گنجينههاي توي كمد
حسن لطفي
از اواخر دهه شصت كه از نزديك با علي دهباشي آشنا شدم او را مردي پرتلاش ديدم كه روز كارياش از ساعت 5 صبح شروع ميشد و تا پاسي از شب ادامه داشت. مكان ثابتي براي كارهايش نداشت و هر ساعتي در جايي بود. از همان زمان به سختكوشي و همتي كه براي زنده نگهداشتن و قدرداني اهالي فرهنگ اين سرزمين داشت غبطه ميخوردم. وقتي در دهه هشتاد هم فيلم مستند بودن يا نبودن را درباره او ساختم بيشتر به اين نظر ايمان آوردم كه يك تنه كار يك وزارتخانه، يك نشريه پرو پيمان و يك ستاد بزرگداشت مفاخر را انجام ميدهد. شايد به خاطر همين است كه هر وقت زمانه در هم ميپيچيدم و احساس ضعف ميكنم گوشي را برميدارم تا صدايش حالم را جا بياورد يا زنگ در خانهاش را ميزنم تا با ديدنش از ضعفي كه به سراغم آمده خجالت بكشم.
ديدارهايي كه از زمانه كرونا براي رعايت حالش و حالم به حداقل رسيد. چند روز قبل براي كاري ناگزير شدم ملاحظه پزشكي را كنار بگذارم و به او سري بزنم. وارد خانه كه شدم همهچيز مثل گذشته بود. گلدانهايي كه به پيشواز وارد شونده آمده بودند و كتابها، روزنامهها و مجلات زيادي كه بينظم روي هم قرار گرفتهاند. بينظمي كه نشانده سر شلوغي صاحب خانهاي است كه به راحتي در كوه كتاب و نشريه و دستنويس آنچه نياز دارد را پيدا ميكند.
همهچيز مثل گذشته بود به جز علي دهباشي! با كمي درنگ دريافتم مرد پرتكاپوي فرهنگ به دليل آلودگي هوا و ويروس كرونا، ناگزير به خانهنشيني شده است. توي حرفهايش ليست بلندبالايي از هنرمندان و اديباني را رديف كرد كه به دليل بيماريهاي ريوي ناگزير به ترك تهران يا خانهنشيني شدهاند (دكتر موحد، محمود دولتآبادي، خرمشاهي، صادقي و...) خودش كه به اين خانهنشيني ناگزير ميگفت، ماندن در كمد دربسته! نميدانم گرفتن آلودگي از هوا وظيفه چه كسي است. نميدانم ارزان كردن اكسيژن مورد نياز كپسولهاي كنار دست بيماران ريوي بر عهده كدام مسوول و سازمان و اداره و وزارتخانهاي است.
اما خوب ميدانم در كمد در بسته ماندن آدمهاي با فرهنگ و فرهنگساز و هنرمند و.... چه به سر فرهنگ و مملكت ميآورد. قصدم برداشتن وظيفه سنگين به سامان كردن هواي آلوده از دوش مسوولان امور نيست.
اما در كوتاهمدت اگر نميتوانيم اكسيژن را از طريق هوا به مردم برسانيم لااقل اكسيژن درون كپسول را براي نيازمندانش فراهم سازيم. ضمنا يادمان باشد گنجينههاي انساني نبايد توي كمد دربسته و دور از دسترس ديگران باشند.