همه ميخواهند كه زندگيشان معنايي داشته باشد، هيچكدام از ما نميخواهيم كه زندگيمان بيمعنا باشد، محيطباني شغلي است كه به زندگي بسياري از محيطبانها معنا بخشيده و به آنها ديدي جديد از زاويهاي ديگر داده. احمد عجمي، متولد سال 1335 روستاي قلعه بالا شاهرود يكي از محيطبانان بازنشسته پارك ملي توران است كه سختكوشي در راستاي حفاظت از طبيعت را آموخته. چندي پيش وقتي يادداشت پسر آقاي عجمي را درباره پدرشان خواندم؛ به تمامي سنگها، بوتهها و يوزهايي كه او آنها را ميشناسد و بدانها خو كرده است، فكر كردم. مجيد عجمي، پسر آقاي احمد عجمي سوالهايي به ظاهر ساده را در روز پدر از خود پرسيده بود كه در اينجا با اندكي تغيير نقل ميشود: «آيا حواسمان به چروكهاي دور چشم و لرزش دستهاي پدراني كه طبيعت را براي ما حفظ كردهاند، هست؟ آيا حواسمان به تر شدنهاي گاه و بيگاه و چشمهاي كمسو و دلتنگي پدراني كه در راه حفاظت مضايقه نكردهاند، هست؟ حواسمان باشد كه آنها تمام عمر حواسشان به طبيعت بوده.» همين سوالهاي ساده زمينهساز گفتوگو با او بود و آنچه در ادامه ميخوانيد متن كامل مصاحبه روزنامه اعتماد با احمد عجمي، رييس سابق و محيطبان بازنشسته پارك ملي توران است.
كي و چطور شد كه شما محيطباني را به عنوان شغل انتخاب كرديد؟
من نيمه دوم سال 55 وارد محيط زيست شدم، آقاي امرا... آهني موسوم به اميرخان كه از آشنايان بودند، من را به سازمان محيط زيست بردند. آن زمان هم اينطور نبود كه افراد ليسانسه يا ديپلمه وارد كار محيط زيست شوند بلكه انتخابها در سازمان محيط زيست بيشتر بر مبناي قابليت افراد در كار در بيابان بود. به نظرم اينكه الان محيطبانها را براساس ميزان تحصيلات انتخاب ميكنند، خيلي كار درستي نيست چون كسي كه درس خوانده و ليسانس دارد كه نبايد سر كوه برود. طبيعي هم هست، نميتوان از كسي كه درس خوانده، انتظار داشت كه مثل يك بيابانگرد يا چوپان باشد.
الان بازنشست شدهايد؟
بله، من در توران خدمت كردم و اداره هم از من راضي بود تا اين 7 الي 8 سال آخر كه مسووليت پارك ملي توران به من سپرده شد. تمام دوستان من ديگر بازنشست شده بودند و من هم آخرين نفر از آنها بودم كه آخر سال 86 بازنشست شدم. پس از من آقاي علياكبر قربانلو مسووليت اداره پارك ملي توران را برعهده گرفتند، ايشان از اهالي خانهگلي پل ابريشم بودند. پارك ملي توران در زمان آقاي قربانلو با خشكسالي جدي مواجه بود بهطوري كه چشمهها خشك شدند و حيوانات زيادي هم تلف شدند. آقاي قربانلو الان از توران رفتهاند و رييس اداره محيط زيست شاهرود شدهاند، جاي ايشان هم آقاي احمد رادمان آمدهاند كه بسيار فرد مودب و متيني هستند. خوشبختانه در ظرف 2 الي 3 سال اخير وضعيت توران بهتر شده و جمعيت حيات وحش هم زياد شده است.
