داستانِ بلندِ «عشق بينِ دو هزاره» اثرِ فروزنده فرخي است كه چاپ دومِ آن به همتِ نشر پيام امروز منتشر شده است. موضوع كتاب بسانِ بسياري از داستانهاي بلند، متضمنِ عشق و ناكامي است؛ اما در جريانِ رويدادهاي عاشقانه كه روساختِ داستان را تشكيل ميدهند، حوادثِ اجتماعي، سياسي و فرهنگي نيز در بطن داستان در جريان هستند و احساساتِ مخاطب را از سويههاي مختلف برميانگيزند و به واسطه عناصري چون صميميت و تعليق، مخاطب را به يك نفس خواندنِ كلِ كتاب ترغيب ميكنند.
يكي از نقاطِ برجسته و مهمِ اين داستان، در پايان نافرجام آن رقم ميخورد. پاياني كه در آن «وصال» در كار نيست.
در اين كتاب، مخاطب از يك سو با داستاني رئاليستي و تاريخي و از ديگر سو با داستاني رمانتيك و شاعرانه مواجه است. همانطور كه گفته شد اين داستانِ بلند از زمينه و زمانه اجتماعي- سياسي برخوردار است و مخاطب با داستاني سانتيمانتاليستي و سطحي مواجه نيست. نويسنده در جريانِ مسائلِ عاشقانه و رمانتيك، بسياري از مسائلِ فلسفي، سياسي و فرهنگي را نيز در بطنِ داستانِ خود پرورانده است. داستان برخي از زواياي مبارزاتِ پيش از انقلابِ اسلامي و تب و تابهاي آن را به تصوير ميكشد.
«آرش» (قهرمانِ اصلي) و «صراحي» (زنِ قهرمان و سختي كشيده) دو شخصيتِ اصلي داستانند كه علاوه بر سختيها و مشقتهاي مبارزاتِ سياسي و اجتماعي، درد و رنج جدايي و ناكامي در عشق را نيز متحمل ميشوند.
مطرح شدنِ بسياري از نابسامانيهاي فرهنگي و تاريخي در كنارِ روايتِ عاشقانه داستان نيز قابل تامل است؛ مسائلي چون: مشكلاتِ فرهنگي و خانوادگي، تعصبهاي بيمورد و كاذب، افكارخشك و متصلب، مشكلاتِ حادِ سياسي همچنين تصاوير و درونمايههايي چون مبارزات، آرمانها، ايثارگريها، فشارهاي شديدِ روحي و رواني، تعقيب و گريزها و درنهايت جدايي و سرگشتگي، موضوعاتي است كه مخاطب در طول داستان با آنها مكرر مواجه ميشود و با وجودِ پيروزيهاي مبارزاتي و سياسي آرش، اثرات و تداعيهاي نوستالژيك و خاطراتِ ناشي از زيستِ نافرجامِ عاشقانه، هنوز بر جان آن دو زخم ميزند. از ديگر نقاطِ برجسته داستان اين است كه اگرچه راوي و نويسنده يك زن است اما با «جنسيتِ زنانه» متعصبانه روبهرو نميشود:
«من زنِ مغروري كه ادعاي شجاعت داشت.» (ص13)
يا «در مواقع عادي چيزي از ماشين سرم نميشد.» (ص15)
همچنين ديدگاههاي انتقادي داستان نسبت به «ماترياليسم» و ماديگرايي قابل تامل است:
«اين دنياي رنگ و وارنگ فريبنده انباشته از كالا، آدمهاي مصرفكننده را همچون رباتهاي خودكار، جوري برنامهريزي ميكرد كه از بام تا شام، فقط در پي مصرف اين توليدات انبوه باشند.» (8) همچنين نگاه انتقادي نسبت به افكار و رسوم كهنه، امري برجسته دركل داستان است:
«افسوس كه رسوم كهن و جاري چون بندي بر پاي جوانان بود و زنان بيش از مردان از اين زخم برميداشتند.» (47)
همچنين نگاه انتقادي به آرمانگرايي صِرف در بخشهايي از داستان به چشم ميخورد: «آرمانگرايي نسل جوان آن دوره شايد براي خودشان هيجانانگيز و شيرين بود ولي براي كسانشان حاصلي جز رنج و اندوه نداشت.» (119)
همچنين از منظر نحوي و بلاغي برخي جملاتِ داستان واجدِ عناصر و لحنِ شاعرانهاند كه به داستان طراوتي خاص بخشيدهاند:
«در هوا شناور بودم.» (77) ترس قالب زده بود (ص12) جمعيت مرا ميكند و ميبرد (13) بوسههاي كفآلود (9) مرا در بغل ميزد (18) رويايي كه در برم گرفته (22) از نيشگون سر انگشتانِ گرمي آفتاب (23) سوار اسبي سپيد مرا ميراند (74) قطره اشك بر چهرهام ميدويد (78).
