نگاهي به خدمات علمي دكتر باطني
دلي از ما ولي خراب ببرد!
يحيي مدرسي
نزديك به پنجاه سال پيش، براي نخستينبار در كلاسهاي درس مردي نشستم كه از آن پس، يكي از الگوهاي من و البته بسياري ديگر، در معلمي و بهطور كلي، در زندگي علمي شد. استاد دكتر محمدرضا باطني در طول همه اين سالها، در كلاس و خارج از كلاس، به من و به ديگر شاگردانش راه و رسم درست انديشيدن، نگرش علمي، پاي فشردن بر اصول، مسووليتشناسي و مسووليتپذيري را آموخت و هريك از ما، در حد توان خود كوشيديم تا از محضر استاد عزيزمان بهره بگيريم، هرچند كه آموختن همه آنچه مورد نظر استاد بود براي شاگردي چون من به هيچوجه آسان و حتي ممكن نبود.
دكتر باطني استادي خوش روي و نرم خوي و خوشسخن و خوش محضر بود و به رغم كج خلقيهاي زمانه و جفاها كه در حقش شد، لبخندش و اميدش را از كف نداد و تا آخر اميدوار و مهربان ماند. خم به ابرو نميآورد، اما هيچ كس نميدانست در دل بر او چه ميگذشت. استاد ما انساني آزاده بود و اهل كرنش نبود؛ استقلال راي داشت، انديشههاي ديگران را محترم ميدانست اما اسير جمع نميشد. فكر شده و با صراحت و شهامت اظهارنظر ميكرد؛ در جمع همكاران و دوستان، نخست استدلالها را ميشنيد، در مسائل غور ميكرد و درنهايت، نتيجهگيري منطقي و مستقل خود را ميكرد.
استاد ما اهل نظر بود و اهل انديشه و گذشته از مباحث تخصصي زبانشناسي، به مسائل اجتماعي و فرهنگي جامعه و كشورش نيز نظر داشت؛ به رغم دشواريهاي بسيار زندگي، در ايران ماند و تا بيماري و درد توش وتوانش را نگرفته بود، با پايمردي در همين سرزمين خدمت كرد و اين خصائل، از او روشنفكر و انديشمندي تراز اول ساخته بود. استاد ما شاگرد پرور بود و در هيچ حال، شاگردانش را تنها و بيپشتيبان رها نميكرد. هم در كار و هم در درس جدي بود و در عين حال، صميمي و از اين رو، در كنار استاد بودن چندان هم آسان نبود زيرا در مباحث علمي بايد دقيق و منظم ميبودي و خطا نميكردي. افق ديد استاد ما گسترده بود و اشرافش بر مسائل تخصصي زبانشناسي بسيار درخور تامل؛ نوانديش بود و نوجو و همين امر دامنه علاقه استاد را پيوسته گسترش ميداد. بسياري از قلمروهاي جديد در علم زبانشناسي مانند جامعهشناسي زبان و روانشناسي زبان را استاد دكتر باطني در سالهاي دور، براي نخستينبار و در قالب مقالات علمي خود به زبانشناسان ايراني معرفي و براي آنها معادلهاي فارسي پيشنهاد كرد.
خدمات دكتر باطني به علم زبانشناسي، به جامعه دانشگاهي و انديشمند اين سرزمين و به ايران عزيز ناشمردني است و تاثيرگذاري استاد بر نگرش علمي نسلهاي متعددي از زبانشناسان كشور باورناكردني. سالها معلمي كرد و شاگردان بسيار پرورد؛ نخستين آثار زبانشناسي علمي را در كشور ما به نگارش درآورد و سهمي بيمانند در معرفي و گسترش علم زبانشناسي در ميان دانشجويان، متخصصان و غيرمتخصصان ايراني برعهده گرفت؛ سادهنويسي در زبان علمي را رواج داد و در عمل نشان داد كه ميتوان مباحث علمي پيچيده را به زباني ساده و قابل فهم بيان كرد؛ با واژهسازيها و معادلگذاريهاي دقيق و بهموقع براي مفاهيم نو در زبانشناسي، مانع ورود واژههاي تخصصي بيگانه به زبان فارسي شد؛ در فرهنگ نويسي علمي نقشي بنيادي برعهده گرفت و سالهايي متمادي از عمرشريف را صرف تاليف فرهنگي قابل اعتماد و ماندگار كرد كه گرهگشاي نيازهاي همه روزه عام و خاص شد؛ روش پژوهش علمي را به همكاران و ياران فراوانش در عمل آموخت؛ و...
و بدين سان است كه نام دكتر محمدرضا باطني از زبانشناسي ايراني جدايي ناپذير شده است. به راستي كه استاد ما از خوبان روزگار بود و نام و يادش هميشه با ما خواهد ماند!