مخالفت محترمانه
سيدحسن اسلامي اردكاني
يكي از سريالهاي آموزنده كه سال گذشته ديدم، مجموعه تاج(The Crown) محصول بريتانيا بود كه سرگذشت ملكه اليزابت دوم را از پيش از به تخت نشستن تا چالشهاي دوران ملكه بودن گزارش ميكند؛ سريالي وزين، خوشساخت با زبان فاخر اشرافي، مستندگونه و در عين حال دراماتيك.
قسمت ششم از فصل سوم اين سريال ناظر به برخورد ملكه با نخستوزير حزب كارگر، هرولد ويلسون، است. ملكه كه شخصيت سرسختي دارد، در مجموع تسليم استدلال نرم و نيرومند نخستوزيرش ميشود و اين را بخشي از شيوه مديريت خود ميداند. در نتيجه پروايي از قبول توصيه يا در واقع تجويز او ندارد. در جايي نخستوزير محترمانه ملكه را وادار ميكند براي مصالح سياسي، پسرش چارلز را براي يك ترم تحصيلي به دانشگاهي در وِلز بفرستد تا زبان وِلْش بياموزد. سرانجام ملكه تسليم ميشود و شاهزاده چارلز، يا پرنسِ ولز، راهي ميشود. اما عمده مردم كه گرايش ناسيوناليستي و سلطنتگريزانه دارند روي خوشي به او نشان نميدهند.
دشواري قضيه زماني آغاز ميشود كه رييس دانشگاه از تدي ميلوارد، استاد درخشان زبان وِلْش، ميخواهد تا به شاهزاده اين زبان را تعليم دهد. از قضا اين استاد معاون حزب مليگرا و جمهوريخواه وِلز است و با نظام سلطنتي انگلستان عميقا مخالف است. از اين رو در آغاز به شدت مخالفت ميكند و اين درخواست را تعرض به همه باورهاي خود ميشمارد اما رييس دانشگاه او را قانع ميكند كه منافع دانشگاه اقتضا ميكند او به اين كار تن بدهد و حتي آن را فرصتي براي تاثيرگذاري بر چارلز بداند.
بدينترتيب تدي ميلوارد، پس ازگفتوگو با همسرش كه او نيز شديدا مخالف اين كار است با بيميلي تن ميدهد و چارلز دانشجوي او ميشود. در همان جلسه اول تفاوت ديدگاهها به خوبي آشكار ميشود. هنگامي كه شاهزاده بر نگاه سلطنتستيزانه او انگشت ميگذارد، استاد پاسخ ميدهد:«من مربي هستم.» چارلز ميپرسد:«يعني شما عقايد سياسي خود را پشت در كلاس ميگذاريد؟» استاد پاسخ ميدهد:«نه. اين نگاه سياسي من است كه هر روز بر آنم ميدارد تا وارد كلاس شوم و به اين باور عمل كنم كه همه مستحق تحصيلات دانشگاهي هستند.» شاهزاده ميگويد:«ولي شما مرا تاييد نميكنيد.» استاد پاسخ ميدهد كه هيچ مشكل شخصي با او ندارد. باز شاهزاده ميگويد:«ولي شما آرزو ميكنيد كه نقش من وجود نداشت و خانواده من نبود.»
استاد باز پاسخ ميدهد كه او خودش را براساس ضديت با چيزها تعريف نميكند بلكه براي خدمت به چيزهايي چون فرهنگ،كشور و مهمتر از همه زبانش فعاليت ميكند. اين گفتوگوي راديكال و در عين حال مودبانه زمينه خوبي براي شروع روابط استاد شاگردي اين دو است.
هر چه زمان ميگذرد، سردي روابط كم ميشود و گرماي مناسبات انساني عميقي بين اين دو شكل ميگيرد. چارلز به خانه استاد ميرود، ميهمان آنها ميشود وگفتوگوهاي آنها از مسائل درسي فراتر ميرود و به ريشههاي اختلافات ميرسد. اين رويكرد ايجابي يك استاد پخته و سياسي دانشگاهي موجب ميشود تا چارلز سرانجام بخشي از سخنراني خود را به زبان ولزي ارايه و در آن از فرهنگ ولزي دفاع كند و چنان همدلانه سخن بگويد كه غالب مردم او را تحسين كنند. رفتار سنجيده، حرفهاي، گاه سرد و عميقا انساني ادوارد ميلوارد استاد ولزي، شاهزاده چارلز را دگرگون ميكند و به مخاطب ميآموزد كه چگونه ميتوان با كسي عميقا مخالف بود و در عين حال انساني رفتار كرد و در پيچيدهترين شرايط هم مناسبات انساني را حفظ نمود.