آدمهاي دوست داشتني
حسن لطفي
فيلـــم ۸۹ دقيقــهاي استعداد ساخته جوليانو فراتيني يك بار ديگر يادم مياندازد آندره تاركوفسكي را به اندازه فيلم هاش دوست دارم . با آنكه ميدانم نگاهش به زندگي و سينما چيست وقتي در بخش زير ذرهبين جشنواره سيو هشتم روي پرده حرفهايش را به زبان ميآورد برايم تازگي دارد . حرفهايي كه در آن اميد و ايثار چسبيده به نگاهي است كه هنر را در كنار زندگي پيش ميبرد. فيلم كه حكايت زندگي اين فيلمساز روس در ايتاليا است علاوه بر آنكه يك يادآوري ميكند آدمهايي كه سر تعظيم در مقابل زورگويان خم نميكنند هر چند در زمان حيات براي خودشان و اطرافيانشان مشقت به بار ميآورند اما وقتي نوبت رفتن تماميتخواهان فرا ميرسد نام نيكشان جاودانه ميشود و براي آيندگان روزنههايي براي رهايي و آرامشند. البته تاركوفسكي در زمان حياتش هم قدر ديد و در صدر نشست (هرچند در كشوري ديگر و بهدور از عزيزانش) گمانم تماشاي اين فيلم در زمانهاي كه ديگر از تب تاركوفسكي در جشنواره خبري نيست اتفاق خوبي باشد . خصوصا كه فيلم در زمانهاي به نمايش درميآيد كه از مخالفان اين فيلمساز در كشورش خبر چنداني نيست و خيلي چيزها تغيير كرده است. تغييري كه در آن از كسانيكه براي تاركوفسكي محدوده مشخص ميكردند ديگر خبري نيست. به غير از فيلم استعداد كه نميدانم در زيرنويس فيلم به هديه ترجمه شده فيلم روزگار بلور ساخته امير فرض الهي فيلم مستند ديگري است كه در چارسو روي پرده ميرود و در آن بيننده با آدم خوب ديگري آشنا ميشود . آدمي كه اگر چه دنيايي متفاوت با تاركوفسكي دارد اما در زندگياش اگر چه تبعيد نديده (اگر سفر كوتاهمدتش به انگلستان را ناديده بگيريم) اما آنچه نوشته حبس كشيده و از كار بيكار شده است. البته نه فيلم ادعاي مبارز بودن او را دارد و نه بيننده با پايان فيلم به چنين دركي ميرسد . محمد بلوري در اين فيلم و در واقعيت ژورناليست موفقي است كه خواسته يا ناخواسته صفحه هميشه پرخواننده حوادث را در دوره حيات روزنامهنگارياش كه كم هم نيست پر طرفدارتر و پر مخاطبتر كرده است . نميدانم به خاطر اين دو فيلم است يا به خاطر آدمهايي كه توي آنها ديده ميشوند كه دلم ميخواهد بخش زير ذرهبين جشنواره پر مخاطبتر باشد . اما چه كنم كه آرزوهاي آدمها مال خودشان است و تحقيقش به ديگرانمربوط است . ديگراني كه گاه مبدل به افرادي ميشوند كهمقابل تاركوفسكي و بلوري ميايستند و گاه افرادي هستند كه در زندگيشان آدمهايي از جنس اين دو نفر جاي چنداني ندارند . چه ميگويم بلوري پرمخاطب بوده و هست چرا كه از حادثه و آدمهايي مثل خفاش شب و... مينويسد اما حرفهاي تاركوفسكي از آن جنس حرفهايي است كه بدون حادثه و هيجان ظاهري است .