آن مست راستين
علي مسعودينيا
در ميان شاعران كلاسيك ايران چهرههاي شاخصي كه كارنامهاي عريض و طويل داشته باشند و در بديع و بيان و بلاغت و فصاحت زبانزد باشند كم نيستند. اما بسياري از اين بزرگان هرگز نتوانستهاند اهميت و تاثير و شهرتي در ميان عموم بيابند و حتي خواص هم شايد در اين روزگار كمتر به سراغشان بروند. اما در تاريخ ادبيات ما خيام يك چهره استثنايي است. او با تعداد اندكي رباعي كه تازه در صحت و سقم تعلق تعداد زيادي از آنها به حكيم نيشابوري هم هنوز جاي ترديد است، به عنوان چهرهاي زنده و پويا و شهير و شاخص هنوز هم محبوب است و ماندگار. چهرههاي شاخص ادبيات مدرن ما از ديرباز به او عنايتي ويژه داشتهاند و هدايت روي رباعياتش كار كرده، شاملو شعرهايش را دكلمه كرده و اخوان ثالث ابر رند همه آفاق و مست راستينش خطاب كرده است. از لطف شعرهاي تاثيرگذار و كوتاه و تكاندهنده اين حكيم كه بگذريم، عمده ماندگاري خيام را بايد از جنس تفكر او دانست. خيام با جهانبيني متفاوت و اپيكوري خود بهشدت قابليت انعطاف داشته است با انديشههاي انسان مدرن و به همين دليل شايد مدام بازخواني شده و مورد توجه قرار گرفته است. او از سويي حال و هوايي اگزيستانسيال دارد و از سويي ديگر طبعي پوچگرا كه با ابسورديته ادبيات مدرن خويشاوند ميشود و در وجهي ديگر به عنوان پرچمدار نوعي تفكر ضدجريان به عنوان يك شمايل آنارشيست در تاريخ شعر و ادب ما ميدرخشد. البته از وضع زندگي امروزي ما پيداست كه همفكران و هواداران خيام چندان در نهادينه كردن جهانبيني او موفق نبودهاند و اين همه تكاپو براي كسب درآمد و اينهمه ناهمدلي و تنگنظري ميان آدمهاي غريب و آشنا نشان ميدهد ما فراموشمان شده كه «آخر كار اين جهان نيستي است» و كمتر شده به اين فكر كنيم كه «بنگر ز جهان چه طرف بربستم؟ هيچ». اما هشدار خيام همچنان در گوش اعصار پژواك خواهد داشت و شايد روزي نه فقط انسان ايراني كه براي كل جهان تكانه و تلنگري باشد براي تغيير دادن مناسبات ناميمون حاكم بر جوامع بشري.