ركورد آنري دگرانژ
مرتضي ميرحسيني
زماني كه اين ركورد را زد 28 سال داشت و موفق شد در يك ساعت مسافتي بيشتر از 35 كيلومتر را طي كند. آنري دگرانژ هم ورزشكار بود و هم روزنامهنگار ورزشي و ميگويند در نوشتن مستندات و روايت حوادث از هموطنش اميل زولا تقليد ميكرد. او در تاريخ ورزش، چهره مهم و مشهوري است. چرا؟ به اعتبار برگزاري و سازماندهي مسابقات دوچرخهسواري تور دو فرانس. فكر اوليه اين رقابت از او نبود، اما از همان ابتدا، يعني سال 1903 در اجراي آن نقش اصلي را به عهده گرفت و از اينرو او را پايهگذار تور دو فرانس ميشناسند. مسابقاتي كه به قول جيم مكگرن مورخ، هم براي ركابزنان و هم براي كساني كه رقابت را جدي پيگيري ميكنند معنايي بيشتر از يك رقابت ورزشي دارد و به سفري فردي و اوديسهوار شبيه است كه هركسي از پس آن برنميآيد. دگرانژ در خانوادهاي معمولي و متوسط متولد شد و به هدف شغل وكالت چند سالي در مدرسهاي مذهبي تحصيل كرد. اما نوشتهاند چون با دوچرخه به مدرسه ميرفت و هميشه لباس مناسب دوچرخهسواري (و نامناسب از نظر مديران مدرسه) را ميپوشيد از آنجا اخراج شد. پس از آن به ورزش چسبيد و سال 1891 بود كه از بوردو تا پاريس ركاب زد. سرعت نقطه ضعفش بود و استقامت نقطه قوت او، و آن ركود تاريخي را هم يازدهم مه 1893 - در ورزشگاهي از ورزشگاههاي پاريس - با همين ويژگي دوم ثبت كرد (يك ساعت ركاب زدن بدون توقف در آن دوره كاري بيسابقه بود). در جنگ اول جهاني چند هزار سرباز فرانسوي زيرنظر او ورزش و تمرين كردند و آماده اعزام به خط مقدم درگيري شدند. خود او هم كه آن زمان بيشتر از 50 سال داشت لباس سربازي به تن كرد و به جنگ رفت. سرباز داوطلب و بدون درجه نظامي بود اما همه نظاميان فرانسوي به او احترام ميگذاشتند و بين خودشان ميگفتند اگر مردي راستقامت با موهاي خاكستري، با نشان لژيون دونور به سينهاش ديديد، بدانيد كه او آنري دگرانژ است. دگرانژ براي تماميت ارضي، جغرافيا، مليت و حتي سلامت و تندرستي مردم كشورش اهميت زيادي قائل بود. در دورهاي رشد كرد كه فرانسه از جنگ با پروس زخمي بود و ميگفت كشور ما به زور بازو، به اراده و به شخصيتي قوي نياز دارد و ورزش اينها را به ما ميدهد. قبل از دگرانژ، مسابقات دوچرخهسواري رقابتي كماهميت و حداكثر يكروزه بود، اما او با تور دو فرانس عملا دوچرخهسواري را به يكي از ورزشهاي معتبر دنيا تبديل كرد. يك سال بعد از ثبت آن ركورد، كتابي درباره تمرين و آمادگي بدني نوشت كه گفتوگويي خيالي بين دو نفر است. يكي از آنها خود اوست (مربي و پير) و ديگري جوان (نوآموز و خام) و لابهلاي پرسش و پاسخها، تجربيات و دانش خود را به خواننده ارايه ميدهد. در جايي از همين كتاب به شاگرد توصيه ميكند براي تحقق جاهطلبيهايت بايد از بسياري چيزها، مثل ازدواج و داشتن همسر چشمپوشي كني. حرفي كه خودش هم به آن باور داشت. ازدواجش دوام نيافت و به طلاق منتهي شد. دختري هم داشت كه ميگويند با پدرش چندان نزديك و صميمي نبود. ورزش دوچرخهسواري اولويت او بود و حتي بلاي جانش هم شد. سال 1940 براي عمل پروستات در بيمارستان بستري شد كه آن زمان عملي دو مرحلهاي بود. عمل اول را كه انجام داد، به جاي استراحت، براي پيگيري مسابقات تور دو فرانس از بيمارستان بيرون زد. چون زورگو و لجوج بود و به حرف كسي هم گوش نميكرد، دستور صريح پزشكان براي ماندن در تخت و استراحت مطلق را ناديده گرفت. عمل كمي بد انجام شده بود و بياحتياطي او هم اوضاع را بدتر كرد. حالش وخيم شد، تب كرد و بعد هم درگذشت.