• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4931 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت

من بدبختم، تو چرا نيستي؟

سيدحسن اسلامي اردكاني

عصر جمعه بود كه ديدم كسي مطلب بلندي برايم فرستاده و در آن شرح مفصلي از بدبختي‌هاي خود را داده است. به گفته خودش، كمتر از 40 سال سن داشت، ازدواج كرده بود، فرزند داشت، مدرك كارشناسي ارشد داشت، ايمان و كفر را آزموده بود، اينك به بن‌بست روحي رسيده بود و حوصله هيچ كاري حتي سر زدن به خانه پدري و ديدار نزديكانش را نداشت. حال از من مي‌خواست تا با «دم مسيحايي» خويش ياري‌اش كنم. گرفتاري‌اش برايم عجيب بود، چون در مقايسه با خيلي كسان، گرفتاري خاصي انگار نداشت. داشتم بيرون مي‌رفتم. در پاسخ به جمله‌ كوتاهي بسنده كردم:«ان‌شاءالله به تدريج درست مي‌شود.» مي‌خواستم در فرصت بهتري بيشتر گپ بزنيم. شب دوباره صفحه خود را بررسي كردم، ديدم آن شخص كه اصلا نمي‌شناختمش، دوباره مطلب بلندي فرستاده و اين دفعه رگبار دشنام‌هاي ركيك است كه نثارم كرده است، از آن دشنام‌هايي كه سال‌ها بود به گوشم نخورده بود و فكر مي‌كردم از رده خارج شده است. لبّ حرفش اين بود كه چرا در حالي كه من احساس بدبختي مي‌كنم و حتي به خانه پدرم سر نمي‌زنم، تو حس خوبي داري و به كوه و دشت مي‌روي و تصاوير آن را به نمايش مي‌گذاري! اگر بخواهم منطق او را خلاصه كنم، مدعايش اين بود كه «من احساس بدبختي مي‌كنم، پس تو چرا چنين حسي نداري؟» برايم عجيب بود كه اين‌گونه كسي از راه برسد و طلبكارانه عالم و آدم را براي بدبختي خودش مقصر بداند. نفهميدم چه رابطه‌اي ميان بدبختي او و كوهنوردي من وجود دارد. در واقع، او بدبختي معيني نداشت، نه مشكل مالي داشت و نه مشكل خانوادگي. هم مدرك تحصيلي داشت و هم جايي كه در آن با بي‌حوصلگي كز كند و پا از آن بيرون نگذارد و مهم‌تر از آن عزيزاني كه باز حوصله ديدارشان را نداشت. اما مهم‌ترين مشكل او، اين بود كه اگر خودش را بدبخت مي‌دانست، ديگران حق نداشتند احساس خوشبختي كنند.  فرض اوليه او و كساني مانند او اين است كه خوشبختي و شادماني دروني، ميزان معيني دارد و اگر كسي خوشبخت زندگي مي‌كند يا با شادي‌هاي ساده زندگي «دلخوش» است حتما از سهميه شادي آنها دزديده است. اگر در جايي زندگي كنيم كه اطرافيان ما ورزش نمي‌كنند، فكر مي‌كنيم بايد ما ورزش كنيم و ورزش نكردن ديگران دليل خوبي براي ورزش نكردن ما نمي‌شود. چون ورزش كردن بخش ضروري زندگي سالم است. اگر با كساني زندگي كنيم كه بهداشت شخصي خود را رعايت نمي‌كنند، دليل نمي‌شود كه ما نيز چنين كنيم و اگر در اجتماعي زندگي مي‌كنيم كه ديگران به رشد شخصي و آموزش خود توجهي ندارند، دليل نمي‌شود كه به فكر رشد شخصي و خودآموزي نباشيم. ظاهرا اين نكات بديهي به شمار مي‌رود. اما همين كه نوبت به خوشبختي مي‌رسد، گويي مساله فرق مي‌كند. در نتيجه اگر در جامعه‌اي كه غالبا بدبخت هستند يا احساس بدبختي مي‌كنند، بكوشيم خوشبخت باشيم، گناه كبيره‌اي مرتكب شده‌ايم. اين بيماري جامعه ماست كه تصور مي‌كنيم اگر كسي خوشبخت است يا احساس خوشبختي مي‌كند، گناه كرده است.  اما اين به واقع عين صواب است و هر كس بايد دست به چنين كوشش ارزنده‌اي بزند. روزي آندره ژيد متوجه شد كه خوشبخت بودن تعهدي اخلاقي براي اوست و به اين نتيجه رسيد كه «بهترين و مطمئن‌ترين راه براي پراكندن خوشبختي در پيرامون خويش، اين است كه تصوري زنده از آن ارايه دهيم و بر آن شدم كه خوشبخت باشم.» (مائده‌هاي زميني و مائده‌هاي تازه، آندره ژيد، ترجمه مهستي بحريني، تهران، نيلوفر، 1395، ص 228).

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون