان با پيشنهادهايي كه در دهههاي بعد از نيما به شعر ايران عرضه شد چندان همدل نبود و عمدتا در همان قالب نيمايي پروژه بلاغي شعرش را پيش ميبرد اما از چند جهت شعري با كيفيت و نوآورانه خلق ميكرد. شعر عمران صلاحي به زباني بسيار نزديك به زبان معيار سروده ميشود. سوداي سخنآوريهاي فاخر و اديبانه ندارد و ميكوشد به نوعي روساخت سهل ممتنع برسد كه بيشتر بنيهاش را از كشفهاي تصويري و مضموني ميگيرد. هر چند به خاطر تعهدي كه به وزن و قافيه به سياق نيما يوشيج دارد، گاهي وزن و قافيه تصنعي و مزاحم جلوه ميكند اما در نهايت او را به شعري ميرساند روان با لحظات بسيار زيبا و كشفهايي بديع. ويژگي مهم ديگر شعر صلاحي اين است كه در اوج جديت هم دست از شوخي برنميدارد و اين به شعرش كيفيتي خاص ميبخشد كه با كليت معمولا عبوس شعر مدرن ايران تضادهايي دارد. اگر شعر معروفش «عيادت» با مطلع:«مرگ از پنجره بسته به من مينگرد» را به خاطر بياوريد .» اين ويژگيها عمران صلاحي را به شعري بسيار بيادا ميرساند كه فروتنانه در عمق اتفاق ميافتد و نميخواهد با فرم پيچيده و زبان متكلف مخاطبش را مرعوب كند. در عين حال عمران صلاحي از معدود شاعراني است كه شعرهاي سرخوشانه دارند؛ يعني خلاف عرفي كه شاعران ما موتور محركهشان را در اندوه و شكست ميبينند. صلاحي ميتواند راوي لحظات سرخوشي و شعف و شادمانياش باشد و آنها را معمولا در قطعاتي كوتاه با مخاطب در ميان بگذارد. بايد شعر عمران را بازخواني كرد و در اين بازخواني او را بيش از پيش جدي گرفت كه شعرش هنوز هم آموزههاي بسياري در خود دارد.