عبور از فيگور قيصر
محمدحسن خدايي
محمد كارت نشان داده كه به بازنمايي زندگي حاشيهنشينان گرايش خاصي دارد. كمابيش مناسبات جاري و ساري در اين حاشيهها را هم به خوبي ميشناسد. بنابراين فيلم «شناي پروانه» توانسته تصوير به نسبت قابل اعتنايي ارايه كند از بازنمايي خرده فرهنگهايي كه در اين مناطق، امورات مردمان را تنظيم ميكنند. حاشيهنشيني محصول توسعه نامتوازن است و نشان از تبعيض ساختاري در يك جامعه در حال گذار. جايي كه دولت و نهادهاي مسوول به تمامي از پس ارايه خدمات رفاهي برنميآيند و محروميت به امري عادي و روزانه تبديل ميشود. فرم زندگي در اين حاشيهها كمابيش از جهان ماقبل مدرن خبر ميدهد، چراكه مدرنيزاسيون زندگي شهري معطوف به طبقه متوسط است و اغلب در مواجهه با فرودستان جامعه، به نتايجي ناگوار دامن ميزند. محمد كارت در اولين ساخته بلند سينمايي خويش نگاهي انتقادي به اين وضعيت دارد. اينكه چگونه روابط پيچيدهاي از رقابتها و رفاقتها، در طول زمان در اين مناطق شكل ميگيرد و هستي و نيستي تمامي اهالي محله را تحت تاثير خود قرار ميدهد. از همان ابتدا كه «پروانه» با بازي طناز طباطبايي در گوشه و كنار شهر، هراسان به گوشيهاي همراه افراد غريبه با ترس و لرز نگاهي شتابناك مياندازد، اين نكته آشكار ميشود كه گويي خلوت و آرامش اين زن به تاراج رفته و در معرض ديد همگاني قرار گرفته است. پروانه همسر كسي چون هاشم است كه يادآور فيگورهايي چون «گنده لات» در فرهنگ عاميانه مردم شهري است. فيگوري كه در توليد مادي جامعه نقش سازندهاي ندارد و از طريق حضور در مناسبات غيررسمي، تلاش ميكنند كسب درآمد كرده و سرمايهاي نمادين براي خود و نوچههايشان دست و پا كنند. بدين منظور آنان بايد شبكهاي از اقتصاد زيرزميني و روابط غيرقانوني ايجاد كنند تا منابع مادي لازم را براي بلندپروازيهايشان تامين كنند. خصلتهايي چون زرنگي، لوطيگري، تهور، قانونگريزي، پشتيباني از زيردستان و نزاع با رقبا در اين فيگورها قابل مشاهده است. با آنكه بعد از انقلاب تلاش شد با قاطعيت انقلابي و حكمهاي قضايي و برخوردهاي انتظامي، اين ضدفرهنگ ريشهكن شود اما در سالهاي اخير و با توسعه نامتوازن شهري و گسترش فقر و نابرابري، گويي بار ديگر فيگور «گنده لات» با شكل و شمايل تازه سربرآورده و حتي در منازعات سياسي نقشآفريني كرده است.
