تراژان و خسرو
مرتضي ميرحسيني
تراژان سال 98 ميلادي در چنين روزي جاي نروا را گرفت و فرمانرواي روم شد. آنچه او در قلمرو خودش كرد به كنار، اما براي لشكركشي به شرق و شروع جنگي ويرانگر با خسرو اشكاني بود كه نامش به كتابهاي تاريخ ما هم راه يافت. بهانهاش براي شروع جنگ، دخالت اشكانيان در تعيين شاه ارمنستان بود. در مسير پيشروي بخشهايي از بينالنهرين را به معني واقعي كلمه به خاك و خون كشيد و حتي آن شاهزاده اشكاني را هم كه فرمانرواي دستنشانده ايران در ارمنستان بود سر به نيست كرد. سپاهيانش شهرها را يكي بعد از ديگري اشغال و غارت ميكردند و مقاومتهاي محلي را با قساوت درهم ميشكستند. اما بيشتر شهرها، گويا به تحريك خسرو بعد از آن شورش ميكردند و تن به اطاعت از روميها نميدادند. البته تراژان شهرهاي عمده آن ناحيه، از سلوكيه و بابل گرفته تا پايتخت، يعني تيسفون را به هر زحمت و هزينهاي كه بود گرفت و قدم به تالار فرمانروايي اشكانيان گذاشت. «از چهار قرن پيش، زماني كه مهرداد اول، سنگ بناي اين كاخ را گذاشت، هيچگاه يك يوناني يا رومي نتوانسته بود اين پايتخت را تصرف كند كه براي قدرت اشكاني، جايگاه مقدس و غيرقابل تجاوزي به حساب ميآمد. اين اولين ضربه سنگين، اولين شكست واقعي پارتها بود.» شايد همين ضربه بود كه شرايط را به سود خسرو تغيير داد. بسياري از كساني كه او را به فرمانروايي قبول نداشتند و چندان كه بايد و شايد مطيعش نبودند به حمايت از او برخاستند . ناگفته نماند كه خسرو بعد از يك دوره جنگ داخلي ميان شاخههاي مختلف خاندان اشكاني به پادشاهي رسيد . ضد حمله اشكانيان هم گسترده بودو هم غافلگيركننده و تراژان را كه تا ساحل خليجفارس پيش آمده بود مجبور به عقبنشيني كرد وهمچون يك بازنده از جنگي خودش با آن همه سروصدا و برنامهريزي شروع كرده بود، خارج شد. البته روميها ميگويند كه او «پيروز شد و بازگشت»، اما اين واقعيت به جاي خود باقي است كه تراژان در پايان ماجرا تقريبا همه سرزمينهاي اشغالي را پشت سر خود رها كرد و عقب نشست و با تلفات بسيار زياد هم عقب نشست. بعد از آن هم چند ماه بيشتر عمر نكرد. بيمارياش كه گويا از زمان ترك تيسفون شروع شده بود، شدت گرفت و سرانجام اواسط تابستان 117 ميلادي او را از پا انداخت.