شكار كرد و بيفكند و برنداشت
ديدي كه يار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شكار كرد و بيفكند و برنداشت
ما بيخبر شديم كه ديديم حسن او او خود ز حال بيخبر ما خبر نداشت
ما را به چشم كرد كه تا صيد او شديم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
گفتا جفا نجويم زين خود گذر نكرد گفتا وفا نمايم زان خود اثر نداشت
خاقاني