با آنكه محمد كارت نيمنگاهي به زندگي دو فيگور مهم اين خرده فرهنگ لمپني يعني «هاني كرده» و «حميد مرادي» دارد، اما تلاش كرده با تكيه بر تخيل، روايتي شخصي از اين قبيل شخصيتهاي ضد قانون و اجتماع ترسيم كند. اما قهرمان فيلم نه هاشم كه «حجت» است، برادر كوچكتر هاشم كه پنج سال از زندگياش را بيگناه به اتهام حمل مواد مخدر در زندان گذرانده و بعد از آزادي تلاش دارد با صافكاري اتومبيل، با همسرش زندگي متعارفي داشته باشد. اما مرگ پروانه به دست هاشم، آغاز زندگي تازهاي است براي حجت تا بتواند عامليت داشته باشد و خانواده را از اين گرداب ويرانگر بيآبرويي نجات دهد. حجت را ميتوان به نوعي وجدان بيدار اين محله دانست. كسي كه به اجبار و از پي زنداني شدن برادر، فراخوانده ميشود كه نظم تازهاي را برپا كند و رازهاي پنهان را افشا. او ميداند كه در اين راه ديگر نميتواند همچون فيگور «قيصر» واجد اخلاقياتي خودآيين در برپايي عدالت باشد و يك تنه به جنگ سياهي و كژي رود. بنابراين نقشه ميكشد و با تفكر و تامل، قدم در راه مبارزه مينهد. حتي در اين راه دست به «آدمفروشي» ميزند و با خدعه، مصيب خطاكار را به دام قانون مياندازد. از اين منظر حجت را ميتوان شخصيتي دانست كه منطق موقعيت را در نظر دارد و نسبت به اتفاقات پيش آمده تصميم ميگيرد. با آنكه در راه رسيدن به حقيقت به قانون پناه نميبرد اما اجراي آن را به نهادهاي مربوطه ميسپارد.
حجت به اندازه قيصر جذاب نيست اما ميشود گفت مدني و مدرن عمل ميكند. حتي اگر در طول اين «سفرِ قهرمان»، گاه و بيگاه با خشونت عمل ميكند و مصيبت ميآفريند. به لحاظ فرمال «شناي پروانه» ديالكتيك مداوم تنش و سكوت است. موسيقي خوب «مسعود سخاوت دوست» اين كنار هم قرار گرفتن سكون و التهاب را تشديد ميكند و در اوج تقابل نيروهاي دروني فيلم، مخاطب به سكوت و تامل دعوت ميشود. گويي واقعيت اجتماعي را بايد با آرامش دروني مهار كرد تا امكان كنشورزي مهيا شود و عقلانيت به تمامي قرباني شور و خشونت نشود. بنابراين به لحاظ بصري صحنههايي هستند كه در خدمت بازنمايي كردن واقعيت بيواسطه اجتماعي و صحنههايي كه گويا معطوف به امر سوبژكتيوند. رويكردي كه از رئاليسم اجتماعي طبقات فرودست اين سالها اندكي فاصله ميگيرد و به لحاظ سبكي، امكان تنفس و تامل در رابطه با مناسبات شخصيتها را مهيا ميكند. محمد كارت نشان داده كه زندگي در حاشيهها را ميشناسد اما «شناي پروانه» بيش از اين ميتوانست از جهان فروبسته مردمان فرودست فاصله گرفته و آنان را در يك چشمانداز عموميتر به نمايش گذارد. همان اتصال و انفكاك با طبقه متوسط و فرادست. همچنين فيلم چندان به رويتپذير كردن نهادهايي چون پليس و قوه قضاييه نميپردازد و از اين باب محافظهكارانه عمل ميكند. به هر حال ضدفرهنگ لمپني محصول فراموشيهاي ساختاري و به محاق رفتن عدالت اجتماعي است. محمد كارت بايد از تجربه زيسته خويش براي روايت حاشيهها فاصله گيرد و به پژوهشهاي جامعهشناختي در اين رابطه هم مراجعه كند. اخلاقيات در فيلم «شناي پروانه» نشان از تغييرات بنيادين دارد نسبت به گذشته. كنشورزي حجت بر اين نكته اشاره دارد كه ديگر نميتوان به شكل فردي در مقابل بيعدالتي ايستاد و در نهايت بهتر آن است كه به نهاد قانوني اجراي عدالت را سپرد. با آنكه فيگور قيصر براي مخاطبان جذابتر است اما كنشورزي حجت، براي سامان دادن به وضعيت پرالتهاب زندگي فرودستان در جوامع در حال گذاري چون ايران، عقلانيتر است. اما سينما فقط عقلانيت نيست و براي همين قيصر همچنان براي مخاطبان فيگور قهرمان محسوب ميشود و بعد از سالها مورد استناد و نقل قول.