امكانات شما زماني كه محيطبان بوديد چطور بود؟
خب طبيعي است امكاناتي كه الان هست، آن زمان نبود. الان هر 5 پاسگاه توران، ماشين و موتور دارد. محيطبانهاي الان تلفن همراه و بيسيم دارند اما زمان ما هيچكدام از اينها نبود و كل منطقه فقط يك ماشين داشت. موتور از خودمان بود و با موتور شخصي كار ميكرديم و ماهي هم 100 تومان به عنوان سوخت به ما ميدادند. البته اين را هم بگويم كه الان چون تعداد شكارچي بيشتر شده، كار محيطباني هم بالطبع زحمتدارتر شده است.
شما تمام طول دوره خدمت خود را در توران بودهايد؟
بله من تمام 32 سال دوره خدمتم را در توران بودم.
من شنيدهام هر يوزي كه در توران ديده ميشود را آقاي احمد عجمي اول ميبينند و بعد به بقيه نشان ميدهند، چطور است كه اين اتفاق ميافتد؟
خب اجازه دهيد كه من اول يك خاطرهاي را براي شما بگويم، ما مديري داشتيم كه اهل خطه شمال بودند. وقتي ايشان را براي ديدن حيات وحش ميبرديم، هميشه ميگفتند كه آدرس بده، به من دقيق آدرس بده و من آن زمان به ايشان ميگفتم كه چرا شما نميبينيد خيلي نزديك و واضح است. ايشان در پاسخ ميگفتند كه چشم من به كوير عادت ندارد بلكه به جنگل عادت دارد. حالا در مورد من هم اين مساله مصداق دارد، من از بچگي همينجا بزرگ شدم و سالهاست كه با اين طبيعت زيستهام. وقتي به يك سنگ در بيابان نگاه ميكنم، آن را فقط به چشم يك سنگ معمولي نميبينم بلكه در ذهنم هست كه اصلا اين سنگ اينجا بوده يا نبوده، هر برآمدگي در بيابان به چشم من آشناست بنابراين چشم با چشم فرقي نميكند بلكه مساله آن عادت و خويي است كه چشم آدميزاد با طبيعت پيرامونش دارد. من از وقتي وارد اين كار شدم، خاطرم هست كه از زندگي و همه چيز زده بودم و خودم را وقف طبيعت و حيات وحش كرده بودم.
طي اين 32 سال چند بار يوز از نزديك ديدهايد؟
خيلي زياد، من آبان سال 81 يك يوز را از فاصله خيلي نزديك ديدم. فروردين همان سال يك لانه يوز با چهار توله ديدم. تولهها اينقدر كوچك بودند كه هنوز چشم نداشتند. آن چهار توله را زير نظر گرفتيم تا اينكه بزرگ و شكاري شدند. بعد از آن هم خيلي زياد يوز ديدم، كار يك يا دو بار يا پنج بار نبوده. خاطرم هست يك جفت يوزي بودند كه از خانخودي تا بيارجمند مدتها دو روز يك بار آنها را نزديك جاده ميديديم. به حدي يوز در بيابان ديدهام كه حسابش از دستم خارج شده.
هنوزم براي من معماست كه شما چطور در ردزني اينقدر خوب هستيد؟
واقعيتش يوز يك جاها و مسير خاصي دارد كه اگر ميخواهيد ببينيد بايد آن مسيرها و جاها را بلد باشيد. من از بچگي اينجا بودهام و سال 35 در همين روستاي قلعه بالا متولد شدم، منطقه توران را از طرود به اين طرف كاملا و مثل كف دست ميشناسم. الان هم اينقدر روي توران شناخت دارم كه ميتوانم شب تار بوتهها را بگويم كه كجا به كجاست. خاطرم هست زماني كه مسوولان محيط زيست ميخواستند از تهران براي بازديد حيات وحش بيايند، محيطبانها ميگفتند در فلان نقطه يوز يا گور هست اما من به اين هم قانع نميشدم، بايد خودم ميديدم و به همين صورت هم بود كه اكثر مسوولان محيط زيست را كه از تهران ميآمدند، دست خالي برنميگرداندم.
