گويا حوادث سياسي كشور به دو انتخابات گذشته و آينده گره خورده است. جريانهاي سياسي هنوز رقابت انتخابات رياستجمهوري 92 و 96 را از ياد نبرده و هنوز داغ آن ناكامي را در سينه احساس ميكنند. همين هم باعث شده تا با نگاهي جدي به انتخابات رياستجمهوري 1400 خيره شوند و اين نوبت تصميم بگيرند بهجاي رقابت، شمشيرها را از رو ببندند. آنگونه كه با نگاهي به فضاي سياسي كشور دستگيرمان ميشود هر روز ادبيات سياسيون عليه يكديگر آهنگي جديتر به خود گرفته و لحن و مواضع تندتر ميشود؛ بهويژه مخالفان دولت كه صبرشان سرآمده و تلاش ميكنند با هر ابزاري كه در اختيار دارند، دولت را تحتفشار قرار دهند. اما اين راديكال شدن فضا باعث نشده كه اصلاحطلبان عرصه را خالي كنند و احيانا جا بزنند. آنان به دقت نظارهگرند و در حال سنگين و سبك كردن گزينههاي روي ميز اصلاحات براي كانديداتوري در انتخابات 1400 و البته يكي از راهبردهاي احتماليشان، همچنان استفاده از ائتلاف با ميانهروها، جريان اعتدال و اصولگرايان معتدل است؛ منتها با اين تفاوت كه اينبار به جاي حسن روحاني، نام علي لاريجاني است كه اينجا و آنجا مطرح است. محمد سلامتي، چهره كهنهكار اصلاحطلب و دبيركل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران اما معتقد است هر چند يكي، دو تجربه اخير اصلاحطلبان در ائتلاف با ميانهروها، با توجه به شرايط خاص آن مقاطع ضروري بوده اما واقعيت اين است كه اصلاحطلبان از چنين ائتلافهايي، هيچ دستاورد ويژهاي در راستاي منافع اكثريت شهروندان ايراني كسب نكردهاند و بالعكس اين تجارب سياسي به تضعيف پشتوانه مردمي اصلاحطلبان انجاميده است.
آقاي سلامتي، در فضاي كنوني برخي ناظران و تحليلگران معتقدند بهترين روش و شيوه حضور اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري 1400، ائتلاف با نيروهاي معتدل ازجمله سرمايهگذاري روي گزينهاي است همچون علي لاريجاني. در مقابل برخي مخالف اين روش هستند و ميگويند تجربه كانديداي ائتلاف در حمايت از حسن روحاني بهخصوص در انتخابات رياستجمهوري 96، چندان موفق نبوده و از طرفي اصلاحطلبان آنقدر نيروي كاركشته و كاربلد دارند كه نيازي به حمايت از گزينهاي اصولگرا با مشي اعتدالي باشد؛ نظر شما چيست؟ تكرار تجربه كانديداي ائتلافي چه معايب و احيانا چه محاسني براي اصلاحطلبان دارد؟ حضور در صحنه با كانديداي اصلاحطلب، چطور؟
ببينيد به هر حال يك حزب يا جناح سياسي بايد همواره كساني را به عنوان كانديدا براي انتخابات مختلف به جامعه معرفي كند كه نماد طرز تفكر و بيان ديدگاههاي آن حزب يا جريان باشد. طرفداران احزاب و جناحهاي سياسي هم همين انتظار را دارند. در غير اين صورت مرزهاي بينشي و سياسي آشفته شده و طرفداران مستأصل خواهند شد. از اين رو تقريبا در تمامي كشورها اين قاعده رعايت