گذر از جبلالطارق
مرتضي ميرحسيني
بين ساحل شمالي مراكش و نواحي ساحلي جنوب اسپانيا تنگهاي وجود دارد كه آن را جبلالطارق(Gibraltar) مينامند. كشور كوچكي هم به همين نام در آنجا واقع است كه امروزه بخشي از قاره اروپا محسوب ميشود. جستوجوي چرايي اين نامگذاري ما را به اواخر قرن اول هجري، به سالهاي زندگي يكي از فرماندهان سپاه اسلام به نام طارق بن زياد ميبرد. ميگويند اصل و تبارش به بربرهاي شمال آفريقا ميرسيد و پدر و اجدادش همگي در زمره مشركان و پيرو باورهاي خرافي قبايل خودشان بودند. خود طارق هم حداقل تا اوايل جواني چنين اعتقاداتي داشت اما بعد در همان سالهايي كه اسلام در شمال آفريقا پيشروي ميكرد او هم از باورهاي سنتي و اجدادياش دست كشيد و مسلمان شد كه يكي از غيرعربهاي نومسلمان به شمار ميرفت كه از نگاه حكومت وقت «موالي» خوانده ميشدند و از همين موالي خوانده شدنش هم بود كه برخي به اشتباه گفتند(و ميگويند) شايد او ايراني بوده باشد. ميان كوهها رشد كرد و به جواني بسيار نيرومند و جسور و پرطاقت تبديل شد. چندي بعد از پذيرش دين اسلام بود كه به موسي بن نصير، امير اموي شمال آفريقا معرفي شد و به خدمت او درآمد. با حمايت موسي- كه در اين بربر نومسلمان، لياقت فرماندهي و انجام كارهاي سخت ميديد- به سركردگي رسيد و فصل تازهاي از زندگياش آغاز شد. به جز چند صفتي كه دربارهاش گفته شد با دو ويژگي صداقت و امانتداري هم از ديگران متمايز ميشد كه اين دو ويژگي در آن زمان ميان كارگزاران دولت اموي بسيار كمياب بود. بعد كه اسلام در شمال آفريقا تثبيت شد و زمان رخنه در اروپا فرارسيد، اين طارق بود كه -به دستور موسي- اولين موج حمله به اسپانيا را فرماندهي كرد و بهار سال 90 خورشيدي(711 ميلادي) در چنين روزي به آن سرزمين چندپاره و فرورفته در ظلمات جهل قدم گذاشت. جنگ پشت جنگ و سرانجام بخش بزرگي از اسپانيا را گرفت. هر بار كه سربازانش از زيادي سپاه دشمن ميترسيدند يا به دليلي در ادامه پيشروي متزلزل ميشدند او با سخنرانيهاي پرشور و حماسي و وعدههاي ملموس به آنان انگيزه ميداد و گاهي چنين به نظر ميرسيد كه فقط اراده طارق است كه سپاه را وادار به حركت ميكند و به پيش ميراند. خبر پيروزيهاي او ابتدا موسي را خوشحال و خرسند و بعد نگران كرد. حسادت امير اموي كه آن زمان پيرمردي حدودا 70 ساله بود، برانگيخته شد و خودش با اين انگيزه كه همه پيروزيها و افتخارات به نام طارق نوشته نشود به اسپانيا رفت. سپاهي بزرگ را هم با خود به آنجا برد و چند ناحيه كه طارق بدون جنگ رها كرده بود، گرفت. ميگويند ميان ارباب و خادم رقابت افتاد و موسي هم در اين رقابت، لجاجت و ناسپاسي زيادي از خودش نشان داد. اما طارق واقعا با موسي رقابت نميكرد و هميشه ميكوشيد تا خشم و حسادت او را تحريك نكند. همين روحيه طارق هم بود كه از تشديد اختلافات و شكلگيري مشكلات بيشتر در سپاه جلوگيري كرد و به آن رقابت موهوم- كه احتمالا فقط در ذهن موسي و نزديكان و مشاورانش جريان داشت- پايان داد. اين دو در زمان وليد بن عبدالملك احترام و قدر ديدند اما سليمان، خليفه بعدي كه به دليلي از آنان دلخور بود، هر دو را از مقامشان بركنار كرد. گفتهاند در زمان وليعهدي دستوري به طارق و موسي داده بود كه در حوزه اختيارات خليفه بود و اين دو به دستورش تمكين نكرده بودند. طارق پس از آن به حاشيه رفت و چندي بعد هم درگذشت.