تولد ميخاييل گورباچف
مرتضي ميرحسيني
ميخاييل گورباچف كه معمولا او را با خال بزرگ روي سرش به ياد ميآورند يكي از مهمترين سياستمداران قرن بيستم، هشتمين و آخرين دبير كل حزب كمونيست شوروي (حدود 6 سال از 1985 تا 1991) بود. آخرينشان بود چون كار حكومت شوروي در زمان او به پايان رسيد و خودش كسي بود كه با آن امضاي تاريخي به اين فرجام رسميت داد. متفاوت از اسلافش، با مردم عادي نشست و برخاست ميكرد و خودش مستقيم به حرفهاي آنان گوش ميداد. يك بار در جمع شماري از مردم، در پاسخ به زني كه گفته بود: «شما بايد بيشتر به مردم نزديك شويد» به شوخي پاسخ داد: «از اين نزديكتر؟» پدرش درباره فلسفه و ماهيت زندگي به او گفته بود، بايد آنقدر جنگيد تا زماني كه جنگها به انتها برسند و ديگر نبردي وجود نداشته باشد. يكبار از او پرسيدند آيا پايان كار شوروي و فروپاشي بلوك شرق اجتنابناپذير بود؟ و او گفت: «در دوره من انباشت مسائل حلنشده و مشكلات فراواني كه از مدتها قبل باقي مانده بود شرايط را پيچيده ميكرد و هيچ تدبير فوري و كمهزينهاي براي تدبير بحرانها وجود نداشت، اما برخيها عجول و برخي ديگر هم مخالف هر تغيير و اصلاحي بودند.» البته او با همه توان براي نوسازي حكومتي كه به دست گرفته بود، كوشيد و مخالفان اصلاحات را به حاشيه راند. درباره كاهش توليد موشكهاي كوتاهبرد با امريكا توافقاتي كرد و حداقل در حرف نخستين قدمها براي خلع سلاح هستهاي را برداشت؛ سربازان شوروي را از افغانستان بيرون كشيد و به 10 سال اشغال آن سرزمين پايان داد؛ حمايت از صدام را متوقف كرد و حتي در جنگ خليجفارس با دشمنان او همكاري كرد؛ فشار شوروي به كشورهاي اروپاي شرقي را كاهش داد و در اتحاد دوباره دو آلمان شرقي و غربي نيز نقشآفريني موثري داشت؛ پاي حكم بازگشت بسياري از كساني را كه پيش از آن تبعيد شده بودند، امضا زد و از سانسور و محدوديتي كه در شوروي حاكم بود، كم كرد.
اما مهمترين اتفاق دوران او نه اين اصلاحات بودند و نه حتي ختم جنگ سرد و پايان عمر حكومت شوروي كه اولي عملا به نتيجهاي كه او دنبالش بود، نرسيد و دومي هم -دير يا زود- اجتنابناپذير بود. مهمترين اتفاق همان ماههاي نخست زمامداري او روي داد؛ انفجاري در نيروگاه اتمي چرنوبيل كه به فاجعهاي بزرگ تبديل شد. آنقدر بزرگ كه حتي امروز، بعد از گذشت حدود 35 سال همه ابعاد آن را درست نميشناسيم. گورباچف ميگفت چرنوبيل «يك درس بود، يك درس بزرگ» كه نشان ميداد همه چيز و از همه مهمتر فرهنگ سياسي شوروي بايد تغيير كند. سعي كرد اين تغيير را ايجاد كند. اما واقعيتي بزرگتر از درس بزرگ فاجعه وجود داشت و آن «تاريخ» بود، اينكه حكومتهايي مثل حكومت شوروي تغيير نميكنند: يا با قلدري و لجاجت در همان مسيري كه هستند پيش ميروند يا سقوط ميكنند. در آخرين دقايق فيلم مشهور ملاقات با گورباچف، مجري از او ميپرسد دوست داري روي سنگ قبرت چه چيزي بنويسند؟ و او ميگويد خودم چيز خاصي در ذهن ندارم، اما روي قبر يكي از دوستانم چيزي نوشته شده كه در ذهنم جا خوش كرده است: «ما سعي خودمان كرديم». البته گورباچف كه سال 1931 در چنين روزي متولد شد هنوز زنده است و خاك نشده تا سنگ قبري داشته باشد.