داستانِ بلندِ «عشق بين دو هزاره» همچنين واجدِ برخي ارتباطهاي بينامتني با رمانِ معروفِ «ليديال» اثرِ رومنگاري است. رمانِ «ليديال» نيز روايتگرِ يك رابطه عاشقانه است كه با وجودِ سختيها و مشقتهايي كه دو شخصيتِ داستان در خلالِ مبارزاتِ سياسي متحمل ميشوند، در نهايت قهرمانِ اصلي داستان اسيرِ اشتياقِ بيش از حدِ عاشقِ خود ميشود و پاياني تكاندهنده و رعبآور را رقم ميزند. در اين رمان نيز شاهدِ تقابلِ عشق/سياست هستيم و جالب آنكه زنهاي اين دو داستان، رابطه عاشقانه خود را به اهدافِ سياسي ترجيح ميدهند. براي مثال در داستان «عشق بين دو هزاره» وقتي كه آرش از مصيبتهايي كه در جامعه وجود دارد سخن ميگويد، صراحي بياعتناست و تنها به عشق خود ميانديشد و دوست دارد احساسات خود را به معشوقش ابراز كند. مهدي غبرايي در مقدمه «ليديال» مينويسد: «...آنجاهايي كه آرمان(شخصيتِ داستان) دادِ سخن ميدهد، متاثر شدم و ميبينم چقدر به چنين رمانهايي نياز داريم كه تارهاي جان ما را... به لرزه درآورد و بخشي از زندگي و جواني ما را زنده كند. به هر حال، ليديال بار ديگر حديث عشق است كه نامكرر است... غلبه آن بر همه موانع و كجتابيهاي زمانه، هر چند با فرجامي تلخ اما داستاني شيرين و جاودانه؛ توام با جنب و جوش و بيقراري بخشي از نسلي در آستانه چرخش قرني دورانساز...» «عشق بين دو هزاره» نيز داستاني است كه از ظنِ راقمِ اين سطور واجدِ همين عناصر است. خواندن اين داستانِ پر آبِ چشم موجب ميشود تا نسلِ جوانِ ما شمهاي از فراز و فرودهاي زندگي و گذارها وگُسستهاي تاريخي را دريابند و با احوالات و سرگذشتِ شخصيتها و قهرمانانِ مظلوم و غريب اما بزرگ و شجاعِ تاريخ خود آشنا شوند. انسانهاي بزرگي كه براي آبادي و استقلالِ ايران از لذتها و خوشيهاي خود گذشتند و حسرتِ زندگي آرام و همراه با عشق را تا سالها بر دلِ خانودههاي خويشد به امانت گذاشتند.
داستان بلند از زمینه و زمانه اجتماعی- سیاسی برخوردار است و مخاطب با داستانی سانتیمانتالیستی و سطحی مواجه نیست. نویسنده در جریان مسائل عاشقانه و رمانتیک، بسیاری از مسائل فلسفی، سیاسی و فرهنگی را نیز در بطن داستان خود پرورانده است. داستان برخی از زوایای مبارزات پیش از انقلاب اسلامی و تب و تابهای آن را به تصویر میکشد.
داستان بلند «عشق بین دو هزاره» واجد برخی ارتباطهای بینامتنی با رمان معروف «لیدیال» اثر رومن گاری است. در این رمان نیز شاهد تقابل عشق/ سیاست هستیم و جالب آنکه زنهای هر این دو داستان، رابطه عاشقانه خود را به اهداف سیاسی ترجیح میدهند.