شما بايد آن مكانهاي خاص را بلد باشيد به عنوان مثال اين فصل زماني است كه در چند كيلومتري پاسگاه محيطباني ... تا سر جاده بايد هفتهاي يك يوز ديده شود. شكسته موسوم به ... يا شكسته چشمه ... هم از جمله جاهايي هستند كه براي يوز امنيت خوبي دارند. (يادآوري نويسنده: مكانهاي مورد اشاره به دليل حفظ امنيت يوزها حذف شده است).
يوز موسوم به كوشكي هم زمان شما از طبيعت گرفته شد؟
كوشكي را در زمان تولگي آقايي از طبيعت گرفته بود و بعدها آقايي به نام كوشكي، پولي به اين فرد دادند تا يوز را نكشد. آقاي كوشكي آن زمان با من تماس گرفت و من هم به همراه آقاي ابراهيمي رفتيم و يوز را از آن فرد گرفتيم. كوشكي الان ديگر پير شده فكر كنم بايد نزديك 13 سال داشته باشد.
نظر شما در مورد برنامههاي تكثير در اسارت يوز چيست؟
فنسكشي خيلي خوبي در توران انجام شده اما به نظر من تكثير در اسارت آنطوري كه مدنظر است، اتفاق نميافتد چنين چيزي امكانناپذير است. يوز يك حيوان خيلي شرمو و خجالتي است و علاوه بر آن خيلي هم بدپسند است، اينكه يوزي بخواهد از فضاي بيرون بيايد و با يوز ماده داخل فنس جفتگيري كند، به نظر من امكانناپذير است. الان هم چند مامور محيط زيست هست و محيطبانها هم بندههاي خدا خيلي زحمت ميكشند تا ببينيم چه پيش ميآيد.
به نظر شما براي حفظ محيط زيست يوز بايد چه كار كرد؟
به نظرم بايد با مردم تعامل كرد، مردم آن مردم گذشته نيستند و براي حفظ محيط زيست بايد با آنها تعامل كرد. الان كار جوري شده كه محيطبانها بايد به صورت مستمر با دامدار، مردم محلي و... سر و كار داشته باشند در نتيجه نيروي آنها براي پايشهاي مستمر و گشتزني واقعا كم است. درست است كه نيرو در توران الان از زمان ما بيشتر شده اما نسبت به حجم كاري كه بايد انجام شود، كم است.
پارك ملي توران جايي است كه اگر به آن رسيده شود، از نظر محيط زيست خيلي خوب رو خواهد آمد چون تقريبا بكر است. مخصوصا با اين كاري كه سازمان محيط زيست و مردم انجام داده و آغلها را خريدهاند، محيط براي حيات وحش خيلي امنتر شده. به نظرم توران الان بيش از هر چيز به وسيله نقليه خوب و نيرو نياز دارد. محيطبانها در مورد سوخت و نيرو نياز به مساعدت دارند.
شما آينده يوز را چطور ميبينيد؟ به نظرتان احتمال بقاي اين گونه در آينده هست؟
اگر بهار شود، بله هست. اينجا ما يك ضربالمثلي داريم كه ميگويد همه چيز در دانه باران است. دو سال كه اينجا بارندگي خوب شد و بيابان وضعيتش بهتر شد، همه چيز خوب شد. حيات وحش از جبير و آهو گرفته تا گوشتخوار جمعيتشان زياد شده ولي وقتي بارندگي نميشود، حيوان طعمه كوچ ميكند و به جايي ميرود كه علف خوب باشد و طبيعتا به جمعيت گوشتخوارها هم ضربه ميخورد ولي اگر بارندگي شود، نه، شرايط خوب ميشود.
امسال شرايط چطور بوده؟ بارندگي خوب بوده؟
نه متاسفانه هنوز باران نيامده، اگر وضع اينگونه باشد و غذا نباشد، يوز ميخواهد در توران بماند كه چه كار كند؟ يوزي كه الان در طبس هست، از اينجا رفته و كوچ كرده وگرنه طبس چنين گنجايشي ندارد. يوز هم مثل من و شماست، ما هم اگر در بيابان باشيم، يك يا دو روز گرسنگي را تحمل ميكنيم اما روز دوم و سوم به جايي ميرويم كه نان و آب باشد. پارسال برعكس باران خوبي در توران داشتيم. البته امسال يك مشكلي هم كه در توران داريم، رشد آفت موش است كه تمام درختچههاي قيچ را از بين برده. از زير كه ريشهها را از بين بردهاند و از بالا هم ساقهها را خوردهاند.
