اكوتروريسم و آفندهاي نوين
رضا رمضاني
قرنها پيش، شكسپير تخيلي مخوف را در «مكثبت» تشريح كرد كه روزگاري است به واقعيتي هولناك و پرتكرار تبديل شده است. در اين نمايشنامه، مرگ دردناك مكبث زماني گريزناپذير ميشود كه «جنگل بيرنام» به سوي او و لشكريانش به راه ميافتد! شكسپير راز به راه افتادن جنگل را هم در نمايشنامه خود
افشا ميكند.
سپاه «مكداف»، درختان جنگل بيرنام را بريده بودند و خود و نقشه هجومشان را پشت درختان بريده مخفي كرده بودند. شايد بتوان گفت كه اين تخيل، جديترين تصور ثبت شده از اكوتروريسم باشد. اما بعيد است كه شكسپير هم پيشبيني كرده باشد كه دورهاي از تاريخ وجود خواهد داشت كه خونينترين و ويرانگرترين نبردها، با ترفندهاي اكوتروريستي اتفاق بيفتند.
جنگهاي آب و هوايي واقعيت دارند. جنگهايي كه اهداف استراتژيك آن نه با بمب و موشك و ليزر، كه با سلاحهاي اقليمي منهدم ميشوند. اما سلاحهاي جنگهاي آب و هوايي، هارپ يا طرحهايي از اين دست -حداقل تاكنون- نيستند. اين قبيل سلاحها بايد پر هزينه باشند و هدايت و كنترل آنها پيچيده و دشوار خواهد بود. در مقابل، طراحي آفندهاي اكوتروريستي نه تنها كمهزينهتر و عمليتر به نظر ميآيند بلكه دامنه اثر آنها نيز گستردهتر است.
اكوسيستم هر سرزميني، بيبديلترين و ارزشمندترين دارايي و سرمايه آن سرزمين و عامل ثبات محسوب ميشود. منبع تامين تمام نيازهاي زيستي و توسعهاي يك سرزمين، اكوسيستم آن است و از همينرو، تنها رويكرد برنامهريزي كه ميتواند توسعه را محقق كند، رويكرد آمايش سرزمين است. استراتژي پدافند غيرعامل هم با كشف همين موضوع شكل گرفته است. استراتژيستها متوجه شدهاند كه اگر ساختارهاي طبيعي يك سرزمين تضعيف شوند، آسيبپذيري در برابر انواع حربههاي اقتصادي، اجتماعي و نظامي بيشتر
خواهد شد.
اما فقط استراتژيستهاي حوزه پدافند نيستند كه اين موضوع را درك كردهاند. وقتي دفاع، از طريق مديريت ساختارهاي طبيعي سرزمين ممكن و پراثر باشد، تهاجم و ضربه زدن هم از طريق تخريب اين ساختارها ممكن است. با اين ويژگي كه هزينه ترورهاي اكوسيستمي ميتواند كمتر از جنگهاي آب و هوايي خيالپردازانه باشد.
ترورهاي اكوسيستمي يا «اكوتروريسم» بسيار پراثرتر از انواع ديگر ترورها-مانند ترور شخصيتها و بيوتروريسم- و ماندگاري اثر آن بسيار طولانيتر است. شايد جايگزين كردن شخصيتهاي ترور شده و آسيبزدايي از حملههاي بيوتروريستي در طول چند سال و تا حد قابل اعتنايي ممكن باشد. اما وقتي سرزميني در اثر حملههاي اكوتروريستي آسيب ببيند، دههها و سدهها زمان لازم است و منابع عظيم مالي را طلب خواهد كرد تا اندكي از آن آسيب جبران شود!
كافي است در حوضه آبريز يك درياچه، طرحهايي با بهانه توسعه و با هزينه كردن از منابع مالي صاحبان و ساكنان آن سرزمين اجرا شود كه باعث تغيير كاربري گسترده اراضي، تضعيف چرخههاي اكولوژيكي (مانند چرخه آب يا چرخه كربن)، برهم خوردن تعادل جمعيتي گياهان و جانوران و... شود. آنگاه در طول سالها متمادي، اكوسيستم پديد آورنده اين درياچه سير قهقرايي خواهد يافت و هنگامي كه آن درياچه خشك شود (يا پيشروي كند و زمينهاي وسيعي را در ساحل ببلعد)، متوجه بروز فاجعهاي خواهيم شد كه در طي چند سال يا چند دهه رخنه كرده است و حالا بايد مبالغ سرسامآوري را هزينه كنيم تا شايد بتوانيم بخشي از آن را احيا كنيم.
اين در حالتي است كه گام بعدي اين طرح اكوتروريستي، رخنه كردن در طرحهاي احيا نباشد و بعد از سالها و دههها متوجه نشويم كه ضربههاي بدتر و مهلكتر را زماني دريافت كردهايم كه گمان ميكرديم در حال ترميم و احياي اكوسيستم آن درياچه هستيم.
در دنياي امروز ميبينيم كه برخي از كشورها با ترفندهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي، به مسيري رانده ميشوند كه اگر چه محروم از صنايع مدرن، استاندارد و ايمن براي بازيافت هستند اما تبديل به مقصد زبالهها و پسماندهاي كشور ديگر ميشوند يا آنكه منابع سرزميني آنها براي توليد نيازهاي كشورهاي ديگر، به صورتي برگشتناپذير به يغما ميروند. اما سادهترين كار براي اجراي طرحهاي اكوتروريستي چيست؟ آيا راحتترين و كمهزينهترين ترفند اين نيست كه كساني متولي مديريت و تصميمگيريها شوند كه گمان ميكنند با مستقر كردن صنايعي كه آب و انرژي را در مقياسي عظيم مصرف ميكنند و آب و خاك و هوا را آلوده كند، در حال خدمت كردن هستند؟