مرد را دردي اگر باشد خوش است
محمد ذاكري
جمعه شب كه پاي كنسرت آنلاين شهرام ناظري و گروه مولوي نشسته بودم انتظار داشتم مثل برخي ديگر از كنسرتهاي آنلاين موسيقي ايراني كه در يك سال اخير ديدهام، شاهد يك اجراي اتوكشيده و منظم و زمانبنديشده باشم و البته آماده براي قطعي و اختلال اينترنت و مشكلات ديگر. اما كنسرت ناظري اينگونه نبود. نه قطعات اتوكشيده و بياشكال بود نه طبق يك رپرتوار مشخص اجرا شد و تنها انتظارم براي قطع و وصل برنامه به وقوع پيوست. با اين همه اين برنامه فراتر از يك كنسرت آنلاين بود. حسي شبيه به اينكه در يك محفل دوستانه يا يك اجراي خصوصي در كنار هنرمند محبوبت نشستهاي و گپ ميزني و در فواصل آن برايت ساز ميزند و ميخواند. هميشه نسبت به اين ادعاي برخي هنرمندان يا فوتباليستها يا سلبريتيها كه ما فقط براي مردم كار ميكنيم و اگر مردم نباشند چنين است و چنان با ترديد و انكار و بدبيني نگريستهام. اينكه وقتي كارت را ميكني و پولت را ميگيري ديگر چرا منتش را سر مردم ميگذاري. البته مراد بعضي از اينها از مردم بيشتر ابزاري براي ديدهشدن و برند شدن و پر كردن جيب است. يعني مردم را براي اين ميخواهند كه اثرشان را بخرند، هر جايي آنها را ديدند برايشان سر و دست بشكنند و جيغ و سوت و هورا بكشند و از آنها عكس و امضا بخواهند. خب اين روند منجر به افزايش تقاضا و اثربخشي حضورشان در فعاليتهاي تبليغاتي و كسب درآمدي مضاعف از آنجا هم هست. البته سوءتفاهم نشود. من با پول درآوردن كسي هرچقدر هم باشد مشكلي ندارم. اين يك امر شخصي است و نوش جانشان. حرفم اين است كه نبايد براي مطامع شخصي دايم اسم مردم لقلقه زبان برخي باشد و براي خوب و بد و موفقيت و شكستشان از مردم خرج كنند و سر آنها منت بگذارند (سياستمداران هم عمدتا از اين قاعده تبعيت ميكنند). اما ناظري و هنرمنداني در تراز او اينگونه نبوده و نيستند. او و همنسلانش هنرمند مردمند. وقتي از نبود مردم در تالار وحدت گلايه ميكرد معلوم بود بدون حضور و نفس مخاطبانش دل و دماغي براي خواندن ندارد. وقتي از شرايط روز و كرونا و فوت هنرمندان گفت حرفش «بيان حال اهل درد» بود. وقتي از دوران طلايي فعاليت هنري و توليد آثار ماندگارش ميگفت ما را هم به دوراني برد كه مشتاقانه منتظر عرضه يك اثر جديد به بازار بوديم و هفتهاي يكي، دوبار به نوارفروشي محل سر ميزديم تا اگر كار جديدي ارايه شده تهيه كنيم. نوارهاي كاست را به قيمتي ارزان ميخريديم و بارها گوش ميداديم. حالا معلوم ميشود كه مستمع و صاحب سخن هردو در آن دوران بر سر ذوق بودهاند و حاصل اين ارتباط دوسويه، توليد ماندگارترين آثار موسيقي معاصر ايران بوده است. علاوه بر اين، صداي ناظري را سالهاست به طرق مختلف شنيدهايم ولي حرفهايش را كمتر فرصتي بوده تا بشنويم. او از اين فرصت استفاده كرد و كمي هم درددل كرد؛ درددلهايي كه لطف شنيدنش كمتر از صداي ساز و آوازش نبود. فرصتي را كه بايد صداوسيما طي اين همه سال براي او و ديگر هنرمندان بزرگ همنسلش فراهم ميكرد با تنگنظريهاي شخصي يا بيتوجهي عمومي به موسيقي ايراني فراهم نكرد و دراختيار سلبريتيهاي بيمايهاي گذاشت كه هيچگاه حرف حسابي براي مخاطب نداشتهاند. هنرمنداني چون او كه اينك در آستانه هفتمين يا هشتمين دهه حياتشان هستند بيگمان از پس يك عمر مطالعه و انديشه و فعاليت فرهنگي و هنري و همنفسي با اصحاب علم و فضل و هنر و حضور در ميان مردم به بينشي دست يافتهاند كه امروز فراتر از ارايه ساز و آواز و نمايش و تابلو و... فرصتي براي در ميان گذاشتن اين بينش و انتقال اين تجربه زيسته به مردم و هنرمندان جوان طلب ميكنند. كنسرت آنلاين شهرام ناظري و گروه مولوي با همه اشكالات و محدوديتهايش حال خوبي داشت. او اگرچه صندليهاي خالي را در برابر داشت اما توانست با صداقت در بيان احساس و انديشه و با طنين گرم آواز و سازش فكر و دل مخاطبانش را از آن سوي امواج اينترنت با خود همراه كند. صداقتي كه هم از زبان مولانا اشاره كرد «راست بگو، نهان مكن»، هم در كلامش بدان پرداخت و هم در حس و حالش نشان داد. كنسرت آنلاين شواليه آواز ايران نشان داد كه «شير، شير است حتي...» براي استاد ناظري و ديگر مفاخر فرهنگ و هنر ايران به ويژه هنر مظلوم موسيقي ايراني آرزوي سلامتي و طول عمر دارم.