سيد حسين حسيني؛ نيمكت ـ قفس توري و بالعكس...
نگهبان بناي قديمي تا اطلاع ثانوي!
اميد مافي
۱ـ مهربانترين بادها از لاله گوش او گذشتند تا با عطشي مضاعف به قفس توري بازگردد و با سيوها و پروازهايش كاري كند كه شكارچيان در انديشه چشم زدنش نود دقيقهها را سپري كنند. شكارچياني كه در حسرت پاگشايي و مات كردن او در نبردهاي داغ بارها به سيم آخر زدند اما همچنان نيازمند روياهاي كال خويش ماندند!
۲ـ پسر ۲۹ ساله ارسنجان و شاگرد خلف شاغلام در برق خيلي زودتر از حد تصور سوار بر اتوبوس شيراز ـ تهران به پايتخت آمد و غربت را ميان سرانگشتانش جا داد. او بيآنكه از حاشيهها در آشيانه آبي هراسي به دل راه دهد به روياهايش ادامه داد و هرگز بابت دوخته شدن به نيمكت نفرين شده و از يادها رفتن كسي را نوازش نداد! كاكو ميدانست دير يا زود نوبت او نيز خواهد رسيد و طبلها به خاطر سنگرباني كه با صبوري به افقهاي روشن فكر ميكرد دهان باز خواهند كرد.
۳ـ سيد حسين حسيني پس از نيمكتنشينيهاي طولاني و روحخراش بالاخره فيكس شد و آشيانهبان بزرگي چون مهدي رحمتي را به نيمكت زنجير كرد تا پاسخ اعتماد كادر فني را با كلينشيتهايش دهد و با آرزوي ساختن خانهاي امن با قفلهاي فولادي روزگار بگذراند. حسيني در فصلي كه منتج به تولد دوبارهاش شده بود ۸۷۲ دقيقه دروازه آبيها را بسته نگه داشت و انبارهاي باروت را در حسرت انفجار گذاشت تا ركورد بهرام مودت و وحيد طالبلو را بشكند و ديگر دستان بلندش به شاخههاي اندوه نرسند. نمايشهاي چشمنواز در اردوگاه آبي سببساز دعوت پسر كمحرف به اردوي تيم ملي شد و موسيو كيروش در نبرد ايران ـ سيرالئون او را درون دروازه تيم ملي قرار داد تا در ترافيك شديد سنگربانان بيقرار اين حسين حسيني باشد كه به پيامآور آرامش لقب بگيرد.
۴ـ روزهاي آفتابي اما كمكم رنگ باختند و گافهاي قفسبان ۲۹ ساله در فصلي كه مقرر بود به تنهايي مرگ را متوقف كند، باعث شد تا مربيان جديد استقلال به فكر استخدام شماره يك ديگري بيفتند. اينگونه شد كه آشيانهبان شماره ۲۲ در اوج دلواپسي به سمت نيمكت رهنمون شد و جايش را به رشيد مظاهري داد. رشيدي كه در ذوبآهن ارتش يك نفره لقب گرفته بود و خيال زايندهروديها را با رشادتش از هر جهت راحت كرده بود. شروع فصل جديد آبيها با مظاهري سبب شد حسيني بهرغم تن دادن به تقدير حزني غريب در صدايش پيدا شود. همو كه دوست نداشت در آستانه سي سالگي دوباره به روز اول و خانه اول برگردد و فراق با او كاري كند كه نمك هرگز با زخم نكرد. سي سالگي و تكرار بدبياري؟ نه، اينبار ديگر نميتوانست دندان روي جگر بگذارد و با قضا و قدر روزهايش را سپري كند.
۵ـ گيتي با همه دلربايياش هميشه يك رنگ نيست و گاه آفتاب ربيع در انحناي روزهاي باراني از راه خواهد رسيد. نمايش ضعيف رشيد مظاهري در ليگ قهرمانان آسيا و گلهاي عجيبي كه مرد ۳۲ ساله گچساراني در كوير حجاز خورد، فرهاد مجيدي را به اين باور رساند كه بايد شوك تازهاي به سنگر آبي وارد كند. اينگونه شد كه پس از بازگشت از رياض حسين حسيني دوباره به كليددار دروازه آبيها بدل و نگهبان بناي قديمي شد. او كه خوب ميدانست اين آخرين فرصت براي ماندگاري است برابر تك و پاتكها ايستاد و با كلينشيت در آبادان كاري كرد كه فرهاد تا اطلاع ثانوي نام حسيني را در تركيب يازده نفره تيمش قرار دهد. سنگرباني با ۱۹۰ سانتيمتر قد در آخرين اكران نيز براي آبيها سنگ تمام گذاشت. او در روزي كه قطار لاجوردي از ايستگاه مشهديها به سلامت رد شد بارها با پروازها و شيرجههاي خود مهاجمان پديده را ناكام گذاشت و سيد مهدي رحمتي را در كنار خط به سكانداري مغموم بدل كرد. آن روز هرم گرما در آزادي قيامت كرد اما براي مردي كه به دنبال كوبيدن يك ميخ بود تا زانو برف باريده بود انگار!
۶ـ حالا درخشش حسين حسيني از يكسو و عدم حضور رشيد مظاهري در تمرينات استقلال از سوي ديگر كه گفته ميشود ريشه در مشكلات مالي و البته مصدوميت جزيي او دارد موجب شده تا قفسبان شماره ۲۲ قصر لاجوردي را مصادره كند. خدا را چه ديديد! شايد آقاي كلينشيت دوباره با بال گشايياش ابرها را بترساند و باد را ملامت كند. شايد بدين زوديها كليد دروازهاي با تورهاي سفيد را به دست رقيبان ندهد و همچنان عشق خود به يك جامه آسماني را صيقل دهد. او زندگي در قطار، واگنها و كوپهها را به پيچ و مهره شدن و دم نزدن روي نيمكت برزخي ترجيح ميدهد.