ميشود. ضمن آنكه در كشورهايي هم كه نظام پارلماني حاكم است، ضمن رعايت اين مهم معمولا ائتلافها پس از انتخابات و در راستاي كسب اكثريت براي تشكيل دولت صورت ميگيرد. اما پيش از برگزاري انتخابات و به بيان ديگر در جريان انتخابات، رقابتي كامل ميان تمامي طرفين و بازيگران حاكم ميشود. با اين همه در ايران به دليل ضعف تحزب و جناحها، روش جا افتادهاي حاكم نيست اما باتوجه به شرايط مختلف، در زمانها و بزنگاههاي گوناگون، تجربيات قابل تأملي به دست آمده است. اصلاحطلبان درانتخابات رياستجمهوري سال 1392، ميخواستند آقاي هاشميرفسنجاني را به عنوان كانديداي مطلوب خود به ميدان رقابت بفرستند. اما ايشان ردصلاحيت شد. پس از آن توافق شد كه اصلاحطلبان و آقاي هاشمي كه موضعي معتدل داشت، يك نفر را به عنوان كانديداي مشترك معرفي كنند تا آرا نشكند. در آن زمان كانديداي اصلاحطلبان پس از آقاي هاشميرفسنجاني، آقاي عارف بود و آقاي هاشمي هم به آقاي روحاني تاكيد كرده بود كه به حكم احتياط، به عنوان كانديداي رياستجمهوري نامنويسي كند. براي انتخاب يكي از اين دو نفر قرار شد هر كدام در نظرسنجي راي بيشتري داشت، به عنوان كانديداي مشترك معرفي شود. در نظرسنجي آقاي روحاني نسبت به آقاي عارف كمي بيشتر راي داشت. بنابراين بهرغم اينكه آقاي روحاني اصلاحطلب نبود و اصولگرايي معتدل بود، به عنوان كانديداي اصلاحطلبان معرفي شد و مورد حمايت جريان اصلاحات قرار گرفت. البته برنامه اعلامي آقاي روحاني برنامهاي تقريبا اصلاحطلبانه بود. در سال 1396 نيز اصلاحطلبان مجددا آقاي روحاني را كانديداي خود قرار داده و باتوجه به روندي كه در دولت نخست طي شده بود، طبيعتا از او حمايت كردند.
اما آيا به نظر شما روحاني، رييسجمهوري موفق در تحقق شعارهاي انتخاباتي خود بوده است؟
ببينيد مساله اين است كه بيلان كاري آقاي روحاني حاكي از اين است كه ايشان هم كارها و اقدامات مثبت و خوبي انجام داده و هم نقاط ضعفي در امور اجرايي از خود نشان داده است. اما شرايطي پيش آمده كه آن نقاط ضعف، بيشتر از نقاط قوه خود را نشان دادهاند. از آنجا كه آقاي روحاني ارتباط خود را با اصلاحطلبان بسيار محدود كرد، اصلاحطلبان نتوانستند نقش مشورتي موثري در عملكرد دولت ايفا كنند. بنابراين بهرغم اينكه معمولا يك حزب يا يك جناح در مقابل معرفي كانديدا بايد هدايت برنامهاي و مشورتي را نيز انجام داده و بر اين اساس نيز پاسخگوي مردم در قبال عملكرد دولت مورد حمايتش باشد، اما شيوه برخورد آقاي روحاني با حاميان انتخاباتياش كه اصلاحطلبان باشند، اين عمل ضروري را از ناحيه اصلاحطلبان سلب كرد. آنچه اما حالا با آن روبروايم اين است كه اكنون به هر دليل، مردم از عملكرد دولت راضي نيستند و آن را از چشم اصلاحطلبان ميبينند. اين تجربه مهمي براي اصلاحطلبان است كه هنوز ادامه دارد.
اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نيز به نحوي همين تجربه ائتلاف را در دستوركار داشتند؛ فكر ميكنيد اين تجربه در مجموع براي اصلاحطلبان مفيد بوده است؟
بله! اصلاحطلبان تجربه مجلس شوراي اسلامي دوره دهم را در سال 1394 نيز دارند كه در آن انتخابات نيز بنا به مصلحتي همچون جلوگيري از پيروزي تندروها، اسامي عناصر اصولگراي معتدل را نيز در فهرستهاي انتخاباتي خود گنجاندند. اما اين نيروهاي اصولگرا و اعتدالي به محض آنكه به مجلس رسيدند، صف خود را از اصلاحطلبان جدا كردند و راه خودشان را رفتند و همين باعث تضعيف عملكرد برنامهريزي شده اصلاحطلبان شد. با اين وصف اصلاحطلبان هيچ مزيتي از چنين ائتلافهايي در راستاي منافع اكثريت مردم كسب نكردند و درعين حال اين تجارب و تكرار آن، تضعيف پشتوانه مردمي را نيز براي اصلاحطلبان بهدنبال داشت. بنابراين ضمن اينكه انجام دو تجربه ائتلاف در دو انتخابات رياستجمهوري و مجلس دهم در شرايط خاص و بنابه اقتضائات زماني آن دوران، تجاربي ضروري بود، اما چون اهداف همهجانبه را محقق نساخت و نيز در حال حاضر شرايط ويژهاي كه ضرورت آن شكلگيري ائتلاف را ايجاب كند، وجود ندارد به نظرم نبايد مجددا آن شيوه و آن تجارب را تكرار كرد. ضمنا بايد دانست كه در صورت مشاركت اكثريت، اصلاحطلبان هر كانديدايي را معرفي كنند، پيروز انتخابات خواهند بود و اساسا نيازي به ائتلاف نيست. از طرفي در صورت مشاركت حداقلي مردم، اصلاحطلبان با هر بخش از جناح رقيب كه ائتلاف كنند، بازندهاند. چرا كه در محدوده راي اقليت عملا هيچ گونه انعطافي وجود ندارد.
اتفاقا يكي از عمده نگرانيهاي همه جريانهاي سياسي در انتخابات 1400 بحث مشاركت شهروندان و ميزان حضور رايدهندگان پاي صندوقهاي راي است. موضوعي كه در انتخابات مجلس يازدهم به عنوان آخرين انتخاباتي كه برگزار شد، بهنحوي چشمگير و البته نگرانكننده بروز كرد و شاهد ركوردشكني در كمترين ميزان مشاركت بوديم و بهزعم بسياري از ناظران و تحليلگران، شرايطي كه آن مشاركت را رقم زد، همچنان پابرجاست. با اين حساب فكر ميكنيد در ماههاي پيش رو چه حوادثي ميتواند بر ميزان مشاركت شهروندان تاثير مثبت داشته باشد؟
به نظر من يكي از مهمترين عوامل ايجاد انگيزه در مردم براي حضور و مشاركت در انتخابات آتي، بهبود نسبي وضع معيشت شهروندان است. ضمنا مهمترين اتكاي كشور براي مقابله با توطئههاي خارجي در شرايط حساس كنوني، گستردگي حضور مردم پاي صندوقهاي راي است. البته لازمه اين كار حضور كانديداهاي رياستجمهوري مورد نظر همه سليقهها در عرصه رقابتهاي انتخاباتي است. بنابراين مسوولان در اين دو زمينه بايد به شكلي جدي كار كنند تا حضور حداكثري تحقق پيدا كند. به نظر من اين كار امكانپذير است و تنها عزم مسوولان را ميطلبد. اين موضوع بايد براي ايران اسلامي و مردمي مهم باشد كه وقتي دشمنش، امريكا براي اولين بار مشاركت حداكثري را تجربه ميكند، اجازه ندهد برخلاف بسياري از انتخابات گذشته - مجددا مثل انتخابات اسفندماه 98 مجلس يازدهم - مشاركت حداقلي در انتخابات رقم بخورد.
