اين گوي و اين ميدان
ابوالفضل نجيب
آنچه با كمترين ميزان دانش و بينش سياسي درباره فرآيند چيدمان انتخابات 1400 قابل پيشبيني بود، محقق شد. تحركات ساعات پاياني فعالان سياسي از طيفهاي مختلف اصلاحطلب به خصوص ليدرهاي شناخته شده و بزرگان با هدف آنچه بر هم زدن بازي جناح مقابل تعبير ميشد به بازي در زميني منجر شد كه فرجام آن نتيجهاي جز باخت - باخت به جا نگذاشت. مضاف بر اينكه بسياري اساسا صورت مساله را بخشي از پروژه جناح مقابل و با هدف بازي دادن و دور زدن كل جبهه اصلاحات ارزيابي و گمانهزني ميكردند. با اين همه و در خوشبينانهترين فرض ميتوان نتيجه گرفت كه سطح پايين مشاركت به رغم فراخوان ديروقت طيفي از اصلاحطلبان از اشتباه همزمان استراتژي و محاسبه حكايت داشت. آنچه ميتوان به بلاتكليفي و سردرگمي و آچمز شدن مقابل چيدمان اوليه و واكنشهاي منفعلانه تعبير كرد بر اشتباه استراتژيك و آنچه منجر به شتابزدگي در فراخوان به مشاركت در انتخابات شد از اشتباه محاسبه در تغيير معادله و توازن قوا ناشي ميشد. آنچه از نتايج واقعي حاصل شد، گواهي بود بر ذهنيت متوهم كساني كه فرض و فرآيند حضور با چنان تغيير موضع غافلگيركننده را بر رقم زدن حماسه بنا كرده بودند. هر چند برخي از واقعبينها در ميان اين طيف بر سادهانگاري اين ذهنيت تاكيد ورزيدند. ميشود ريشههاي اين اشتباهات را در پيوند با گذشته به خصوص وعدههاي محقق نشده و مهمتر بياعتمادي يكسره مردم و ميل مفرط رييسجمهور به حرف زدن و وعدههاي بيپايه و اساس و بعضا متناقض ارزيابي كرد. ادعاها و وعدههايي اغلب متكي به دادههاي حداقلي كه صحت و سقم آنها حتي براي سادهترين اقشار جامعه با ترديدهاي جدي همراه بود.
اما آنچه درباره آينده اين وضعيت ميتوان اشاره كرد، گوياي اين واقعيت است كه موجوديت و مشروعيت و تقدير جمهوري اسلامي و بالمال سرنوشت مردم ايران تمامقد در اختيار يك جريان خاص كه در ادبيات سياسي «اقتدارگرايان» اطلاق ميشوند، گره خورده است. آنچه به عنوان سهم مردم از صحنه موجود ميتوان مورد اشاره قرار داد دلخوش كردن به وعدههاي اين جريان و سپردن سرنوشت كشور به دست كساني است كه تمامي مشكلات 8 سال گذشته را به ناكارآمدي دولت، فساد سيستماتيك، تبعيض و سوءمديريت و به تعبير برخي كانديداها «خيانت دولتمردان» نسبت ميدادند. در تقابل با ادعاي دولتي كه براي لعن و نفرين مسبب واقعي شرايط موجود به درست يا غلط آدرس كاخ سفيد را به مردم ميداد. آن ادعاها و اين وعدهها به اين معني است كه صحنه سياسي 4 سال آينده در اختيار كساني خواهد بود كه از يك سو با نگاه خوشبينانه حسن روحاني و وعده قاطعانه او به شكسته شدن كمر تحريمها، هم از زير بار فشار تحريمها خارج شده و از سوي ديگر دولت ناكارآمد را نيز از صحنه سياسي حذف كرده است. يعني كساني زمام امور را در دست خواهند گرفت كه همان اندازه كه در درون يكدست و همسو، در صحنه بينالمللي نيز به واسطه وعدههاي داده شده درخصوص رفع تحريمها همچنين وعده تعامل با جهان و... از حاشيه امنيت و حمايت برخوردار خواهند بود. مضاف بر اينكه رياست آن برعهده فردي است كه با شعار مبارزه عليه فساد و چشيدن طعم فقر و يتيمي از دوران كودكي به چنين مسندي نشسته است. اگر در صحنه ناگزير موجود چندان قائل به دستهبنديهاي سياسي و ارادهگرايي جناحي براي حل مشكلات جامعه و مردم نباشيم و دغدغه اصلي تمامي جريانهاي منتقد و حذف شده معطوف به فلاكتزدايي از جامعه و برونرفت از وضع موجود و معطوف به رفع نيازهاي اوليه مردم باشد، در اين صورت ميتوان و بايد با پذيرش وضع موجود 4 سال آينده را به مثابه فرصتي براي راستيآزمايي دعاوي و وعدههاي داده شده دولت آتي به رسميت شناخت. اين شايد كمترين اميد و دلخوشي از صحنه موجود براي مردمي باشد كه در شرايط كنوني چارهاي جز سپردن سرنوشت خود به دولت آينده ندارند. در اين صورت ميشود با آرزوي قلبي براي توفيق رييسجمهور آينده و اعضاي دولت سيزدهم فقط يك جمله گفت؛ بفرماييد اين گوي و اين ميدان!