شنيدم رفته...
علي رفيعي
واقعن رفته؟! كجا؟!
هميشه بوده، هست،
با طنينِ آوايش كه هرچه دورتر رود، يا بالاتر، كوهها بيشتر پژواكش ميدهند
شنيدم گذر كرده از اين خاك...
كِي؟ مگر اصلن از خاك بود؟ او كه از وراي آسمان بود نوايش
هميشه بوده،
از ازل
هميشه خواهد بود،
تا ابد
كه او صداي خاك و نفسِ اين سرزمين است
صبح پنجره باز كردم و بلبل خواند
سرت سلامت كه بر شاخه شجرِ كهنِ حياطِ همه خانهها نشستهاي...
و چه خوشاقبالم كه از فردا،
گر گذرم به توس افتد، ياري ناديده دارم كه به ديدارش شتابم
كارگردان تئاتر