با واقعيت زيستن بهتر است تا دروغ و پنهانكاري
ابراهيم عمران
يك/ شهاب حسيني بازيگر سرشناس ايراني كه اين روزها مجريگري هم ميكند بسان ابتداي ورودش به دنياي نامداران؛ واكسن كرونا تزريق كرد و همين امر موجب حرف و حديث و خوراك بازوهاي قدرتمند شبكههاي اجتماعي موجود شد. دو/ وزير جوان ارتباطات ايران در توييتي خوشحالياش از برد پر گل تيم قرمزپوش پايتخت را ابراز كرد و موجب دل خوري آبيهاي شهر شد. سه/ محسن هاشمي رييس شوراي شهر گفت در سال ۸۹ كه رييس شوراي شهر تهران بود ماهي شش ميليون حقوق دريافت ميكرد كه با دلار نهصد تومن آن وقت هفت هزار دلار ميشد و حالا بيست ميليون ميگيرد كه كمتر از هفتصد، هشتصد دلار ميشود. خب اين سهگانه توييتر مانند كه قرار است يادداشتي از آن دربيايد در پي چيست؟ بازيگري در كشوري ديگر حق شهروندي گرفته و تابع مقررات آنجاست. دستش نيز به دهنش ميرسد كه راحت برود و بيايد. عموم مردم اين توانايي را ندارند و شايد اصلا ندانند شهاب حسيني در امريكا هم ميتواند زندگي كند و يك دوز واكسن نيز سهم ايشان است و به قول خودش شانس واكسن مازاد زدنش را امتحان كرد. ميرود و تزريق ميكند. اين همه جنجال براي چيست؟ از كردارهاي قبلي ايشان؟ از تاختن به كارگردان پير شهرمان؟ واقعا چرا اينگونه شدهايم؟ اين واكسن زدن ايشان چه ربطي به عموم مردم دارد؟ هستند افراد زيادي كه ميتوانند بروند و واكسن بزنند. نهايت در دور و برشان، حرف و حديث دارايي و داشتنشان نقل محافل شود. به راستي اگر اين امكان براي همه ما ميسر ميشد؛ انجامش نميداديم؟ سهم خويش به ديگري ميداديم؟ گويا برخي ياد فيلم «شيوع» افتادند و واكسني كه به كودك در پايان فيلم اهدا شد. اين خاطره از شهاب حسيني را يكي دوبار نوشتم، بد نيست بار ديگر تكرار شود. هر چند اين چند خط دفاعيه از ايشان نيست. چه كه كردار خبطي انجام نداده است. ولي اين حجم بدگويي هم به ثواب و صواب نيست. سالها پيش كه موبايل كم بود و دست هر كي نبود تا هر اتفاقي ثبت شود، بعد از اكران فيلم واكنش پنجم؛ صاحب اين قلم به شهاب گفت خيلي عصا قورت داده بازي كرده و نقشش را خوب درنياورد. دور و بر ايشان طرفداران دختر و پسرش بودند. كم مانده بود درگيري ايجاد شود. ايشان ضمن تشكر گفتند سعي ميكنند بعد از اين بهتر باشند و رضايت مخاطب را به دست آورند كه به واقع چنين نيز شد. اين از آن جهت آمد تا روحيه ضدتنش ايشان بازگو شود. آنگونه كه در جواب منتقدان واكسن زدن شعري نوشتند. همانگونه كه تزريق واكسن براي شهاب گران تمام شد، مقايسه ريال و دلار نيز براي فرزند ارشد زندهياد هاشمي هم كم حرف و حديث نداشت. چه كه حرف درستي زد و در كشوري كه حتي كرايه موتوريهاي سر چهارراه به دلار سنجيده ميشود؛ نميتوان از اين واقعيت فرار كرد. آنچه شايد براي جامعه پذيرشش شاذ بود، ميزان دريافتي شش و بيست ميليوني ايشان بود كه به ترس و واهمه نگفتند. اصولي كه هيچگاه در اين خانواده فراموش نشد. خوب زندگي كردن و اعتقاد داشتن اينكه ديگران نيز بايد چنين امكاني داشته باشند. هر چند بنا بر دلايلي ميسر نباشد و نشود براي همه. خود واقعي نشان دادن هم؛ آنسان كه وزير جوان ملقب به امانوئل مكرون ايران، از دلدادگياش به تيم محبوبش گفت، نيز سخت آمد براي شنوندگان. همه و همه اين موارد ذكر شده از آن نشات ميگيرد كه جامعه از بس پنهانكاري ديده، توان پذيرش واقعيت ندارد. از بس ريا و سالوس مشاهده كرده، نميتواند برخي حقايق را هضم نمايد. براي بازيگر نامدار سخت نبود واكسن زدنش پنهان بماند با همه كنجكاويهاي موجود و براي رييس شوراي شهر هم مشكل نبود كه از مقايسه دلار و ريال كم ارزش اين روزها نگويد و براي وزير جوان هم لامحاله چنين. باور كنيم كه با واقعيات زيستن خيلي بهتر از با دورويي زندگي كردن است. نگفتن و نديدنهاي افراد نامدار دردي از نداشتههاي ما دوا نميكند. مشكل اين موارد نيست؛ بحث در ايرادهاي ديگري است در اين مقال نميگنجد كه: همي گفتم كه خاقاني دريغا گوي من باشد/ دريغا من شدم آخر دريغا گوي خاقاني