قضاوت تاريخ مهم است
محسن آزموده
در روزهاي اخير، يكي از سياستمداران در گفتار خود صراحتا تاكيد كرده كه «نگران تاريخ نيست» و كاري به تاريخ ندارد. اين سخن ميتواند به گونههاي مختلفي تعبير شود. يكي اينكه ما مامور به وظيفهايم و بايد به امروز و اكنون بينديشيم، اگر نيك و فضيلتگرايانه عمل كنيم، حتي اگر امروز و از جانب مردمان هم درست قضاوت نشويم، تاريخ ما را به درستي قضاوت ميكند. در برابر اين تعبير مثبت و همدلانه، ميتوان «نگران تاريخ نبودن» را به گونهاي ديگر نيز تفسير كرد، اينكه اصولا تاريخ اهميتي ندارد و به قضاوتش نبايد وقعي گذاشت. ما از فراتاريخ پيروي ميكنيم و اساسا امور تاريخي، اهميتي ندارند.
اما تفسير دوم نگرانكننده و نيازمند نقادي است. تاريخ به عنوان قضاوت عقل بشري، اهميت زيادي دارد و اينكه كنشگري به آن هيچ وقعي ننهد، خطرناك است. ابعاد و سويههاي متكثر بسياري از اقدامات و كنشهاي انسانها، در هياهوي لحظه حال، به علت نزديكي بيش از اندازه به واقعيت جاري، ديده نميشود و نميتوان راجع به آنها قضاوت كرد. قاضيان و داوران كنوني، به دليل درگيري با آنچه در جريان است، به نحوي از انحا از آن سود و زيان ميبرند و در نتيجه قضاوت و داوري آنها مشوب به منافع و مضار يا سود و زيان ايشان است. ضمن آنكه همه پيامدها و نتايج اقدامات و كنشها، در لحظه حال به وقوع نميپيوندد و براي ثمر دادن نتيجه، بايد صبر داشت و منتظر ماند.
انقلاب فرانسه (1789)، از منظر ادموند برك
(1729-1797)، سياستمدار و انديشمند محافظهكار ايرلندي كه همزمان با اين رويداد تاريخي ميزيست و مينوشت، به علت از بين بردن نظم قديم و پيامدهاي خشونتآميز آن، رويدادي فاجعه بار و ناپسند بود، در حالي كه الكسي دو توكيل (1859-1805) متفكر و سياستمدار فرانسوي كه نيم سده پس از اين واقعه به تامل راجع به انقلاب ميپرداخت، از منظري جامعتر آن را تحليل كرد. امروز با گذشت حدود دو قرن و نيم از انقلاب فرانسه، نگاه ما به اين واقعه تاريخساز و قضاوتمان راجع به ابعاد مختلف آن و كنشگراني كه در آن حضور داشتند، بسيار عميقتر و گستردهتر شده است. ما اطلاعات جامعي درباره افرادي كه پيش و پس از اين واقعه نقشآفريني كردند، انگيزهها و اقدامات آنها و پيامدهاي گفتار و كردارشان ميدانيم، ضمن آنكه نفع و ضرر مستقيمي از قضاوت تاريخي خود راجع به آن نميبريم، اگرچه ترديدي نيست كه هر روايت و قضاوت تاريخي، لاجرم با سوگيري صورت ميگيرد و هيچ قاضي و داوري نميتواند مدعي شود كه آنچه درباره يك رويداد تاريخي ميگويد، بيشائبه نفع و ضرر و كاملا براساس معيارهاي عيني صورت گرفته است. به تعبير دقيقتر، عينيت (بيطرفي) تام و تمام در خوانش تاريخ، آرماني دستنيافتني است. اما ميتوان مطمئن بود كه قضاوت تاريخي يك رويداد، در مقايسه با قضاوت معاصران آن رويداد، با آگاهي و دانايي جامعتري صورت ميگيرد.
كوتاه سخن آنكه تاريخ، قاضي و وجدان زنده بشري است و اقدامات كنشگران سياسي و اجتماعي را براساس عناصر درونماندگار قضاوت ميكند. از اين رو آنكه تعمدا و با تكيه بر باورهايي فراتاريخي به قضاوت تاريخي اهميتي نميدهد، به داوري عقل بشري با همه نواقص و سوگيريهاي آگاهانه يا ناآگاهانه آن پشت ميكند و از پذيرش بار مسووليت در برابر اقدامات و تصميمگيريهاي خود سر باز ميزند، با پيوند زدن خود به فراتاريخ و اين انتخابي نگرانكننده و مستلزم تامل است.