• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4851 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۸ بهمن

مرغ شومي پشت ديوار دلم

علي مسعودي‌نيا

و شاعري رفت كه شعر و شخصيتش آكنده از شور و زندگي بود. يك ‌بار در گفت‌وگويي از دوران خوش جواني‌اش مي‌گفت و پرسيدم اگر چنين بوده روزگارش چرا ترانه «زنجيري» را سروده كه هراس از مرگ و نااميدي در آن بيداد مي‌كند و از تلخ‌ترين آهنگ‌هاي تاريخ موسيقي پاپ ايران است؟ گفت: «خودم هم نمي‌دانم. شايد مي‌خواستم باب ميل همان روزگار حرف بزنم.» از همين خصلت عباس صفاري آغاز كردم اين سوگ‌نوشت را كه هيچ آدم باورش نمي‌شود كه ديگر نيست. اين مرد امن و شريف با آن قريحه و تخيل استثنايي اصلا وقت رفتنش نبود. اين خصلت در شعرش هم بازتاب داشت؛ شور زندگي و گاهي سرخوشي از لحظات و رخدادهاي ساده و بسيار در دسترس آدمي در شعرش موج مي‌زد؛ فكرش را بكنيد! شاعري كه در شعر عبوس و افسرده ما ردي از سرخوشي و اشتياق به حيات داشته باشد، خود به خود يك چهره استثنايي است. صفاري از معدود شاعران مهاجر بود كه توانست دور از ميهن شعرش را روز به روز غني‌تر كند و حتي در مسير سرايش خود بر جريان شعري داخل كشور هم تاثير بگذارد. او در ابتداي دهه 70 كم‌وبيش شاعري معمولي است. شاعري كه گاهي شيطنت و تجربه‌اي مي‌كند اما نه زبان و نه تخيل و نه فرمش حرف چندان تازه‌اي ندارد. يك دهه مي‌گذرد و ناگهان با دو دفتر «دوربين قديمي» و «كبريت خيس» به اصطلاح گل مي‌كند و اسمش سر زبان‌ها مي‌افتد و شعرش خوانده و تحسين مي‌شود. اگر اجمالا مروري كنيم بر شعرش، راز اين پيشرفت شگرف را مي‌توانيم به نيكي دريابيم؛ صفاري از ادبيات فرنگ به شكل درستي تاثير گرفت؛ اداي شعر فرنگي را درنياورد. كوشيد مدرن باشد و كشف‌هاي شاعرانه‌اش را در چارچوب جهان‌بيني طنازانه و گاه رمانتيكش شكلي بدهد و براي شعر شدن شعرهايش تمام بار را بر دوش زبان و انتزاع نيندازد. در عين حال غناي تصويري اشعارش كه از شعور بالاي او در هنرهاي تجسمي نشأت مي‌گرفت نيز به كمكش آمد و حاصلش شعري شد با ظاهري سهل اما به‌ شدت ممتنع و ديرياب. شعري كه شاعران بسياري را- خاصه در داخل ايران- وسوسه كرد مشابهش را تجربه كردند و هرگز هيچ‌كدام از آن مقلدان نتوانستند، موفقيت صفاري را تكرار كنند. دليلش هم اين بود شايد كه زيست‌جهان ذهني و عيني صفاري با شيوه زندگي و منش او فاصله چنداني نداشت و به همين دليل او بر جهان شعرش اشراف كامل داشت و مقلدانش نه. فارغ از كارنامه بسيار قابل اعتنايي كه در شعر بر گذاشت، روندي كه به عنوان يك شاعر مهاجر در كار خود پيش گرفت نيز آموزه‌هاي بسياري دارد براي آنان كه هجرت را تنها فرصتي براي تابوشكني مي‌بينند و مرعوب شعر غرب، راه رفتن خودشان را نيز از ياد مي‌برند. فارغ از شعرش اما به معناي واقعي كلمه انسان بود و انسان مهربان و اكيدا شريفي هم بود. مي‌گفت عاشق نامه نوشتن و نامه گرفتنم. يكي، دو باري كاغذي نوشتيم به هم و بعدها ايميل و بعدها هم با كاهلي مداوم من در پاسخگويي ديگر ننوشت و ننوشتم. فكر مي‌كردم اين ‌بار كه آمد، گفت‌وگويي مفصل مي‌كنيم و پرونده‌اي درخور و خلاصه جبران مي‌شود اين كاهلي. گاهي اما كارهايي كه زيادي ساده به نظر مي‌آيند، چه ناممكن مي‌شوند... و حالا منم «مرغ شومي پشت ديوار دلم».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون