پيادهروهاي ازهمگسيخته
سيده سارا وطنپور
پيش از آنكه اتومبيل به شهرها رخنه كند و پيش از آنكه استفاده از آن به عنوان حمل و نقل شخصي به صورت امري متداول مرسوم شود، پيادهروي به عنوان يك مد حمل و نقل شهري مورد استفاده عموم شهرنشينان بود. با همهگير شدن استفاده از اتومبيل شخصي، نياز به خيابانكشي و پس از آن به اتوبانكشي در سراسر شهر ديده شد و به مرور، خيابان، به مفهوم واقعي آن كه جايي براي تفريح و تعاملات مدني بود و با فضاي سبز خود حتي موجبات فراغ بال و آسايش ساكنان را در سلسله مراتبي از فضاهاي عمومي و نيمه عمومي اطرافش تامين ميكرد، جولانگاه اتومبيلهاي شخصي شد. پس از آنكه سوارهنشيني به مذاق شهرنشينان در شهرها خوش آمد، تبادلات و نيازهاي مشترك آنها با يكديگر كم و كم رنگتر شد تا جايي كه حفظ فضاي شخصي بيش از هر چيز ديگري اهميت يافت. همين اهميت به خود و نه فضاي مشترك بين افراد باعث كاهش سودمندي فضاهاي عمومي براي عموم شهروندان شد برخلاف نامش. سوارهها فضا را براي خود ميخواستند گويي آن را خريده بودند. كاهش سودمندي فضاهاي شهري بهاي كمي نداشت. در حقيقت، دوري مردم از مردم كه جمع شدن آنها در شهر براي استفاده از منافع مشترك بود، موجبات افت كارايي فضاهاي شهري به منظور فضايي براي مشاركت مردمي بود. تا پيش از آن، خيابان محل داد و ستد، تفريح گروهي و ديدن و ديده شدن و حتي معركهگيري و شادي بود اما خيابانها و فضاهاي نزديكتر به خانهها و مغازهها پس از كاهش حضور پياده و تسليم آن به سواره، رو به خاموشي و سكوت رفت. به همين شكل، كسوت شهر به خيابانهاي سواره و خطكشيها و علايم آن نزديكتر شد تا به محلي براي ارتباطات و تبادلات. شهر در فراخناي كوهها و تا مرز درهها پيش رفت تا بيشترين امكان جولان براي سواره تامين شود و ديگر فضاي گذران اوقات فراغت پياده مفهوم خود را از دست داد. ملاقاتها نيز سواره انجام ميشد و در حال رانندگي. امروزه، اين شرايط تا آنجا پيش رفته كه خانههايي كه فاقد پاركينگ يا لانه ماشينهاي پيمايش شهر، باشند به مراتب با قيمت كمتر خريد و فروش ميشوند و مناطق شهري بيش از آنكه خود بسنده باشند به يكديگر وابستهاند. روياي اتوبانكشي مانند آب شوري كه تشنهتر ميكرد، امكان حضور اتومبيلها را بيشتر و بيشتر ميكرد و نياز به آن را هر روز بيشتر از پيش. در اين ميان آنچه پس از نيم قرن جولان سواره در كشور ما، تقريبا به فراموشي سپرده شده، عملكرد واقعي فضاهاي شهري است. فضايي كه قابليت اصلي آن ميتوانست ارتباط انسان با انسان و از آن روي تبادلات تجاري و فرهنگي باشد. شهرها با طرحهاي جامع خود كه بدون آمايش شهر و محلات آن اتفاق افتاده بود به زودي واقعيت شهر را در هم تنيدند و آن را به مجموعهاي از اتوبانها و خيابانها تبديل كردند تا ديگر براي پياده منفرد هم به سختي راه عبوري در كنار خود باقي گذاشتند. پيادهروها و قلمرو پياده در اين شرايط به سرعت محو ميشد و نيازهاي پياده نيز در پي آن به فراموشي سپرده ميشد. چرخه معيوب نبود پياده در محيطهاي عمومي، به كاهش و محو قلمرو آنها و كاهش بيش از پيش توجه به آنها در فضاهاي شهري ميشد. خيابانهاي شهر با بافت شطرنجي مدرنيستي خود شايد وظيفه استقبال از پيادهها را به يكديگر واگذار ميكردند و انگار حقيقت اين وظيفه به شدت توسط سواره انكار ميشد، زيرا سواره بود كه بنا بر اقتضاي خود، جايي براي حركت سريعتر و دور زدن و پارك طلب ميكرد و پياده بود كه به خاطر انعطافپذيري او، روزبهروز بيشتر تحت فشار قرار ميگرفت. عرصه پيادهروها توسط اتومبيلها به فضايي براي پارك تبديل ميشد و پياده چون ميتوانست از كنار ماشين پارك شده عبور كند، حداكثر در حد حباب شخصي خود قلمرو داشت كه براي آن هم از ماشين پارك شده و بيحركت، نميتوانست مطالبهاي بكند! اين وضعيت تا جايي پيش رفت كه به مرور اقشار آسيبپذيرتر پياده كه نياز به فضاي بيشتري داشتند از ذهن شهر پاك شدند و به مرور از فعاليت آزادانه در فضاهاي عمومي دل بريدند. مادران كودكان خود را خانهنشين كردند يا بدون كالسكه، ساعتها به آغوش كشيدند تا بتوانند در اين محدوديت تنها ضروريات خود را مرتفع كنند. توانيابان در شهرها آنچنان محدود شدند كه گويي صفحه شهر از آنها خالي است، چراكه عبور از فضا نيازمند چم و خمهاي خود بود كه براي آنها با صندلي چرخدار مصيبتي هولناك و تجربهاي تلخ ميشد كه نه تنها آنها را پشتيباني و توانمند نميكرد بلكه نيازمندي آنها را عيانتر و چهره آنان را نيازمندتر. طرحهاي شهري نيز تاكنون نتوانستهاند اين نياز پياده كه در نتيجه نياز شهر است را برطرف كنند و در نتيجه خود آنها، نقض غرضي بيش نبوده و نيستند. طرح جامعي براي پيادهروهاي شهر با عرضهاي مختلف براي نيازهاي محلي مختلف و اتصال آنها به هم، همچنان وجود ندارد تا بتوانند پيادهروي را همان مد حمل و نقلي پيشين و عامل ارتباطات بيشتر سكنه شهر با يكديگر و با محيط پيرامونشان كنند و تا آن نباشد، پيادهها در شهر پياده نظامند و سوارهها سوارهنظام و سرنوشت شهر، هر روز بيشتر به ميدانهاي جنگي سهمگين شباهت مييابد تا به مادر فرهنگ و هنر، شادي و مدنيت و تبادلات و ارتباطات.
شهرساز