اخراج ديپلماتيك
سعيد داور
اخراج ديپلماتها از شگردهاي معمول در مناسبات كشورهاست. دولتها براي نشان دادن نارضايتي و اعتراض؛ تحقير و در عين حال رعايت احتياط در روابط در معرض تخريب خود؛ با اين شيوه ناراحتي و تلاش خود براي تصحيح روند را نشان ميدهند ضمن آنكه بايد آن را نوشيدن آب سرد براي كنترل اعصاب نيز تلقي كرد. اين كار در عين حال بيشتر معناي مقابله به مثل و مانور قدرت يا ضرب شست نشان دادن را دارد. معمولا اين رويه به تعديل روحيه تهاجمي روابط كشورها كمك و باب مذاكرات بهتري را باز ميكند و در پارهاي از جزييات به توازن قوا يا به هم زدن موازنه قوا منجر ميشود. آنچه ما در روابط بين امريكا و اروپا با روسيه در چند روزگذشته شاهد هستيم يك كنتاكت عمدي در مسير روابط بود. مانند مسابقه اتومبيلراني كه در وسط راه چند ماشين عمدا سپر به سپر يا تنه به تنه هم ميزنند تا ديگري را از دور خارج كند يا راننده را وادار به نيش ترمز كند كه از او عقب بيفتد. مناسبات روسيه با غرب بعد از رياستجمهوري دونالد ترامپ دچار تنش ملموسي شده كه بيشتر به نظر ميرسد ناشي از درك خاص برخي دولتها از تاثير روسيه بر جريانات رياستجمهوري ايالات متحده و لجاجتهاي بعد از آن و در نتيجه روابط مسكو با اروپا و نيز ضرورت كنترل روسها در مناطق مختلف مانند اوكراين؛كريمه يا سوريه و ليبي است. البته سياست خارجي روسيه تا حدودي به سياست خارجي اتحاد جماهير شوروي شباهت پيدا كرده و غرب از ظهور دوباره روسها در شرق اروپا ترس دارد و واكنشها؛ غالبا مربوط به چنين دركي ميشود. صرفنظر از موارد امنيتي و اطلاعاتي كه معمولا منجر به اخراج ديپلماتها ميشود؛ بيرون كردن دستهجمعي ديپلماتها مانند ديپلماتهاي روس از امريكا يا حوزه جغرافياي غرب را بايد يك حركت از پيش تعيين شده كه نشاندهنده اتحاد نظري دولتهاي غربي و دوستان محلي آنها در برابر روسيه است؛ دانست.
3 سال پيش 30 كشور نزديك به 150 ديپلمات روس را در قضاياي مربوط به سرگئي اسكريپال روسي كه براي لندن جاسوسي ميكرد و ليست جاسوسهاي روس در اروپا را به اماي سيكس انگليس داده بود؛ اخراج كردند كه 60 نفر آنها مربوط به كارمندان روسيه در سازمان ملل بودند كه از سوي امريكا اخراج شدند. روسيه در برابر اين موج اخراج؛ رفتار قاطعي داشت و موجي از اخراج ديپلماتهاي اروپا و امريكا را به راه انداخت كه مهمترين آن اعلام اخراج 60 ديپلمات امريكا و 23 ديپلمات انگليسي از روسيه بود. برخلاف امريكا روسيه داراي متحد خاصي در چنين مواردي نيست. حتي ميتوان گفت روسيه متحد جدي و قابل تعريفي به عنوان متحد استراتژيك و راهبردي واقعي ندارد و براي همين واكنشهاي آن در قبال كنشهاي غرب اغلب تك صدا؛ ولي كاملا قوي است. اين شكل از بازي؛ بعد از مدتي معمولا به روال عادي خود بازميگردد و دولتهايي كه تب اخراج گرفته بودند؛ آرام ميشوند و مناسبات با اندكي كم و زياد در روابط ادامه پيدا ميكند. به سختي ميتوان انتظار داشت كه جنگ ديپلماتها در روابط اروپا با كرملين يا روسيه با امريكا به جنگهاي كلاسيك كشيده شود يا كيفهاي اتمي روي ميز قرار بگيرند. اين رويهها تا حدودي اساس پوستريزي در روابط است و من آن را دگرديسي سياسي در روابط بينالملل ميدانم كه برخي موارد لازم بوده و غيرقابل اجتناب است و حتي پيكنيك ديپلماتيك محسوب ميشود و ميتواند فرصتهاي تازهاي براي نگاه كردن به تغييرات و جايگيري معادلههاي و ادامه مولفات يا تغيير آنها را فراهم كند. در شرايط كنوني غرب در موضع تهاجمي قرار گرفته و روسها به دفاع ديپلماتيك روي آوردهاند. سياست خارجي روسيه در قبال امريكا و اوكراين كه بيشتر ناشي از دكترين نظامي و امنيتي