به مناسبت 5 اسفند، روز مهندس
همه چيز را نميتوان مهندسيكرد
محسن آزموده
مهندس قهرمان روزگار ماست. اوست كه با بهرهگيري از علم جديد، نقشه ساختمانها و بناهاي كوچك و بزرگ را طراحي ميكند، طراحي ساخت انواع و اقسام ماشينها و موتورها و سختافزارهايكامپيوتري ريز و درشت، نوشتن الگوريتمها و نرمافزارهاي حيرتانگيز براي استفاده از رايانهها و فضاي مجازي و در نتيجه حضور در شبكههاي اجتماعي و... همه كار مهندس است.گوشي موبايلي كه اين روزها بيشتر از هر كس و هر چيزي با آن دمخور هستيم، خودرويي كه سوار ميشويم، رايانهاي كه كارهايمان را با آنها انجام ميدهيم، بنايي كه در آن كار ميكنيم، خانهاي كه شب درآن ميخوابيم و... همه محصول كار مهندس است. امروزه مداخله آشكار و نهان مهندسان با تخصصهاي مختلف از عمران،كشاورزي و معدن تا كامپيوتر، مكانيك، برق، صنايع غذايي، پزشكي و... حتي در به ظاهر طبيعيترين مايحتاج روزمره انكارناپذير است.
البته اكنون و در سطح جهاني با نظر به تحولات جديد و انباشت بيحد و حساب پول و منابع مالي از سويي و در هم تنيدگي اين بازار مالي با قدرت سياسي و اقتصادي از سوي ديگر، آن سروري و سيادت و قيادت مهندسان كه مربوط به عصر صنعتي شدن بود، سپري شده و امروز اين مديران- به ويژه مديران مالي- و سياستمداران هستند كه سكاندار اصلي امور تلقي ميشوند. اين سخن البته به معناي به حاشيه رفتن تام و تمام مهندسان يا حذف آنها نيست. اصولا در جهان مكانيزه ما، مهندسان حذفناپذيرند و نميتوان آنها را كنارگذاشت. آنها سازندگان دنياي ما هستند، معماران، حافظان و توسعهدهندگان آن. آنها هستند كه دانش پيشرفته بشري را به كار و عمل و محصول تبديل ميكنند. در غياب آنها، آنچه دانشمندان توليد و عرضه ميكنند تبديل به ابزارآلات و وسايلي براي بهبود زندگي بشر نميشود و تنها در حد آگاهيهايي محض باقي ميماند.
در شكلگيري و تكوين ايران نوين هم مهندسان نقش موثري داشتند. نخستين بار عباس ميرزا درپي شكستهاي ايران از روسيه در اوايل سده نوزدهم، گروهي از نخبگان ايراني را به فرنگستان اعزام كرد تا مهندس شوند، عمدتا در رشتهها و فنون نظامي. پس از آن هم اميركبير، دارالفنون(پليتكنيك) ساخت، مدرسهاي براي آموزش و ياد دادن فنون مهندسي جديد دركنار طب و پزشكي. بيخود نيست كه در روزگار ما آرزوي همه پدر و مادرها اين است كه فرزندانشان دكتر (پزشك)- مهندس شوند. جامعه در حال توسعه ما، در كنار انسانهايي با بدنهاي سالم بيش از هر چيز به ساخت و ساز نياز داشت و از اين رو، مهندسي ارج و قربي روزافزون پيدا كرد.
تا پيش از تاسيس دانشگاههاي جديد عمدتا اين مهندسان فرنگي و معدود مهندسان ايراني از فرنگ برگشته بودند كه كارها را صورت ميدادند، ساختمانها و ماشينها را طراحي ميكردند و براي اكتشاف و استخراج معادن يا صنعتي كردن كشاورزي يا... طرح و برنامه ميريختند. اما با گسترش دانشگاهها و ايجاد رشتههاي مختلف فني و مهندسي، پرورش مهندس در خود ايران هم امكانپذير شد. روشن است كه در وضعيت جامعه ايران، رشتههاي فني- مهندسي به دليل اهميت و نياز به آنها يكي از پرمخاطبترين و پرمتقاضيترين رشتهها در دانشگاهها به حساب ميآمدند و در نتيجه رقابتي سخت و نفسگير در قالب كنكور ورودي دانشگاهها براي پذيرفته شدن در رشتههاي مهندسي در ميان نوجوانان و جوانان شكل ميگرفت.
در چنين وضعيتي عموما سختكوشترين و درسخوانترين دانشآموزان مدارس به سمت مهندسي(و البته پزشكي) گرايش پيدا ميكردند و نتيجه طبيعي آن كماهميت تلقي شدن رشتههاي علوم انساني بود. نگاه و رويكرد عملگرايانه مهندسي چنان ارج و قربي داشت كه حتي در تصميمگيريهاي كلان و سياستگذاريها و برنامهريزيهاي فرهنگي و اجتماعي نيز تاثير گذاشت. چنانكه بسياري از اصحاب علوم اجتماعي بارها خاطرنشان كردهاند، نگاه و رهيافت مهندسي به امور اجتماعي و فرهنگي، وجه غالب سياستگذاريها و تصميمات كلان سياستمداران ايران در يك صد سال اخير بوده است، يعني اين رويكرد كه ميتوان راهحل مسائل سياسي و اجتماعي و فرهنگي را هم با نوشتن يك الگوريتم و به صورت مداخلهجويانه و عملگرايانه، طراحي و سپس اجرا كرد.
نتيجه غلبه اين نگاه مهندسي و نشستن مهندسان بر صدر تصميمگيريهاي كلان، در نظر نگرفتن پيچيدگيها و ابهاماتي است كه از واقعيت چند بعدي و تودرتوي زندگي اجتماعي انساني ناشي ميشود، امري كه به سادگي نميتوان آن را فرموله و برايش برنامهريزي كرد. پيامدهاي اين معضل دهههاست در عرصههاي گوناگون سياسي و اجتماعي و اقتصادي ايران مشهود است. سياستمداران و تصميمگيرندگاني كه فكر ميكنند همه چيز را ميتوان مهندسي كرد يعني به شيوه مهندسان طراحي كرد و ساخت حتي روندهاي اجتماعي و سياسي را.
در سالهاي اخير البته و خوشبختانه، بسياري از مهندسان متوجه نقايص و مشكلات رويكرد مهندسي در مواجهه با امور فرهنگي و اجتماعي انساني شدهاند. شمار قابل توجه فارغالتحصيلان و دانشآموختگان رشتههاي فني و مهندسي كه براي ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر به رشتههاي علوم انساني اعم از فلسفه و جامعهشناسي و علوم سياسي و... ميروند، شاهدي بر اين مدعاست. اما اينكه تا چه ميزان اين گروه ميتوانند در تغيير نگرشهاي كلان جاافتاده در تصميمها و مديريتها موثر باشند و مهندسان و نگاه مهندسي را در جايگاه واقعي و درست خود بنشانند همچنان محل ترديد است.