نگاهي به مجموعه شعر «فنجان شكسته در پاييز فروپاشي»
عليه فراموشي و مرگ و ابتذال
لهراسب زنگنه
شعر فرامرز سه دهي روايتهاي شكسته و فنجانهاي شكسته در عصر پاييز فروپاشيها، پارهروايتهاي خرد و كلان سياسي يا نه، عاشقانه، شعر مصور و تاريخ و شهادت، چريك و پنجاه و سه نفر، شعر و زباني الكن، ماننده به زمان وقوعش. زبان فرار فرامرز فراتر از مرز از يوتاپ تا آريو برزن، تا تاريخ معاصر. شاعر نشانهها و نامها در شعرش ارواح مردگان و زندگان را احضار و محاكمه ميكند، يا تبرئه! شعرش روايتگر شكست روايتهاي كلان تاريخ است به قول پسامدرنها؛ از نيچه تا ليوتار و ميشل فوكو و ... روايت در پاييز فروپاشي ايدهها و آرمانها و حسرت و نوستالوژيهاي بربادرفته و البته روايت حماسه نسلها هم هست:
«يوتاپ خواهر آريوبرزن به تاوان قرنها جنگيدن، عاشق شدن، نرسيدن»
و بازسرايي شكست آرمانخواهيهاي دور:
«كتاني به پاهايم ميآيد/ و شلوار گشاد چيني/ كلاهي است كه برادر مائو گذاشت»
شاعر اشاره دارد به شعار «زحمتكشان جهان متحد شويد»؛ اشاره به آرمانها و نامها. از ويكتور خاراي خنياگر شهيد تا خوزه ساراماگوي برگشته از ماركسيسم استاليني و كتاب رمان «كوري» او. گو اينكه اين سري و آثاري مثل «1984» جرج اورول و «كوري» ساراماگو كه كارهايي در نقد چپ جهاني بودند، توتاليتريسم استاليني را به نقد كشيدند، در فرجام خود كارشان به نوعي جدايي از سوسياليسم تعديل شده انساني هم كشيده شد. به گونهاي كه غرب سرمايهداري و امريكا هم ليلي به لالايشان گذاشتند و چاپهاي متعدد كردند. اما از سوي ديگر شاعري كه حالش خوب است و براي دلش زندگي نكرده:
«زندگي را كشيده است مثل/ دردورنج!/ و دورتر از هميشه به روياها/ اما سبيلهايش را كوتاه نيامده» كه اينجا سبيل هم نشانه است و كاركردي تاريخي دارد و البته تاريخ مصرف ولي در روايت شاعر در آرمانهايش يعني كه از آرمانش كوتاه نيامده. شاعري كه از شمارش اعداد ميترسد و از فراموشي ميترسد:
«و از هر چيزي/ كه تو را/ ميبرد از يادم...»
و چه زيبا و دردمندانه گفته و ترس از فراموشي آنجا كه خود شعر و هنر بيانيهاي است عليه فراموشي و مرگ و ابتذال...