دكتر حشمت طالقاني
ميهنپرستي پر شور با عقايد مترقي
محمود فاضلي
ابراهيمخان حشمت، مشهور به دكتر حشمت طالقاني از مبارزان بزرگ نهضت جنگل، ميهنپرستي پرشور با عقايد مترقي بود. محل تولدش روستاي «شهراسر» طالقان است. ابراهيم فخرايي در كتاب «سردار جنگل» از دكتر حشمت چنين ياد ميكند:«يكي از اطباي حاذق و در عين حال از مردان آزاده و خدمتگزار بود، مردي با ايمان و نيكنام كه در جنبش مشروطه از مجاهدين صديق و طبيب نظامي ملي در قيام جنگل از سران فداكار بود.»
دكتر حشمت در نهايت صميميت با بيماران رفتار ميكرد. يك مرد تحصيلكرده طب، از لحاظ جنبه آزاديخواهي در محيط لاهيجان درخشندگي خاصي داشت. به مناسبت همين افكار آزاديخواهانه به نهضت جنگل كه در غرب گيلان فعاليت داشت، ملحق شد و به ميرزاكوچك پيوست و عهدهدار رهبري نهضت در قسمت شرق گيلان شد. حشمت، فرمانده نظامي توانايي در جنگ عليه نيروهاي روس و انگليس بود. ميرزا كوچكخان به او احترام فوقالعاده ميگذاشت. كوچكخان پس از ورود به لاهيجان درنگ را صلاح نديد زيرا قواي 20 هزار نفره دولت در تعقيبش بودند، در حالي كه قصدش جنگيدن با قواي دولت نبود و حتيالمقدور از اين كار پرهيز داشت. لاجرم با دكتر حشمت و ساير سران جنگل از لاهيجان بيرون رفت و عازم دامنههاي جبال لنگرود و رودسر و رانكوه و تنكابن شد. با حمله قواي دولتي به فرماندهي ايوبخان ميرپنج از يكسو و حمايت هواپيماهاي انگليسي از آنها مواضع جنگليها، مجال به جنگليها نميداد تا آنجا كه ميرزا كوچكخان ناچارميشود به همراه 943 نفر از مبارزان جنگل به سوي شرق گيلان و لاهيجان حركت كند. وقتي همراهان ميرزا به لاهيجان رسيدند، دكتر حشمت با نفرات خود به آنان پيوست كه تعدادشان به 1432 نفر رسيد. جنگهاي جنبش جنگل با نيروهاي انگليسي سبب تحليل قواي نظامي و تسليحاتي جنبش شد و به تبع آن صلحي كه با انگليسيها برقرار شد چندان به سود جنبش نبود. رويداد ديگري كه بيتاثير از حادثه پيشين نبود، تسليم شدن احمد كسمايي با نيروهايش به دولت وثوقالدوله بود. اين دشواريها بر تسليم شدن دكتر حشمت بيتاثير نبود. خستگي و فرسودگي ناشي از اين عقبنشيني از يك سو و اعتماد دكتر حشمت به سوگند مقامات دولتي، در امان دادن به او از سوي ديگر سبب شد با همراهانش تسليم شوند. پس از تسليم احمد كسمايي به قزاقها و لو رفتن تمام موازنههاي جنگل، ميرزا تصميم ميگيرد كه از راه سياهرود به دكتر حشمت در لاهيجان ملحق شود با ورود جنگليها به لاهيجان و تعقيب و گريز نيروهاي قزاق، ميرزا صلاح را در آن ميبيند كه لاهيجان را ترك كند، ناگزير با دكتر حشمت كه در آن زمان فرماندهي قشون شرق دولت شوروي ايران را بر عهده داشت به كوهستانهاي كاكوه و سياهكل و از آنجا به رودسر و رانكوه و بالاخره تنكابن روي ميآورد. سرانجام جنگ از چندين جبهه ميان جنگل و قزاقها آغاز شد و عدهاي تلفات به هر دو طرف وارد شد، دكتر حشمت كه فرمانده بود در قلعه گردن تنكابن محصور شد و در مقابل قزاقها همچنان مقاومت ميكرد، فرمانده قزاق به فكر خدعهاي براي بيرون آمدن دكتر حشمت از قلعه بود و به دكتر پيشنهاد متاركه و تسليم شدن داد تا اينكه به دكتر و همراهانش تامين جاني و مالي داده شود. آنچه موقعيت را براي كوچكخان اندوهبارتر ميكرد، رويگرداني يكي از نزديكترين يارانش، دكتر حشمت بود. ميرزا در ديدار با او به او هشدار داد راهي كه برگزيده خطا بود و مسلما به مرگ او ميانجاميد. استدلالهاي ميزرا فقط تاثير موقتي بر دكتر حشمت داشت زيرا حشمت تحت تاثير فضاي رواني جديد حاكم بر كشور و سكوت و خروج همه سياستمداران ضدانگليسي كه در چرخش ناگهاني پس از پيروزي انگليسيها در آبان 1317 جنگليان را واگذاشته بودند، دلسرد شده بود. ميرفخرايي ميگويد:«مقامات نظامي دولت به دكتر پيام فرستاده و به استناد اينكه مسلمانند و فرد مسلمان به ريختن خون برادران همكيش راضي نيست، پشت قرآني را به علامت تامين مهر كرده، سوگند ياد نمودند كه در صورت تسليم، جان و مال او مصون از هر نوع تعرض خواهد بود و به علاوه امكان دارد آينده درخشاني نيز در انتظارش باشد. دكتر حشمت سوگند مقامات نظامي را حمل به صحت نمود و با تعدادي از مجاهدين تحت فرماندهياش تسليم شد. دكتر حشمت در اين كارزار، فريب وعدههاي فريبنده مامور سياسي انگليس و فرمانده تزاري لشكر قزاق را خورد و خود را تسليم متجاوزان كردند كه البته بهاي اين سادگي را با جان خويش پرداخت. ميرزا كوچكخان وقتي خبر تسليم شدن حشمت را شنيد بياختيار گفت:«انا لله و انا اليه راجعون» و با اداي اين آيه او را از دست رفته به حساب آورد. طولي نكشيد كه جلسه به ظاهر محاكمه نظامي ترتيب داده شد و بدون اينكه حق دفاعي براي دكتر قايل شوند، حكمي را كه از پيش انشا كرده بودند، قرائت و به اعدام محكومش كردند. مردم به اين انتظار بودند كه سخنان دكتر حشمت را در آخرين لحظات زندگي خواهند بشنوند اما او هيچ نگفت و شايد با اين سكوت ميخواست بفهماند كه جواب اين سخنان پوچ، خاموشي است لذا بالاي چهارچوبه رفت و نگاه معنيداري به جمعيت حاضر كرد و پس از يك آه سرد طناب را شخصا به گردن انداخت. از حركات مظلومانه و در عين حال شجاعانهاش دفعتا صداي ضجه و شيون از ميان تماشاچيان برخاست. دژخيمان طناب را بالا كشيدند. انتشار خبر اعدام دكتر حشمت، جنگليهايي كه به تسليم فكر ميكردند را هوشيار كرد. مشخص شده بود كه نميتوان به وعدههاي دشمن اعتماد كرد و فرجام تسليم چيزي جز مرگ نيست. از اين رو مقاومت نيروهاي هوادار ميرزا ادامه يافت و جنگ، بسيار بيشتر از آنچه انتظار ميرفت به درازا كشيد.