مسكو است باعث تشديد اقدامات كشورهايي مانند انگليس و امريكا عليه مسكو شده است. روسيه ثابت كرده كه در چنين مواقعي كوتاه نميآيد و در اين راه دو عنصر بسيار مهم به پيشبرد سياستهاي روسها به ويژه در منطقه اروپا كمك ميكند كه يكي جوامع محلي روس و اسلاو و ديگري قدرت نظامي بازدارنده روسيه است كه به عنوان يك ميراث بسيار بزرگ از شوروي امروز بعد از گذشت چند دهه از نابودي عمدي آن؛ به كمك روسها آمده است. اخراج ديپلماتها زبان بينالمللي دولتهاست. فحواي كلام روسها در اين زبان كاملا واضح است. «نميتوانيد هر كاري كه دوست داريد با روسيه بكنيد؛ مگر آنكه همان كار براي شما رخ دهد» لهجه امريكا و اروپا نيز شباهتي نزديك به واژه روسي است «اجازه نميدهيم در دنيا هر كاري خواستيد بكنيد.» فرآيند اخراجها؛ تقابل منافع دولتها با يكديگر را نشان ميدهد. صرفنظر از جذاب بودن جزييات چنين اقداماتي؛ من آن را نشانه بارزي از بيماري جهاني ميدانم كه حاكي از رشد سلولهاي سرطاني بحران در روابط بينالملل است و ثابت ميكند كه هر موقع اخراج ديپلماتها شدت پيدا كرده روابط دول در معرض مخاطره قرار گرفته و نياز به جراحي دارد. متاسفانه سيستم رهبري جهاني درگير نوعي نظام قبيلهاي است كه در آن دولتها داراي رهبران تربيت يافته با ايدهآلهايي كه به نيازهاي روز دنيا بتوانند جواب بدهند؛ نيستند. در امريكا افرادي مانند جو بايدن به طور سنتي به مركز هل داده ميشوند تا مردم از بين دو نفر برگزيده حزبي يك نفر را انتخاب كنند و شخصيتهايي مانند ترامپ كه چهره نوظهوري در برابر انتخابهاي سنتي و اجباري حزبي محسوب ميشد بيشتر از يك دوره فرصت مديريت پيدا نميكنند. در انگلستان ترزا مي و بوريس جانسون به جاي وينستون چرچيل؛ آنتوني ايدن و مارگارت تاچر به پلاك 10 ميروند و در فرانسه مكرون يا ساركوزي انتخاب فرانسويها به جاي دوگل؛ دستن و ژاك شيراك هستند. اين روال كم وبيش در خيلي از كشورهاي اروپا و غير اروپايي اتفاق ميافتد و ما در چرخش عناصر رهبري در اروپاي شرقي و آفريقا و آسيا به خصوص در چين كه هيچ كس تاثير و شگفتي وجود مائو يا دنگ شيائو پينگ را فراموش نميكند؛ اين فرآيند را شاهد بوديم. اين موضوع در روسيه نيز تا حدودي صدق ميكرد كه در 15 سال آخر عمر شوروي ما ناظر افرادي مانند گورباچف؛ چرنينكو يا آندروپوف و يلتسين بوديم كه به جاي استالين و خروشچف؛ يا برژنف قدرت را دركرملين در دست گرفتند و موجب تزريق عمدي ويروس نابودي در آناتومي شوروي شدند كه با ورود ولاديمير پوتين متوقف شد. پرتاب ديپلماتها به بيرون حرص دولتها از يكديگر است كه نشانه جدي ناتواني ساختار دولتها در رفتار با موضوعات جهاني و تحولات و ضعف آنها در پيدا كردن راههاي غلبه بر تزلزل رواني در مناسبات جهاني است. در حال حاضر اروپا و امريكا مدعي ضرورت اعتمادسازي از سوي روسيه هستند و آن را در عدم دست زدن به رفتارها و اقداماتي ميدانند كه منافع غرب و متحدين آن را تهديد نكند. ترس بزرگ اروپا و امريكا از ماشين نظامي روسيه است و استقرار موشكهاي بالستيك روس در نزديكي مرزهاي اروپا را خطر ميدانند در حالي كه روسها تمام سياست و رفتار خود را ناشي از نياز به دفاع از خود و اتخاذ تدابير لازم براي تضمين امنيت ملي خود تلقي ميكنند. از نظر روسها اجازه نروژ به امريكا براي ايجاد و تجهيز پايگاه در خاك آن كشور يك تهديد جدي عليه مرزهاي روسيه است ولي در غرب به اين موضوع چنين نگاه نميشود. اين به معناي برخورد منافع با يكديگر است كه طبيعتا در پارهاي از موارد به تئاتر اخراج ديپلماتها مانند اخراج تازه 18 ديپلمات روسيه از چك و مانور هوايي روسيه در درياي سياه منجر خواهد شد.