حكايتنويس اهل فرهنگ و هنر
احمد طالبينژاد
درباره شخصيت، كارنامه و تاثير و تحولاتي كه علي دهباشي در عرصه فرهنگ و هنر ايران به جا گذاشتهاند، بهتر است كه آيندگان قضاوت كنند يا به تعبير دقيقتر، آيندگان بهتر قضاوت خواهند كرد. بر اين اساس ترجيح ميدهم به شناخت خودم از او اكتفا كنم. علي دهباشي از چهل و اندي سال پيش كه در عرصه فرهنگ و هنر ايران نامي به در كرده و موقعيت محترمانهاي به دست آورده، لحظهاي از وظيفهاي كه خودش يا روزگار و شرايط برعهده او گذاشته، غفلت نورزيده است، خواه در معرفي شخصيتهاي نامدار و ارزشگذار در عرصه فرهنگ و هنر ايران و خواه در زمينه انتشار نشرياتي كه هر يك جزو نخبهترين آثار انتشاراتي ما محسوب ميشوند، مرادم دو نشريه معتبر و ارزشمند كلك و سپس بخارا است. خوشبختانه بخارا كماكان منتشر ميشود. همچنين بايد از شبهاي بخارا ياد كنم كه به معرفي چهرههاي برجسته در عرصههاي هنر و فرهنگ اختصاص دارد، از نويسنده و نقاش و شاعر و فيلمساز گرفته تا موسيقيدان و پژوهشگر. نكته جالب آنكه اين شبها صرفا به معرفي نخبگان فرهنگي ايران اختصاص ندارد و به بزرگان فكر و هنر در ساير كشورها ميپردازد.
نكته مهم درباره اين تلاشهاي دهباشي، اين است كه ما بسياري از اهالي فرهنگ و هنر بهخصوص از كشورهاي ديگر را ما از طريق برگزاري همين شبها شناختهايم و ميشناسيم، ضمن آنكه بسياري از اين شبها به يادآوري و نكوداشت بسياري از بزرگان فراموش شده اختصاص دارد، اعم از كساني كه از ميان ما رفتهاند يا آنها كه هستند اما به هر دليلي عزلت گزيدهاند و در كنج انزوا به سر ميبرند.
اين تلاشهاي علي دهباشي كه به هيچ مزد و منتي برگزار ميشود، كاري بسيار ارزنده و شايان توجهي است. البته شرايط اجتماعي و سياسي جامعه به عرصه فرهنگ و هنر لطمه وارد كرده است. اين جزو ويژگيهاي جامعه ما است كه اولين قرباني تحولات سياسي و اجتماعي، عرصه فرهنگ و هنر است. اما دهباشي در همين شرايط هم از وظيفه خودش غفلت نورزيده و كارهايش كماكان تداوم دارد. البته در دوران كرونا، اين فعاليتها ناگزير كم شده است، اما دهباشي حتي در دوران كرونا هم دلمشغول كارهاي مشابهي است و حتما الان مشغول پژوهش درباره شخصيتي يا موضوعي است. اميدوارم اين پژوهشها در دوران حيات پر عزت صد و بيست ساله او به سرانجام برسد و منتشر شود. علي دهباشي زندگي شخصي دشواري را پشت سر گذاشته اما از پا نيفتاده است. روزگاري حتي يك دفتر كار نداشت و مشهور بود كه دفتر او، دفتر انتشاراتيها و دفتر كتابفروشيهاي سراسر شهر است. او به تعبير دوستي، يك سامسونت، حاوي مجموعهاي از مقالههاي جمعآوري شده داشت و آن مقالات را در دفتر يكي از ناشران يا كتابفروشيها، مينشست و آنها را ويرايش ميكرد. آن زمان موبايل و تلفن همراه هم نبود و اگر كسي ميخواست سراغ او را بگيرد، بايد به چندين دفتر انتشاراتي متفاوت كه پاتوق او بودند، تماس ميگرفت تا برحسب اتفاق او را مييافت يا اطلاعي از او حاصل ميكرد.
زماني من سردبير دو هفتهنامه فيلم و سينما بودم. در آنجا ويژهنامهاي راجع به زندهياد سهراب شهيد ثالث منتشر كرديم. آقاي دهباشي براي نخستينبار با من تماس گرفت و خيلي صميمانه اجازه گرفت كه مطالب اين ويژهنامه را در يكي از شمارههاي كلك منتشر كند. دوستي و ارادت من با او از همينجا شروع شد. به نظر من آدمهايي از اين نوع، كم داشتهايم. البته كساني بودند كه تمام زندگيشان صرف خدمت به فرهنگ و هنر اين مملكت است، مثل زندهياد علياكبر دهخدا و دكتر محمد معين و... اما در روزگار سخت ما، چنين انسانهايي بسيار اندكند كه به هيچ چيزي فكر نميكنند، جز اينكه در عرصه فرهنگ و هنر و معرفي و آشنايي نسل جوان با اين عرصهها گام بردارند و شب و روزشان را صرف اين كار كنند. من نشنيدم كه دهباشي بخواهد براي كسب درآمد فيلمنامه يا رمان يا داستان بنويسد. همه هم و غم او صرف ديگران شده است. وقتي او را ميبينم ياد حكايتي منسوب به شيخ ابوسعيد ابوالخير ميافتم. ميگويند او پيشكاري داشته كه هر روز كارهاي او را انجام ميداده است. يك روز دير نزد او ميآيد. شيخ ابوسعيد ميپرسد كجا بودي؟ پيشكار جواب ميدهد كه مردي از جايي دور آمده بود و حكايتي چند از شما ميخواست، برايش نوشتم. شيخ ابوسعيد پاسخ ميدهد: حكايتنويس مباش، چنان باش كه از تو حكايت كنند. اما من فكر ميكنم ما به حكايت نويسان نياز داريم و كساني كه مثل آقاي دهباشي حكايتنويس هستند كه از بزرگان علم و فرهنگ و هنر تجليل ميكنند. دهباشي گنجينه بزرگي از فرهنگ و هنر و زبان فارسي را فراهم كرده كه خودش به اندازه يك كتابخانه كارآمد است. من صبوري، استقامت و تلاش او را در اين راه پر مخافت ارج مينهم و فكر ميكنم تجليل از او به ديگران انگيزه ميدهد كه بالاخره روزي روزگاري از شما هم خواهند نوشت.