آيا چنانچه وضع تغييري نكند و كماكان مشاركتي اندك رقم بخورد، در عين حال كانديداي مطلوب اصلاحطلبان هم از فيلتر شوراي نگهبان عبور كند، فكر ميكنيد كه تا چه ميزان احتمال موفقيت اين جريان سياسي در انتخابات وجود دارد؟
به تجربه ثابت شده كه با مشاركت حداقلي مردم در انتخابات، برنده اصولگراها و با مشاركت حداكثري، بيترديد برنده اصلاحطلبان هستند. تحليل جامعهشناختي نيز اين امر را اثبات ميكند. اصلاحطلبان نماينده فكري طبقه محروم و متوسط جامعهاند كه در حال حاضر چيزي تا بيش از 80 درصد جمعيت را به خود اختصاص ميدهد. بنابراين اگر آنها در انتخابات حضور پيدا كنند، قطعا اصلاحطلبان پيروز انتخابات خواهند بود.
اگر اصولگرايان بتوانند دولت هم به دست بياورند، فكر ميكنيد فضاي كشور به كدام سمت پيش ميرود؟ آيا ميتوان گفت كه شرايط از وضعي كه در آن قرار داريم براي مردم دشوارتر ميشود؟
اين رويداد را بهتر است در دو زمينه اقتصادي و سياسي كه مهمترند، مورد توجه قرار دهيم. معدل اصولگرايان آن طور كه نشان دادهاند، فاقد برنامه جامع اقتصادي هستند كه متضمن تغيير ساختار در راستاي تحول وضع اقتصادي اكثريت مردم باشد. آنها عمدتا دنبال يارانه و كمك معيشت براي مردم ميگردند. بنابراين ضعف ساختاري توليد و اشتغال درصورت دولتداري اين جريان سياسي تشديد ميشود. در عرصه سياسي نيز باتوجه به طرز تفكر و تجربهاي كه از خود به جا گذاشتهاند، همين مقدار فضاي باز نيز محدودتر ميشود. به طور خلاصه شرايط دولتهاي نهم و دهم كه اصولگرايان بر همه اركان حاكم بودند، تكرار خواهد شد.
شاهد هستيم كه برخي جريانهاي سياسي و مخالفان دولت ادبيات خود را هر روز تندتر ميكنند و بعضا درخواست محاكمه رييسجمهوري را دارند؛ به نظر شما ريشه اين رفتارها كجاست؟
معمولا در زمان فعاليت دولت و بهخصوص در آستانه انتخابات، رقيب انتخاباتي بايد به نقد علمي برنامهها و عملكرد دولت بپردازد و متقابلا برنامههاي خود را تبيين كند. اما ظاهرا مخالفان دولت عمدتا نه معياري براي ارزيابي برنامهها و عملكرد دولت دارند و نه داراي برنامه قابل طرحي كه بتوانند از آن دفاع كنند. اين واقعيت آنها را به تندخويي و استفاده از ادبياتي ميكشاند كه با اعتقادات ادعاييشان نيز همخواني ندارد و درواقع نوعي فرار به جلو تلقي ميشود.
شرايطي پيش آمده كه نقاط ضعف دولت، بيشتر از نقاط قوه خود را نشان دادهاند. از آنجا كه روحاني ارتباط خود را با اصلاحطلبان بسيار محدود كرد، اصلاحطلبان نتوانستند نقش مشورتي موثري در عملكرد دولت ايفا كنند.
دو تجربه ائتلاف در دو انتخابات رياستجمهوري و مجلس دهم در شرايط خاص و بنابه اقتضائات زماني آن دوران، تجاربي ضروري بود، اما چون اهداف همهجانبه را محقق نساخت و نيز در حال حاضر شرايط ويژهاي كه ضرورت آن شكلگيري ائتلاف را ايجاب كند، وجود ندارد به نظرم نبايد مجددا تكرار شود.
در صورت مشاركت حداقلي مردم، اصلاحطلبان با هر بخش از جناح رقيب كه ائتلاف كنند، بازندهاند. چرا كه در محدوده راي اقليت عملا هيچ گونه انعطافي وجود ندارد.
ظاهرا مخالفان دولت عمدتا نه معياري براي ارزيابي برنامهها و عملكرد دولت دارند و نه داراي برنامه قابل طرحي كه بتوانند از آن دفاع كنند و اين آنها را به سوي تندخويي كشانده است.