هديهاي به تاريخ داستان
علي مسعودينيا
در داستان «يك كار كوچك و خوب» از ريموند كارور، ماجراي پسربچهاي را ميخوانيم كه روز تولدش دچار سانحهاي ميشود و به كما ميرود. مادرش صبح برايش كيك تولد سفارش داده است و وقتي پزشكان به او و همسرش خبر ميدهند كه بخت زيادي براي زنده ماندن كودك وجود ندارد، تعادل روحي خانواده بر هم ميريزد. كارور اما در اينجا قصه را ميبرد سمت مرد قناد كه سفارش را آماده كرده و بيخبر از وضعيت آن خانواده مدام تماس ميگيرد و هيچ نميتواند بپذيرد كه روز تولد بچهشان را فراموش كرده و براي بردن كيك نيامدهاند. اين نمونهاي درخشان است از كاري كه كارور در عرصه داستان انجام ميدهد. استفاده از موقعيتهايي خاص در زندگي عادي آدمها كه مسائل و احساسات و تروماهاي عميق رفتاري و رواني را پيش چشم مخاطب عيان ميكند. هنر كارور در اين است كه لايه تفسيري داستانش را كاملا به خود خواننده و هوش و عمق ادراكش واگذار و تنها آن لايه سطحي و بيروني و ظاهري را روايت ميكند. فارغ از اينكه تا چه حد بايد او را به صفت مينيمال ملقب كرد (صفتي كه خودش خوش نداشت)، ايجاز داستانهاي كارور حقيقتا اعجابانگيزند. برشهاي داستانياش هوشمندانه هستند و در عين حال تقريبا از واژه به واژه داستانش در راه پيشبرد معنا و فرم استفاده ميكند. هيچ عنصري در قصههاي او تزييني و بلااستفاده نميماند. نوعي داستان سهل، اما ممتنع كه انگار براي نوشتنشان زحمت چنداني هم كشيده نشده، اما وقتي اين سادگي ظاهري را كنار ميزني، تازه ميبيني كه با چه نويسنده بزرگ و عميقي طرف هستي. نويسندهاي كه شايد بهتر از تمام همنسلانش توانست مناسبات انساني را خاصه در طبقات متوسط جامعه امريكا با ديدي انتقادي به تصوير بكشد و نشان بدهد چگونه با كنترل بروز محتوي در نثر ميتوان از دل موقعيتهاي جمع و جور و شخصيتهاي معمولي، قصههاي خاص و بزرگ نوشت. اين شايد بزرگترين آموزهاي است كه كارور به تاريخ داستان كوتاه هديه داد و هنوز هم چنان پرظرفيت است كه ميتوان با تبعيت از آن قصههايي خيلي درخشان نوشت.