نهايت ماجراي موزه هنرهاي معاصر
مهرداد احمدي شيخاني
آنطوركه از اينجا و آنجا خبر ميرسد، موزه هنرهاي معاصر تهران همين روزها بازگشايي ميشود؛ موزهاي كه يكي از بزرگترين مجموعههاي هنر معاصر جهان را در خارج از قاره اروپا و امريكا در خود دارد. اين موزه كه از ابتداي تاسيس مورد توجه خاص هنرمندان تجسمي بوده، در اين 40 سال حواشي بسياري نيز پيرامون خود ديده كه دليل آنها، ناشي از عدم شفافيت در رخدادهاي موزه است كه مجال و فرصتي براي توليد شايعات و سخنان «آقاي ميگويند» را فراهم ميكند و البته هيچوقت اين رويه كه گويي نشانهاي از عادت رفتاري مديران است، تغيير چنداني نيافته. آخرين موردش كه بسيار هم خبرساز و باعث گفتوگو شد، تغيير نشانه شناختهشده موزه بود كه ماجرايش و آنچه پس از آن گذشت، براي بسياري از فعالان حوزه هنرهاي تجسمي تا حدي روشن است. اما شايد مرور دوباره آن در آستانه بازگشايي موزه و به جهت ثبت در منبعي مكتوب كه در آينده مورد رجوع قرار گيرد، بيفايده نباشد.
وقتي در نشست خبري مديران موزه به همراه طراح نشانه اخير، از لوگوي جديد رونمايي شد و سخن از اين رفت كه نشانه قبلي داراي ظرفيت استفاده براي ساخت يك هويت بصري جامع را نداشته، بلافاصله موج گستردهاي در فضاي واقعي و مجازي به راه افتاد و افراد صاحب نام و همچنين كمتر شناختهشده به انواع واكنشها مبادرت كردند كه از حملات تند و سخت تا گفتارهاي ملايم را شامل ميشد. در ابتدا تغييردهندگان نشانه موزه، سعي در دفاع داشتند ولي وقتي موج جاري را بلندتر از قامت خود ديدند، يا به سكوت نشستند، يا برخي در جايگاه مديران، از عدم تغيير نشانه موزه سخن راندند كه در افواه به عقبنشيني از آنچه رخ داده بود تعبير شد، اما هيچوقت اين تغيير موضع، در يك اعلام رسمي بيان نشد كه نشانه موزه همان است كه بود و اگر هم قرار است هويت بصري براي موزه هنرهاي معاصر ساخته شود، بر اساس همان نشانه شناختهشده سابق خواهد بود و البته تا امروز هم كه اين يادداشت نوشته ميشود، چنين چيزي رسما اعلام نشده است. اما غير از آن موجي كه به واسطه اظهارنظر شخصي افراد برخاسته بود، نهادهاي مدني شناختهشده و شناسنامهدار در حوزه هنرهاي تجسمي نيز از آنجا كه موضوع را در حيطه فعاليت خود ميديدند، به نمايندگي از اعضاي خود وارد ماجرا شدند و سعيشان اين بود كه در جايگاه نهادهاي واسط، به شفافسازي آنچه رخ داده، بپردازند. اما اين تلاش انجمنها، با دشواري روبهرو شد، چرا كه بعضي نمايندگان اين نهادها، نه در قامت پرسشگر تصميم مديران كه در جايگاه مدافع آنچه رخ داده بود، نشستند و نتيجه آنكه نظر مشتركي از مجموعه انجمنهاي تجسمي حاصل نشد و آن پرسشها مجال طرح شدن پيدا نكرد. مهمترين وجه موضوع اين بود كه چرا در چنين موضوعي كه با هويت و فرهنگ بصري جامعه گره خورده، هيچ مشورت معناداري با صاحبنظران اين حوزه انجام نشد و از آن مهمتر چرا با چنين موضوعي ملي، مانند سفارش بخش خصوصي به يك طراح رفتار شده و نهادهاي واسط در آن دخيل نبودند؟ آنچه انجمنهاي تجسمي مهم تلقي ميكردند، فراتر از تغيير يا تثبيت نشانه موزه كه جايگاه نظرات تخصصي و شفافيت در روند تصميمگيري بود و اصرار بر اينكه در چنين رخدادهايي، نظر مشورتي نهادهاي واسط، ميتواند از آسيبهايي مانند آنچه رخ داد جلوگيري كند.
پس از عدم توافق انجمنها براي صدور بيانيه مشترك، قرار بر آن شد كه در ملاقات با مسوولان بالادستي موزه، هم از دغدغههاي ادامه چنين روندي گفته و هم راهكاري براي پيشگيري از آسيبهايي اينچنيني ارايه شود. در اين ميان باز برخي نمايندگان انجمنهاي تجسمي بر اين اعتقاد بودند كه انجمنها به هيچوجه در چنين جايگاهي قرار ندارند كه بخواهند طرح راهكار كنند، اما هر چه بود، نهايتا طي نامهاي از معاونت هنري وزارت ارشاد دعوت به تشكيل جلسه با نمايندگان انجمنهاي تجسمي شد كه بعد از پيگيريهاي بسيار و بعضا سكوتي نامفهوم در مقابل اين دعوت، عاقبت از طرف مديران تجسمي، جلسهاي براي بعد از بازگشايي موزه تعيين شد، مشروط بر اينكه نمايندگان انجمنهاي تجسمي در كارگروهي كه براي پيگيري جزييات اين ماجرا گرد آمده بودند و در جلساتي متعدد در مورد آن بحث و تبادل نظر كردند، در اين جلسه حضور نداشته باشند. در هر صورت حاصل آنچه گذشت تا در آستانه بازگشايي موزه قرار بگيريم، چنين بود كه به واسطه تلاش برخي، نه بيانيهاي بود و نه مشورتي.