اخلاقگرا و قصهگو
علي مسعودينيا
خط جدي داستاننويسي مدرن ايران از ابتدا بنا به دلايل سياسي و فرهنگي و اجتماعي بسياري كه اهل فن از آن آگاه هستند، بيشتر گره خورده است به معضلات و دغدغههاي طبقات فرودست اجتماع. از رمانهاي اجتماعي دهه 20 و 30 كه بگذريم (چراكه چندان ارزش ادبي بالايي نميتوان برايشان انگاشت) تا ساليان سال طبقات متوسط رو به بالا و آريستوكراسي و روشنفكر چندان تصوير بارزي در داستانهاي ايراني ندارند. اما اين تصوير را اتفاقا دو تن از زنان نويسنده جلوهاي ديگر ميدهند: مهشيد اميرشاهي و غزاله عليزاده. غزاله عليزاده كه اوج خلاقيت و پختگياش را در رمانهاي مهم «خانه ادريسيها» و «شبهاي تهران» نشان داد. رمانهايي كه اوايل دهه 70، يعني اندكي پيش از درگذشت او منتشر شدند. عليزاده در خانه ادريسيها با يك افسانه تمثيلي مدرن، ميكوشد سرشت و سرنوشت جامعه ايران زمان خود را بازنمايي كند و هر چند نگاهش تاحدي رمانتيك است، اما تصويري باور كردني و غني از تاريخ ارايه ميدهد. عليزاده توجهش انگار بيش از هر چيز معطوف به اخلاق و مفهوم آزادي است و با انتخاب شخصيتهاي زن پررنگ و بهيادماندني، به داستانهايش وجه اومانيستي جذابي ميبخشد. از اينها گذشته غزاله عليزاده بسيار قصهگوي ماهري است و در ايجاد صحنههاي پرتنش و ماجراهاي پياپي چيرهدست. داستانهايش هر چند در مواجهه نخست ساده به نظر ميآيند و حتي گاه چون شبهاي تهران، در مرز باريكي ميان داستان اليت و عامهپسند حركت ميكنند؛ اما سرشارند از مفاهيم قابل تامل و شخصيتهاي پرداخت شده و هويتمند. البته عليزاده را همواره بيشتر به عنوان يك رماننويس به ياد ميآوريم، اما اتفاقا نبايد از داستانهاي كوتاهش غفلت كرد. مهمترين خصلت داستانهاي كوتاهش اين است كه ژنريك نيستند. مثلا داستان «جفت» و داستانهاي مجموعه «چهارراه» و از همه بارزتر داستان خيلي كامل و اصيل «دادرسي» ما را به ياد نويسنده ديگري نمياندازند. عليزاده را ميتوان خوش نداشت و در باب حدود و ثغور خلاقيتش حرفهايي زد. اما نميشود از اهميت او در داستان معاصر نگفت و صاحب سبك و سياقش ندانست. شايد اگر عمرش به دنيا بود كارهاي شگفتانگيزي مينوشت و كارنامهاش را تكميل ميكرد و ارتقا ميبخشيد.