عشق و جسارت
حسن لطفي
آنتوني شخصيت فيلم پدر (فلوريان زلر) هيچ شباهتي به دكتر هانيبال لكتر (شخصيت عجيب فيلم سكوت برهها ساخته جاناتان دمي) ندارد.
اما در هر دو فيلم آنتوني هاپكينز خود خودش است. نه اينكه وقتي اين دو فيلم را نگاه ميكنيم بازيهاي يكساني شاهديم. نه! هانيبال با آنتوني از نظر حركت بدن، مكث، تغيير حالت و نحوه بيان ديالوگ تفاوتهاي بسياري دارد؛ تفاوتهايي كه نشان ميدهد گذر زمان ذرهاي از توانايي و قدرت بازيگري هاپكينز كم نكرده است. او دنياي آشفته آنتوني را به خوبي عالم مخوف هانيبال درك كرده است.
شايد بخشي از اين قدرت و توانايي مربوط به اتفاقي است كه در مصاحبهاي به آن اشاره كرده؛ اتفاقي كه در جوانياش رخ داده و او را از فنا و نيستي نجات داده است.
آنطوركه او اشاره كرده در آن روزگار پيغامي دريافت ميكند(پيغامي كه احتمالا از ناحيه خودش بوده است) و از او پرسيده: ميخواهي زندگي كني يا ميخواهي بميري؟
هاپكينز كه هنوز به شهرت نرسيده بوده ميان مرگ و زندگي، دومي را انتخاب ميكند. انتخابي كه خدمت بزرگي به خودش و تاريخ سينما ميكند.
البته گذشته از دنياي سينما و عالم خيال اين انتخاب پيغامي براي ديگران دارد. پيغامي كه آنتوني هاپكينز كهنسال به نسل جوان ميدهد: من روزهاي بد هم داشتم و حتي يك وقتهايي دچار ترديد و نگراني ميشدم. اما با همه اينها ميگويم طاقت بياوريد. امروز ما فردايي است كه نگرانش بوديم. شما جوانها تسليم نشويد. جسور باشيد.
شنيدن چنين حرفهايي از زبان كسي كه در دنياي واقعي زندگي پرتلاطمي (به گفته خودش) داشته و در دنياي سينما زندگي دردناك مردي را تجربه كرده كه زوال عقل شرايط را برايش سخت ميكند، دلنشين است.
بيشك او دريافته كه زندگي با عشق(عشقي كه نمونهاش عشق فرزند به پدر در كهنسالي است و در فيلم پدر به خوبي تصوير شده) و جسارت ميتواند فردا را به امروزي خوب مبدل كند. براي درك ادعايم پيشنهاد ميكنم علاوه بر تماشاي فيلم پدر كه در كنار بازي درخشان آنتوني هاپكينز ازكارگرداني و فضاسازي خوبي هم برخوردار است و بازيگر زنش(اليويا كلمن) هم كم از هاپكينز ندارد به دنبال مصاحبه تصويري هاپكينز باشيد.
شك ندارم شنيدن حرفهاي هاپكينز از زبان خودش تاثير بيشتري دارد.