ادامه از صفحه اول
سكوت نكنيم
پيام آن اين است كه جريانات پشت اين وحدتشكنيها يا اساسا دلسوز جمهوري اسلامي نيستند يا با تحريك نفوذيها كه باورهاي متناسب و متناظر با اصول جمهوري اسلامي ندارند و اتفاقا بخشي از آنها در مصادر امور هستند، دست به اين اقدامات ميزنند.
ممكن است برخي افرادي كه مسووليتي برعهده ندارند، از وضع موجود شكايت داشته باشند يا انتقاد كنند. حتي ممكن است اين نقدها با عبارات غلط و نامناسب بيان شود كه من معتقدم به اين افراد حرجي نيست اما كساني كه در مصادر امور كشور هستند و از اينگونه اقدامات حمايت يا در مقابل آن سكوت ميكنند، رفتاري در تعارض با بنيانها، روش و منش جمهوري اسلامي دارند. البته اين نوع اقدامات مسبوق به سابقه بوده است. هنوز فراموش نكرديم كه چند سال پيش در چنين ايامي همين برخورد با سيدحسن خميني كه به نوعي ميراث بر جاي مانده از امام خميني است، صورت گرفت. دليل تداوم اين رفتارها اين است كه برخي جريانات در حاكميت از اين افراد يا از اين روشها حمايت ميكنند و دستگاههاي امنيتي و نظارتي و قضايي نيز به راحتي از كنار آن عبور ميكنند به همين دليل هم شاهد تكرار مساله هستيم.
اينگونه رفتارها نه تنها از نظر قانوني و اخلاقي و شرعي زيبنده نظام جمهوري اسلامي نيست در اين فضاي شبكهاي حتي ميتواند پيامدها و واكنشها و آثار فراملي داشته باشد و حكايتگر وجود ناهنجاريهاي درون جامعه براي جهان باشد. بنابراين كساني كه اين اتفاقات را رقم ميزنند و تدبير ميكنند يا كساني كه سكوت كرده و از كنارش به راحتي عبور ميكنند باعث جا افتادن سنتي در جامعه ميشوند كه قابل تسري و اصطلاحا در ادبيات و فرهنگ سياسي ما به شيوه خليفهكشي معروف است. البته نبايد فراموش كرد كه اگر اين رويه جا بيفتد تنها به يك جريان خاص خلاصه نميشود.
طبيعتا نقدهايي به اين دولت وارد است اما اين افراد و گروهها گويا متوجه نيستند كه استفاده از چنين روشهايي به جاي نقد در افكار عمومي تنها به اين ميانجامد كه دولت در موضع مظلوميت قرار ميگيرد و نتيجه عكس ميدهد. در واقع تكيه بر چنين روشهايي در افكار عمومي روشي دو سر باخت است؛ چراكه از يكسو وحدت جامعه را خدشهدار ميكند و از سوي ديگر جز مظلوميت براي كساني كه مخاطب اين شعارها هستند هيچ عايدي ندارد. در واقع هيچكس از اين روشها سود نميبرد و تنها منجر به ايجاد آثار سو براي جامعه و فرهنگ سياسي ميشود بنابراين نبايد در مقابل اينگونه رفتارها سكوت كرد.
فرزندان، انقلابها را ميخورند؟
عمق خطر آن را براي حكومت جمهوري اسلامي نشان ميدهد. تصور كنيد فردي بدون اطلاع از نام رييسجمهور ايران اين شعار را بشنود؛ چقدر براي او عجيب خواهد بود كه در جشن پيروزي و استقرار حكومتي اسلامي كه با رهبري روحانيت شكل گرفته، طرفداران آن حكومت شعار مرگ بر روحاني سر ميدهند؟ اين چه نقض غرضي است؟ مگر ميشود؟
بارها شنيدهايم كه فرانس فانونِ فرانسوي گفته «انقلابها فرزندان خود را ميخورند» اما به نظر ميرسد اين بار، فرزندان هستند كه قرار است انقلاب را بخورند. دكتر محمد تاجيك، سال گذشته در تحليل پديدههايي با كاركرد مشابه اين اتفاق، گفته بود «انقلاب اسلامي ايجاد شد تا شكوفايي و بالندگي انديشه را به ارمغان بياورد، تا رهايي از انديشههاي منجمد را به ارمغان بياورد و تا آزادي در فضاي انديشگي را به ارمغان بياورد اما در فضاي پساانقلاب فرزندان مشغول استحاله آن شدند و همچون موريانه انقلاب را از درون تهي كردند تا عملكرد خود را به نام انديشه، ايدئولوژي، اخلاق و دين توجيه كنند.» اگر كانتكست و به عبارتي شرايط فرامتني اين اتفاق (زمان و مكان) را در نظر بگيريم، سنگيني بار اين پديده بسيار فراتر از اين خواهد رفت. «ارزشيون» در شرايطي آرزوي مرگ «روحاني» را فرياد ميزنند كه تنها يك هفته از توصيه اكيد رهبري بر رعايت ادب در جامعه و پرهيز از بدزباني گذشته است. البته رهبري پيش از اين هم در يك سال گذشته در دو نوبت اين تذكر را دادند كه توهين و دشنام و نسبتِ بدون علم به دولتمردان جايز نيست و برخي از اين نسبتها را حرام دانسته بودند كه اين خود نشان از جدي شدن اين تهديد دارد. بنابراين به راحتي ميتوان گفت كه اين جماعت نه تنها از دولت و انقلاب و ارزشهاي آن رد شدهاند؛ بلكه از رهبري هم عبور كرده و عملا ديگر نسبتي با انقلاب ندارند.
حالا اين {به زعم خودشان} صاحبان جديد انقلاب قرار است نسل جواني باشند كه گام دوم انقلاب را برميدارند؛ گامي كه با اين شرايط و تكرار چند باره آن در سالهاي گذشته با توهينهاي آشكار به نوه بنيانگذار انقلاب، رييس مجلس، رييسجمهور، برخي از السابقون انقلاب و... نميتواند نسبتي با اصل انقلاب داشته باشد.
به اعتقاد نگارنده اين پديده نه آنقدر كوچك است كه به زعم نماينده اصولگراي مجلس «ممكن است شوخي بوده باشد» و نه آنقدر سيستماتيك كه از سوي يك سازمان يا نهاد رسمي و با برنامهريزي سراسري انجام شده باشد، اما آنقدر مخرب است كه ميتواند به تنهايي انقلاب و آرمانهايش را نابود كند.
پديدهاي كه حاصل درگيريهاي مكرر خواص و سياسيون و عبور آنها از يكديگر و ارزشهايي است كه براي آنها انقلاب كردند و در نهايت به استحاله انقلاب منجر شده است. بسيار طبيعي است كه وقتي در حرم بنيانگذار انقلاب آن طور آشكارا به سيد حسن خميني توهين ميكنند و در مجلس شوراي اسلامي كشور به آن صراحت به رييسجمهور ناسزا ميگويند، جواناني در بيرون از هسته اصلي حاكميت هم آتش به اختياري را اينگونه براي خود تفسير كنند و غافل و ناغافل آتششان را به سمت انقلاب بگشايند. پديدهاي ناب كه تاكنون در دنيا تجربه نشده است، انقلاب يك انقلاب عليه خودش.