در وصف علي دهباشي
حسن قرباني
كسالت دريا،
حيف درياست، الاهي به سلامت باشد.
چه،
در سبويي نهفته دريايي، يا به كنجي خزيده دنيايي.
علي دهباشي، تنها يك نام و فاميل نيست، كه نماد و نمود و پرچم افراشته ملتي نجيب و اصيل، اما مغلوبكارزاري است كه از اسب افتاده، نه ز اصل.
او چون سلف خلفش اخوان ثالث، به ميداني ديگر و چوگاني ديگر، چاووشي خوان قوافل حسرتي است، كه گمكرده كعبه، به سوي تركستان ميتازد و سردرچاه، فرياد بر ميآورد كه:
دليران من! اما سنگها خاموش!
زنان ! مردان ! جوانان ! كودكان ! پيران:
من آن كالام را دريا فرو برده،
گلهم را گرگها خورده
من آن...
منو تو ...
علي دهباشي، يك فرهنگ است، يك حزب فرهنگي آوانگارد است، يك وزارتخانه است، فراتر و كاراتر از وزارت ارشاد است...
براي فرهنگ و هنر، و به ويژه ادبيات اصيل فارسي، به روزگار ما. اصلا او علي دهباشي است، و تنها همو ميتواند علي دهباشي باشد، تنها و بيتكرار، با كلك خيالانگيزش، در بخارا. كروناي لعنتي به دهباشي ايرانشهر رحم نكرد و او را به خويشتن آلود، كه در اين مصيبت مدرن نيز دركنار مردمش باشد، چنانكه هميشه و همهجا بود و هست، از آغاز تاكنون.
اي بخارا ! شاد باش و دير زي
مير زيتو شادمان آيد همي
مير ماه است و بخارا آسمان
ماه سوي آسمان آيد همي
مير سرو است و بخارا بوستان
سرو سوي بوستان آيد همي