بيژن افشار و كارهاي نكرده ما
بابك احمدي
ناگفته پيداست كه اين روزها به تناسب وضعيت گريبانگير ويروسي، گروههاي اجتماعي رفتارهاي متفاوت و گاه متناقض نشان ميدهند. عدهاي كه اقليت هم نيستند، با غم نان سر ميكنند و لاجرم صبح عليالطلوع پاشنه ور ميكشند ميزنند به دل خيابانها، به اميد قدري مزد بيمنت. همين شب گذشته داخل يكي از تاكسيهاي اينترنتي، صندلي جلو، كنار راننده نشسته بودم كه سر صحبت باز شد. ماجراي زمين و زمان آمد وسط، نقل محافل چيست؟ همان! در نهايت رسيديم به آنجا كه آرش، راننده جوان لاغراندام متولد شصت و شش گفت: «خواب و خوراكم ريخته به هم. نصف شبها بيدارم تا شش صبح، بعد ميخوابم تا سه ظهر، باقي روز هم به كار مورد علاقهام مشغولم. تمرين بازيگري تئاتر.» من تمام مدت ساكت ماندم و درون خودم به اين فكر ميكردم كه «ظرف دو ماه اخير اين چندمين رانندهاي است كه ميگويد تمام فكر وذكرش هنر است.» باري! به قول حضرتش «زان يار دلنوازم شكريست با شكايت»، تعداد عاشقان پير و جوان تئاتر و هنر نمايش كم نيست.
صبح روز گذشته وقتي خبر رسيد بيژن افشار، بازيگر كهنهكار و نجيب تئاتر بر اثر ابتلاي مجدد به ويروس كرونا چشم از جهان فرو بست، پيش از هزار افسوس و آه، بيدرنگ تصوير انساني از ذهن من گذشت كه علاوه بر عشق به هنر نمايش، همواره در فعاليتهاي صنفي و تشكيلاتي و حمايت از همكارانش كوشا بود. به همين دليل اينكه بشنويم يا از زبان همكارانش بخوانيم هنرمندي چنين تلاشگر و كار بلد براي بستري شدن در بيمارستان و دريافت مراقبتهاي ضروري با اما و اگرهايي مواجه بوده، چون نمك است بر زخم كه رنج فقدان او را دوچندان ميكند.
با اين حال بايد قدردان بعضي اعضاي انجمن بازيگران «خانهتئاتر» و تصميمگيران اين تشكيلات بود كه به يارياش شتافتند و تا لحظه آخر كنارش ايستادند. يكي از دوستان بيژن افشار به رسانهها گفته «بيمارستاني براي بستري كردن ايشان ۹۰ ميليون تومان خواسته بود» و من درك عمق تلخي ماجرا را واگذار ميكنم به شما. يا همين روزها در خبر آمد «اتفاقي تلخ براي قاسم آهنينجان/ بيرون كردن شاعر خوزستاني از بيمارستان به خاطر فقر». شنيدن و ديدن چنين رخدادهايي ناگوار است.
غرض اينكه بيژن افشار و قاسم آهنينجان و هر انسان ديگري كه عمري براي فرهنگ و هنر اين سرزمين تلاش كرده، مستحق چنين وضعي نيست. حتي آن هنرجوي جوان تئاتر نيز نبايد چنين آشفتهحال زندگي كند. هنرمند، چه اهل تئاتر و چه شاعر كه در حالت عادي و معمول قدر نديده زيست ميكند، اما شنيدن اينكه به هنگام سختي هم نظم و قاعدهاي براي مراقبت از او وجود نداشت، پذيرفتني نيست. قبول كنيد ۹۰ ميليون تومان پول هنگفتي است. افشار عزيز تا وقتي در قيد حيات بود كه دست از مطالعه، آموختن، آموزش دادن و انتقال تجربه بر نداشت - يعني به وظيفهاش عمل كرد- هميشه هم در مسائل صنفي پيشگام بود و پيگير. آهنينجان و آهنينجانها هم تمام عمر خود را صرف تراشيدن كلمه كردهاند و خوش ساختن دم و دنياي مردم، پس چرا شاهد اين نباشيم كه انجمنها و اصناف فرهنگي و هنري گوناگون با اقتدار بيشتري حقوق حقه اعضاي خود را استيفا ميكنند؟
اينكه يك عضو پيوسته «خانه تئاتر» با مشكلات بستري در بيمارستان مواجه شود يا براي يك شاعر ما در شهرستان چنين مشكلي به وجود آيد، بايد همه ما را به فكر فرو برد كه هنوز كارهاي نكرده زيادي باقي است. كرونا چهره مرگ را در برابر چشمهاي ما گرفته، ولي نبايد بپذيريم سرمايههاي كشور به همين سادگي يكييكي پرپر شوند. جامعه تئاتر ماههاست كه با بيكاري دست و پنجه نرم كرده است؛ اين وضعيت عادي شده. روزانه بيش از سيصد انسان بر اثر ابتلا به كرونا چهره در نقاب خاك ميكشد و در مقابل انگار مسوولان به اين اعداد عادت كردهاند.