چطور است كه جمعيت موش يك مرتبه اينقدر زياد شده؟
البته من ميگويم موش و شما يك چيزي ميشنويد، جمعيت موش بيداد ميكند. اينقدر سارگپه هست و موشها را شكار ميكند كه حد ندارد اما حريف نميشوند. كار از يك يا دو يا ده هزار تا گذشته و عدد از اين هم به بالا است. البته موش هم در طبيعت جمعيتش يك مرتبه زياد ميشود و بعد با كاهش غذا جمعيتش كم ميشود. باران باعث شده كه علف زياد شود و جمعيت همه حيوانها بيشتر شده مختص موش هم نيست الان در روستاي قلعه بالا ما شاهد حضور جمعيتهاي چند صدتايي قوچ و ميش و كل و بز هم هستيم.
وضعيت گورها در منطقه شما چطور است؟
الان خوب است و اگر همينطور پيش برود، بهتر هم ميشود.
وضعيت ساير گونهها چطور؟
اينجا قوچ و ميش و كل و بز هيچوقت از بين نميرود چون بالاخره حيوان در كوه است و دوام ميآورد اما حيوان دشتزي است كه آسيب ميبيند و از بين ميرود. حيوان دشتزي چون در دو سال گذشته باران آمد و امنيت هم برقرار شد، وضعش خوب شده اما بهشدت نياز به باران حس ميشود. من خاطرم هست كه در زمان خشكسالي وقتي گورها بچه ميزاييدند تا بچه بزرگ و علفخوار ميشد، از بين ميرفتند چون علفي نبود و مادر هم توان شير دادن را نداشت.
الان كه بازنشست هستيد اما اگر از شما بخواهند تمايل داريد كه باز هم براي محيط زيست كار كنيد؟
بله قطعا اگر همين الان هم به من ماشين بدهند، يك نفري حاضر به خدمت در توران هستم. ببينيد كار حفاظت از محيط زيست اينطور است كه شما بايد در بيابان بمانيد، توران منطقه وسيعي است و براي حفاظت از حيات وحش بايد در منطقه ماند نه اينكه يك روز بمانيد و برگرديد بلكه بايد بمانيد و كار را در مشت خودتان بگيريد.
الان چه كار ميكنيد؟
كار خاصي انجام نميدهم ولي دوست دارم باز هم برگردم و حفاظت كنم.
ما مديري داشتيم كه اهل خطه شمال بودند. وقتي ايشان را براي ديدن حيات وحش ميبرديم، هميشه ميگفتند كه آدرس بده، به من دقيق آدرس بده و من آن زمان به ايشان ميگفتم كه چرا شما نميبينيد خيلي نزديك و واضح است. ايشان در پاسخ ميگفتند كه چشم من به كوير عادت ندارد بلكه به جنگل عادت دارد. حالا در مورد من هم اين مساله مصداق دارد، من از بچگي همينجا بزرگ شدم و سالهاست كه با اين طبيعت زيستهام. وقتي به يك سنگ در بيابان نگاه ميكنم، آن را فقط به چشم يك سنگ معمولي نميبينم بلكه در ذهنم هست كه اصلا اين سنگ اينجا بوده يا نبوده، هر برآمدگي در بيابان به چشم من آشناست بنابراين چشم با چشم فرقي نميكند بلكه مساله آن عادت و خويي است كه چشم آدميزاد با طبيعت پيرامونش دارد. من از وقتي وارد اين كار شدم، خاطرم هست كه از زندگي و همه چيز زده بودم و خودم را وقف طبيعت و حيات وحش كرده بودم.