نه بزرگ به فوتباليها
سامان سعادت
در انتخابات فدراسيون فوتبال چند چهره كاملا فوتبالي داشتيم؛ فوتبالي به معناي فوتباليست بودن. علي كريمي به همراهي مهدي مهدويكيا كه براي رياست فدراسيون اقدام كردند، نيما نكيسا و همچنين بهنام ابوالقاسمپور كه براي عضويت در هيات رييسه خيز برداشتند. نتايجي كه اين چند نفر گرفتند روي كاغذ چيزي نزديك به فاجعه بود. علي كريمي به عنوان يكي از محبوبترين فوتباليستهاي تاريخ ايران (اگر نگوييم محبوبترين) از مجموع ۸۷ راي براي انتخاب رييس تنها ۹ راي آورد. در بخش انتخاب هيات رييسه نيما نكيسا دو راي كسب كرد و بهنام ابوالقاسمپور نيز بدون كسب حتي يك راي به مبارزه انتخاباتي خودش پايان داد.
محسن تركي، داور سابق كشورمان كه خودش براي عضويت در هيات رييسه كانديدا شده بود و راي نياورد در رابطه با تعداد آراي علي كريمي گفت: «زماني كه تنها فوتبالي اين انتخابات راي نياورد، روز شكست فوتبال ما بود. من ميخواستم آن موقع مجمع را ترك كنم. ما جنگيديم تا فوتباليها در اين زمينه راه پيدا كنند. بعد از مدتها كسي به انتخابات آمد كه فوتبالي بود و حضورش ميتوانست مثمرثمر باشد اما معتقدم دير نشده است. تعجبم از اين است كه خود فوتباليها از علي كريمي حمايت نكردند. الان هم هر اتفاقي براي فوتبال ما در ۴ سال آينده رخ دهد، حقمان است. با اين حال ميگويند علي كريمي توانايي اين سمت را نداشته اما ما برند يك فوتبالي را در عرصه بينالمللي ميخواستيم. به نظر من بين فوتباليها يك تنگنظري وجود دارد. شايد وعدههايي به ايشان داده شده بود اما اينكه تنها گزينه فوتبالي تنها ۹ راي بياورد، واقعا اتفاق بدي بود.»
نتيجهاي كه اين سه فوتبالي كسب كردند به وضوح ثابت كرد كه مجمع فدراسيون فوتبال و مديران بالاسري علاقهاي به حضور فوتباليها در مديريت اين رشته ندارند. همچنين اهالي فوتبال هم نتوانستند سازماندهي مناسبي داشته باشند و از كانديداهاي فوتبالي حمايت لازم را انجام ندادند. خود كانديداها و مخصوصا علي كريمي هم نشان داد كه از چند و چون بازيهاي انتخاباتي آگاه نيست. او رسما اعلام كرد به هيچوجه وارد بازيهاي لابيگري نميشود و به كسي وعده نميدهد. سعيد آذري، مديرعامل فولاد خوزستان كه يكي از معدود حاميان كريمي بود بعد از انتخابات گفت: «علي كريمي با لابيگري مخالف بود. از اين به بعد هر كدام از قهرمانها بخواهند كانديدا شوند بايد اين ذهنيت را داشته باشند كه هر لابيگري به معناي فساد نيست.»
از اين سه مورد ميتوان به عنوان دلايل شكست فوتباليها در انتخابات فدراسيون فوتبال نام برد. حال سوال اصلي اينجاست كه آيا عدم اقبال مجمع به معناي پايان فرصت حضور فوتباليستها در فدراسيون بود يا اين ميتواند تبديل به يك تجربه ارزشمند شود تا در دورههاي بعدي اهالي اين رشته كه هميشه از مديران غيرفوتبالي گله ميكنند حضور موفقتري داشته باشند؟ اين سوالي است كه نميتوان براي آن پاسخي در حال حاضر يافت اما زمان همهچيز را مشخص ميكند.