سراب
يك دستي
عباس عبدي
اگر آقايان و خانمهاي اصولگرا حوصله كنند و اين يادداشت را مطالعه نمايند، مطمئن باشند كه چيزي را از دست ندادهاند، شايد خيري هم در آن باشد. همه ما و مردم كمابيش از وجود تعارضات و تنشهاي درون نظام مديريتي و اجرايي كشور ناراحت و حتي عصباني هستيم و يكي از علل ناكارآمديها را همين ويژگي ميدانيم. از اين رو چندان غيرمنتظره نيست كه افكار عمومي و حتي نخبگان سياسي در پي شكل دادن يك مديريت يكدست و هماهنگ در تمام حوزهها باشند و اين را، شرط لازم نجات كشور و حركت به سوي افزايش كارآمدي بدانند. متاسفانه بايد گفت كه چنين اتفاقي يا رخ نميدهد، يا اگر رخ داد پايدار نميماند و حتي اگر براي مدتي پايدار ماند، به علل گوناگون نتيجه مورد انتظار را فراهم نميكند. حل مشكل كارآمدي در يكدستي نيست كه سرابي فريبنده است. البته اين فقط خطاب به اصولگرايان نيست، بلكه نيروهاي ديگر نيز بايد متوجه سراب بودن اين تصوير باشند. واقعيت اين است كه توسعه جوامع همراه با تنوع گروهها و نقشها و تعارض منافع است. برخلاف جوامع توسعهنيافته كه افراد را شباهتهاي آنان به يكديگر پيوند ميداد و همبسته ميكرد در جامعه جديد منبع همبستگي و پيوند ما با يكديگر شباهتهاي ما نيست، بلكه تفاوتهاي ما است. تفاوتهايي كه موجب تكميلي يكديگر ميشويم. بنابراين يكدستي در جامعه جديد و توسعهيافته يك سراب است و هر چه جلوتر برويم، تنوع و پراكندگي بيشتر و بيشتر ميشود ولي اين پراكندگي در ذيل يك مفهوم ملي و نياز به يكديگر و وابستگي متقابل، منشا وحدت و همبستگي ميشود. پس ركن اساسي براي زندگي در جامعه جديد، به رسميت شناختن تفاوتها است و نه ناديده گرفتن آنها يا كوشش براي حذف و سركوب تفاوتها.
آيا اين بدان معناست كه در نظام اجرايي كشور نيز بايد تنوع و چندگانگي وجود داشته باشد؟ پاسخ خير است ولي راهحل آن حذف نيست. راهحل اول، پذيرش و تن دادن به تغيير مسالمتآميز است. براي نمونه در امريكا و با وجود ترامپ حدود چند هزار پست و مقام در اختيار افراد همسو با او بوده است و به نسبت مسير مشتركي را طي ميكردند. تا اينجا مشكلي نبود زيرا مخالفان ميتوانند اميدوار به تغيير از طريق صندوقهاي راي شوند كه شدند. حالا متصديان اين چند هزار پست عوض ميشوند، تا نوبت بعد. راهحل دوم نيز همراهي كردن با كليت ساختار اجرايي در عين متفاوت بودن با آن است. بسياري از نهادهاي مستقل حكومتي بايد از اين خطمشي تبعيت كنند. نمونهاش مسوول اصلي مبارزه با كرونا در دولت ترامپ است كه ضمن پيش بردن برنامههاي خود، كليت حضور ترامپ را نيز رعايت ميكرد. راه ديگر كه در دولتهاي اروپايي بيشتر ديده ميشود، دولتهاي ائتلافي است كه نوعي تقسيم كار هماهنگ صورت ميگيرد و قاعده كلي رفتار آنان در ذيل حاكميت قانون هماهنگي نسبي پيدا ميكند. در هيچ كدام از اين راهها واقعيت متكثر و حتي متعارض جامعه ناديده گرفته نميشود زيرا آنها واقعيت هستند و ارادههاي فردي و جناحي نميتواند آنها را از ميان ببرد. تجربه ما در سالهاي گذشته چه ميگويد؟ يك اصل مسلم وجود دارد و اينكه هيچ گروه وگرايشي تاكنون نتوانسته است ديگري را با شيوههاي اداري و فشار از جامعه حذف كند. گرايشها و طبقات تضعيف و تقويت ميشوند ولي با اين شيوهها حذفشدني نيستند زيرا جامعه را نميتوان به گذشته برگرداند. اگر اين تنوعها وجود دارند، نميتوان بازتاب آنها را در ساختار سياست و حكومت ناديده گرفت و اگر ساختاري يكدست تشكيل شود به سرعت تجزيه خواهد شد و رقابتهاي دروني يك ساختار به ظاهر يكدست، آن را تجزيه ميكند. در حقيقت رسيدن به ساختار يكدست براي فرار از تنوع و تناقض، اول بدبختي است زيرا آغاز جنگ دروني خواهد بود. نمونه آن دولت اصولگراي سالهاي 1384 تا 1392 است، كه از دل آن يكدستي محض كه همه اصولگرايان را چنان خوشحال كرد كه سر به آسمان ساييدند، گروهي بيرون آمد كه اكنون چون استخواني تيز درگلوي آنان گير كرده است. هيچ گروهي براي هميشه يكدست نخواهد ماند. دو دوست بسيار صميمي با 50 سال سابقه رفاقت نيز ميتوانند در اداره كشور دچار اختلاف شوند و دوستي آنان به اختلاف و دشمني تبديل شود. اين واقعيت اجتماعي است. بنابراين هر كوششي براي يكدست كردن امور نه تنها به نتيجه مطلوب نميرسد بلكه فرآيند طبيعي تمايزيابي گروههاي سياسي و اجتماعي را مخدوش و مختل ميكند و به شكلگيري گروههايي منجر ميشود كه كاركرد مفيد و مثبتي در جامعه ندارند. هر گونه كوششي براي يكدست كردن جامعه و ساختار مديريتي آن، آب در هاون كوبيدن است. با هر سرعتي كه از تنوع و گوناگوني فرار ميكنيد با سرعت بيشتري به آن نزديك ميشويد. از آنچه كه فرار ميكنيد به زودي آن را ملاقات خواهيد كرد، يكدستي سراب است.