حق هنرمند
حسن لطفي
اواخر دهه شصت براي اولينبار ماجراي پيشآمده بين گلپا (خواننده خوشصداي ايراني) و پير پائولو پازوليني (كارگردان صاحبنام ايتاليايي) را از زبان زندهياد منوچهر عسگرينسب (مستندساز و خالق فيلمهاي سينمايي هي جو و آنسوي مه) سر كلاس مباني سينما شنيدم.
بحث به حق و حقوق فيلمسازان و هنرمندان رسيده بود و استاد ميخواست از اهميت آن در دنيا بگويد. حق و حقوقي كه گلپا به خاطر رعايت قانون حق كپيرايت در ايتاليا به آن رسيده بود و خيلي از هنرمندان در كشور خودمان آن را از دست داده بودند.
آنطوركه عسگرينسب ميگفت پازوليني بزرگ بدون اجازه گلپا بخشي از آواز او را در فيلم مدهآ استفاده ميكند.
رند مطلعي (گويا علي عباسي تهيهكننده ايراني) به گلپا از اين اتفاق و قانون رعايت حق كپيرايت خبر ميدهد. گلپا هم براي احقاق حقش به دادگاه شكايت ميكند.
دادگاه هم بدون در نظر گرفتن ميزان استفاده از آواز گلپا و جايگاه پازوليني به نفع خواننده ايراني راي داده و پازوليني يا تهيهكننده فيلم را محكوم به پرداخت غرامت ميكند. آن روز سركلاس اكثر دانشجويان طرفدار اين قانون شدند.
اما واقعيت و گذر زمان نشان داد كه علاقه هنرمندان به تنهايي كافي نيست. تا زماني كه قانونگذاران و مجريان قانون دل به چنين قانوني نبندند و دستگاههاي قضايي و انتظامي در پي جلوگيري از تخلف آن نباشند، صداي هنرمند جماعت به جايي نميرسد.
نه تنها تكثير غيرمجاز فيلمها امري عادي جلوه ميكند بلكه كساني كه براي قانونگذاري و اجراي قانون پا پيش گذاشتهاند براي لحظاتي خودشان مبدل به كساني ميشوند كه انگار برايشان حق هنرمند بر اثرش چندان مهم نيست. نمونه بارزش در روزهاي اخير در برخي از فيلمهاي تبليغاتي كانديداهاي رياستجمهوري ديده شد. اعتراض هنرمندان (خواننده، ترانهسرا، تهيهكننده و...) هم به جايي نرسيد.
شايد اگر جو بايدن ناخواسته در فيلم تبليغاتياش از آواز و موسيقي آنها استفاده كرده بود به نتيجه ميرسيدند. شايد آن وقت ميتوانستند ضمن محكوم كردن او مبلغي در حد مبلغ دريافتي گلپا (به قولي يك ميليون دلار) دريافت كنند.
البته گمانم اين هنرمندان حاضر باشند از اين مبلغ به شرطي بگذرند كه احترام به هنر و پذيرش نقش و تاثير هنر در زندگي مورد پذيرش ايشان قرار گيرد.
احترام و پذيرشي كه خلاصه به زمان انتخابات نشود و در زمانهاي ديگر هم توسط سياستمداران ادامه پيدا كند؛ سياستمداراني كه گاه بدون تماشاي فيلم، نقاشي و تئاتر، شنيدن موسيقي، خواندن رمان و... براي خالقانش قانون مينويسند؛ آنهم قانونهايي كه به جاي تنگ كردن عرصه بر استفادهكنندگان غيرمجاز از آثار هنري (دزدان آثار هنري)، عرصه را بر هنرمندان تنگ ميسازد.